نظر دکتر شریعتی درباره نماز

نظر دکتر شریعتی درباره نماز
نظر دکتر شریعتی درباره نماز

پدرمومن من … مادر مقدس من …

پدرمومن من … مادر مقدس من … نماز
تو یک ورزش تکراری است بدون هیچ اثر اخلاقی و اصلاح عملی و حتی نتیجه
بهداشتی ! که صبح و ظهر و شب انجام می دهی اما نه معانی الفاظ و ارکانش را
می دانی و نه فلسفه حقیقی و هدف اساسی اش را می فهمی. تمام نتیجه کار تو و
آثار نماز تو این است که پشت تو قوز درآورد و پیشانی صافت پینه بست و فرق
من بی نماز با تو نمازگزار فقط این است که من این دو علامت تقوی را ندارم!

تو می گویی: نماز خواندن با خدا سخن
گفتن است. تصورش را بکن کسی با مخاطبی مشغول حرف زدن باشد اما خودش نفهمد
که دارد چه می گوید؟ فقط تمام کوشش اش این باشد که با دقت و وسواس مضجکی
الفاظ و حروف را از مخارج اصلی اش صادر کند. اگر هنگام حرف زدن “ص” را “س”
تلفظ کند حرف زدنش غلط می شود اما اگر اصلا نفهمد چه حرفهایی می زند و به
مخاطبش چه می گوید غلط نمی شود!

اگر کسی روزی پنج بار و هر بار چند بار
با مقدمات و تشریفات دقیق و حساس پیش شما بیاید و با حالتی ملتمسانه و
عاجزانه و اصرار و زاری چیزی را از شما بخواهد و ببینید که با وسواس عجیبی و
خواهش همیشگی خود را تلفظ می کند اما خودش نمی فهمد که چه درخواستی از شما
دارد چه حالتی به شما دست می دهد؟ شما به او چه می دهید؟ و وقتی متوجه
شدید که این کار برایش یک عادت شده و یا بعنوان وظیفه یا ترس از شما هم
انجام می دهد دیگر چه می کنید؟ گوشتان را پنبه نمی کنید؟

اگر خدا از آدم خیلی بی شعور و بلکه
آدمی که مایه مخصوص ضد شعور دارد بدش بیاید همان رکعت اول اولین نمازش با
یک لگد پشت به قبله از درگاه خود بیرونش می اندازد و پرتش می کند توی
بدترین جاهای جهان سوم تا در چنگ استعمار همچون چهارپایان زبان بسته ی نجیب
بار بکشد و خار هم نخورد و شکر خدا کند و در آرزوی بهشت آخرت در دوزخ دنیا
زندگی کند و در لهیب آتش و ذلت و جهل و فقر خود ابولهب باشد و زنش حماله
الحطب!!!

نظر دکتر شریعتی درباره نماز

و اگر خدا ترحم کند رهایش می کند تا
همچون خر هراس تمام عمر بر عادت خویش در دوار سرسام آور بلاهت دور زند و
دور زند و دور زند…… و در غروب یک عمر حرکت و طی طریق در این” مذهب
دوری” به همان نقطه ای رسد که صبح آغاز کرده بود. با چشم بسته تا نبیند که
چه می کند و با پوز بسته تا نخورد از آنچه می سازد! و این است بنده مومن
آنچه عفت و تقوی می گویند.

کجایی پدر مومن من… مادر مقدس من…
وای بر شما نمازگزارانی که سخت غافلید و از نماز نیز. در خیالتان  خدای
آسمان را نماز می برید و در عمل بت های قرن را. خداوندان زمین را…

بت هایی را که دیگر مجسمه های ساده و گنگ و عاجز عصر ابراهیم و سرزمین محمد نیستند…

منبع :كانون نماز دانشگاه علوم پزشكي شيراز

Vahid Ezati

جملات دکتر شریعتی

یک نظر

جملات دکتر شریعتی درباره عبادت “

نماز تو یک ورزش تکراری است!

پدر مومن من … مادر مقدس من … نماز تو یک ورزش تکراری است بدون هیچ اثراخلاقی و اصلاح عملی و حتی نتیجه بهداشتی! که صبح و ظهر و شب انجام می‌دهی اما نه معانی الفاظ و ارکان‌اش را می‌دانی و نه فلسفه حقیقی و هدف اساسی‌اش را می‌فهمی. تمام نتیجه کار تو و آثار نماز تو این است که پشت تو قوز در آورد و پیشانی صافت پینه بست و فرق من بی نماز با تو نمازگزار فقط این است که من این دو علامت تقوی را ندارم!

تو می‌گویی : نماز خواندن با خدا سخن گفتن است. تصورش را بکن کسی با مخاطبی مشغول حرف زدن باشد اما خودش نفهمد که دارد چه می‌گوید؟ فقط تمام کوشش‌اش این باشد که با دقت و وسواس مضجکی الفاظ و حروف را از مخارج اصلی‌اش صادرکند. اگر هنگام حرف زدن “ص” را “س” تلفظ کند حرف زدنش غلط می‌شود اما اگر اصلا نفهمد چه حرفهایی می‌زند و به مخاطب‌اش چه می‌گوید غلط نمی‌شود!

نظر دکتر شریعتی درباره نماز

اگر کسی روزی پنج بار و هر بار چند بار با مقدمات و تشریفات دقیق و حساس پیش شما بیاید و با حالتی ملتمسانه و عاجزانه و اصرار و زاری چیزی را از شما بخواهد و ببینید که با وسواس عجیبی و خواهش همیشگی خود را تلفظ می‌کند اما خودش نمی‌فهمد که چه درخواستی از شما دارد چه حالتی به شما دست می‌دهد؟ شما به اوچه می‌دهید؟ و وقتی متوجه شدید که این کار برایش یک عادت شده و یا بعنوان وظیفه یاترس از شما هم انجام می‌دهد دیگر چه می‌کنید؟ گوش‌تان را پنبه نمی‌کنید؟

اگر خدا از آدم خیلی بی شعور و بلکه آدمی که مایه مخصوص ضدشعور داردبدش بیاید همان رکعت اول اولین نمازش با یک لگد پشت به قبله از درگاه خود بیرون‌اش می‌اندازد و پرت‌اش می‌کند توی بدترین جاهای جهان سوم تا در چنگ استعمار هم‌چون چهارپایانزبان بسته‌ی نجیب بار بکشد و خار هم نخورد و شکر خدا کند و در آرزوی بهشت آخرت در دوزخ دنیا زندگی کند و در لهیب آتش و ذلت و جهل و فقر خود ابولهب باشد و زن‌اش حماله‌الحطب!!!

و اگر خدا ترحم کند رهایش می‌کند تا هم‌چون خر خراس تمام عمر بر عادت خویش در دوار سرسام‌آور بلاهت دور زند و دور زند و دور زند… و در غروب یک عمر حرکت و طی طریق در این “مذهب دوری” به همان نقطه‌ای رسد که صبح آغاز کرده بود. با چشم بسته تا نبیند که چه می‌کند و با پوز بسته تا نخورد از آنچه می‌سازد! و این است بنده مومن آنچه عفت و تقوی می‌گویند.

کجایی پدر مومن من… مادر مقدس من… وای بر شما نمازگزارانی که سخت غافلید و از نماز نیز. در خیال‌تان خدای آسمان را نماز می‌برید و در عمل بت‌های قرن را. خداوندان زمین را…

بت‌هایی را که دیگر مجسمه‌های ساده وگنگ و عاجز عصر ابراهیم و سرزمین محمد نیستند…

——————– جملات شریعتی درباره عبادت ———————————–

در زندان ساواک صدای شکنجه شوندگان, به خصوص در شب ها قابل تحمل نیست. شب هایی که چنین وصفی بود همه به حد جنون می رسیدند و مقاومت ها می شکست. من وقتی طاقتم طاق میشد تنها راهی که داشتم این بود که به نماز بایستم!

در تنهایی سلول زندان, همه رابطه های انسان قطع میشود. به صورتی در می آید که حتی وقتی میخواهد زن و بچه اش یا پدر و مادرش را تصور کند] به ذهنش نمی آید و قیافه اش از یادش می رود؛ حتی اسامی و الفاظ و حرف زدن از یادش می رود. برای اینکه یک زندانی به سقوط مطلق برسد, باید او را به تنهایی مطلق رساند و در این حالت برای هر کاری آماده است و دیگر مقاومتی ندارد.

تجربه نشان داده است که در این حالات, درون گراها دیرتر به تنهایی می رسند, انسان هایی که می توانند ساعت ها تنها بمانند و با خودشان فکر کنند, بیشتر در برابر تنهایی مقاومت می کنند. نکته دیگری که در تمام دنیا تجربه شده این است که افراد مذهبی بیشتر مقاومت می کنند, تا افراد غیر مذهبی. در تنهایی زندان, انسان خود به خود به همه عواملی تکیه میکند و تقویت شان می نماید که موجب مقاومت بیشتر او در بابر تاثیر تنهایی خواهد شد.

در تلاشی که انسان برای مقابله با تنهایی میکند, یکی از عوامل برای درست کردن “ضد تنهایی”, “سلام های نماز” است. این سه سلام مکانیسم عجیبی در پر کردن خلاء و در نفی تنهایی در راندن تنهایی دارد.

اولین کاری که سلام میکند و اولین نقشی که دارد احضار کسی است که مخاطب “سلام” شما است. امکان ندارد شما به فرد غایب, به آدمی که نیست به کسی که نیست سلام کنید. در آن فضایی که هیچ رابطه ای با هیچ کس ندارید, “سلام” شما را در یک رابطه ی مستقیم با یک مخاطب حی و حاضر که جلوی تان نشسته است, در اتاق تان حضور دارد, قرار می دهد, و این تنهایی را محدود میکند و یا آنرا از بین می برد.

این سه تا “سلام” سه تا احضار است, به سه مخاطب. “سلام” اول پیغمبر و نبی را احضار میکند, یعنی سلول زندان از حضور نبی پر میشود. نبی, سرچشمه ی همه ی اعتقادات و همه ی ایمان و همه ی پیوند ها و احساس های من است.

“سلام” دوم خود دو بخش است, یعنی دو سلام است, با سلام دوم, تمام حزب و جمعیت خود را اینجا آوردم و نشاندم. همچنین با همه ی انسان های پاک کردار و پاک اعتقاد و صالح و مصلح, در هر گوشه ای از زمین و زمان, رابطه برقرار میکنم. در “سلام” آخر] من یک رابطه ی وجودی با هستی پیدا میکنم, با همه ی جهان, با نیروها و آگاهی ها و شعورها و دست اندکارهایی که در راه حقیقت کلی هستی به طرف خدا حرکت میکنند.

مجموعه آثار 3 / ابوذر / ص 201

——————– جملات شریعتی درباره عبادت ———————————–

“… عبادت، به معنای انجام فرم‌های سنتی و اوراد لفظی، آن‌چنان‌که اکنون در میان مذهبی‌های سنتی رایج است، نیست…”

مجموعه آثار ۲ / خودسازی انقلابی / ص۱۵۲

منبع : دانشنامه تی تیل

این فرددرزمان ومکانش منحصربفردبوده
اگر می خواهند جمهوری اسلامی بماندنیاز مبرم به این بزرگان داریم
اول داخل داشته باشیم به هر قیمتی که میخواهد باشد
دوم با همسایگان مان وسوم بادنیای خارج

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

نام *

ایمیل *

وب‌ سایت

Δdocument.getElementById( “ak_js” ).setAttribute( “value”, ( new Date() ).getTime() );

اول این نکته را روشن کنم که خیلی ها از من ایراد گرفته بودند که چرا تشویق بچه ها را در انجام فرایض دینی بد دانسته ام و آن ها رانفی کرده ام. شاید من منظورم را بد رسانده ام در هر صورت انتقاد بجایی بود و الآن آن را تصحیح  می کنم که تشویق اگر بر پایه ای استوار باشد بن و ریشهای داشته باشد و وسیله ای باشد برای فهم و درک اسلام چرا بدباشد؟ چرا خوب نباشد؟

من در آن متن قبلی کار عموم مردم را ذکر کرده ام و منظورم تشویقی که پدر و مادر فقط  به عنوان دل خوش کردن به اینکه فرزند شان نماز می خواند یا روزه می گیرد بود. تشویق باید پل ارتباطی باشد نه مزد نه حقوق . از تشویق می توان به عنوان روغن در بین چرخ دنده های اسلام  کمک گرفت.

موضوع دوم : نماز

همون جوری که در کتاب پدر . مادر . ما متهمیم خوندین دکتر سعی داره بگه که مثلا اون چیزی که در نماز به زبان میاورید را درک کنید بر سر موانعی چون تلفظ صحیح سرتان را گرم نکنید .

در نمازت بعد از آن چند سوره ای را که باید بخوانی( البته با فهم ) بشین با خدایت راز و نیاز کن مگر خدا زبان دارد که حتما باید با او عربی حرف بزنی برای گفتن ذکر های  قنوت لازم نیست 2 ساعت وقت بگذاری کلمات قلمبه و سلمبه ی عربی  را که از درک آنها عاجزی حفظ کنی  با معبود بی نیازت با زبان بی زبانی حرف بزن در دلت بگو از مغزت بگذران. فکر می کنی نمی فهمد؟

نظر دکتر شریعتی درباره نماز

موضوع سوم : روزه

چقدر پیروان این سخن زیادند که می گوید بعضیها(همه) از روزه گرفتن فقط گرسنگی و تشنگی را می چشند.

خدای بی نیازت گفته روزه بگیر چرا؟   مگر می خواهد تو را زجر بدهد ؟ خیر

  یک جنبه اش چیزی است که از زبان آخوندها و بزرگان شیعه هم خیلی         می شنوید این است که درد فقرا را بچشیم  دلمان برایشان بسوزد بدانیم اگر ما 30 روز محکوم به غذا نخوردن هستیم آنها 365 رو را اینگونه می گزرانند .

خوب این یک جنبه ولی به نظر من جنبه ی مهم تری نیز دارد

خدا می خواهد به تو بفهماند که همیشه باید گرسنه و تشنه ی من باشی . همیشه باید دوری مرا تحمل کنی . همیشه باید در فراقم تشنه باشی .مقصود منم نه غذا و آب تو که با نخورد 8 ساعت غذا و آب از بی چارگی و بدبختی خود را به خواب می زنی تا آنها را از یاد ببری چرا در فراق من نمی گریی خوشیهایی که به عنوان جقجقه بهت دادم زده زیر دلت . چرا به سراغ من نمی آیی ؟ چرا نمی آیی تا من را بشناسی؟ من 365 روز در انتظار تو هسته ام چرا تو دکتر شریعتی نشوی؟ بیا… بیا… بیا……….

پس در روزه تشنه ی چیز دیگری جز آب و غذا هم باشید

 


سلام‌هاى نماز


دکتر علی‌ شریعتی

در اینجا صحبت از این بود که، اساساً تنهایی چیست؟ مسلماً انسان، در همه
حالات، ممکن است به تنهایی برسد. یعنی فقط وقتی که انسان را به گوشه‌ای
می‌اندازند، و در را بر رویش می‌بندند، تنها نمی‌شود، بلکه گاهی در وسط
زندگی، و در متن جمعیت هم تنها می‌شود. و یا اساساً هنگامی که رابطه‌ای با
هستی پیدا می‌کند، احساس تنهایی به او دست می‌دهد.

دو نوع تنهایی وجود دارد. یک نوع تنهایی مبتذل است. تنهایی مبتذل یک نوع
عکس‌العمل روح بیمار است. کسی که دچار عقده‌های روانی، سقوط اخلاقی، و یا
سقوط عصبی است، یا اصلاً کمبود دارد، از دیگران می‌ترسد و از جمعیت فرار
می‌کند: خودخواهی و تمایلات سرکوفته در او یک عقده ضداجتماعی ایجاد می‌کند.
این نوع بیماری‌ها را، بیماری‌های «آنتی سوسیال» می‌گویند، یعنی بیماری‌های
ضدجمعیت، این تیپ آدم‌ها اصولاً به گوشه‌ای می‌روند و تنها می‌نشینند. نیز
آدم‌هایی که مثلاً در بازار ورشکست می‌شوند، و یا در زندگی و یا عشق شکست
می‌خورند. بچه‌ها هم، گاهی دچار این حالت می‌شوند، به خصوص در سن‌های قبل
از بلوغ و بحران آغاز بلوغ. این تنهایی‌ها یک نوع بیماری است که ارزش بحث
ندارد، این بیماری‌ها را دکتر روانپزشک باید معالجه کند، و البته بعد از
مدتی هم خوب می‌شود. بعد از آنکه بیمار بهبود پیدا کرد، تکاملش این است که
دوباره به میان جمعیت برگردد و با همه بجوشد و باز زندگی کند و یا با آشنا
و رفیقش رفت و آمد کند و خلاصه به تفریح مشغول شود. نوع دیگر تنهایی آن
تنهایی‌ای است که من بدان، تنهایی متعالی می‌گویم. تنهایی‌ای که ناشی از
رشد روح انسان و بالاتر رفتن آن از سطح رابطه‌های عادی روزمره است.

یک انسان عادی صبح که از خواب بلند می‌شود، به فکر زندگی‌اش، خانه‌اش،
شغلش، دوستش است و به فکر این است که کسانی را ببیند و ارتباط داشته باشد و
از معاشرتشان لذت ببرد، این ارتباط یا برای کاسبی‌اش و یا اداره‌اش مفید
است، یا به درد پیشرفتش می‌خورد. به هر حال این شخص دائماً یا در فکر زندگی
و پول و تفریح و کیف و یا ارتباط با این و آن و باند درست کردن و قدرت به
دست آوردن و این یکی را زدن و آن یکی را جلب کردن است. لذت بردن از زندگی
در همه ابعاد گوناگونش، و در صورت و شکل رابطه‌های روزمره‌اش.

اما گاهی تکامل روح انسان به جایی می‌رسد که از سطح این روزمرگی‌ها و
جاذبه‌هایی که انسان‌های معمولی را در برمی‌گیرد و مشغول می‌کند و لذت به
آنها می‌دهد، اوج می‌گیرد. به میزانی که انسان از سطح معمولی اوج بگیرد،
به« خلوت» می‌رسد. مثلاً کسی که در سطح تهران راه برود، در ترافیک غرق
خواهد بود، اما به میزانی که ارتفاع بگیرد، به حالتی می‌رسد ماورای این
رابطه‌هایی که آدم‌های روی زمین در آن می‌لولند.

بزرگترین عامل تنهایی، خودآگاهی است. انسان به میزانی که به خودش توجه
می‌کند، و یک آگاهی وجودی و درونی می‌یابد، رابطه‌های بیرونی‌اش کم می‌شود
و به میزانی که اشتغال ذهنی و درونی پیدا می‌کند و درون‌گرا می‌شود،
بیرون‌گرایی‌اش کم می‌شود. و به میزانی که رابطه ماورایی پیدا می‌کند،
رابطه‌های روزمره‌اش کم می‌شود، اینها عواملی‌اند که یک انسان متعالی را به
تنهایی و تأمل در خویش می‌کشانند. بنابر این تا اینجا دو نوع تنهایی وجود
دارد، اینها تنهایی‌هایی است که همه می‌شناسیم و تجربه کرده‌ایم و راجع به
آن صحبت کرده‌ایم: مثلاً در«كویر» که اساسش بر اصل تنهایی است.

اما یک نوع سوم تنهایی هم وجود دارد و آن تنهایی مصنوعی است. در اینجا بدون
اینکه بیماری روانی یا آن تنهایی فلسفی وجود داشته باشد، به انسان یک نوع
تنهایی مصنوعی را تحمیل می‌کنند. مثلاً انسان را به گوشه‌ای می‌اندازند و
در را بر رویش می‌بندند، و او را در این حالت رها می‌کنند. این تنهایی سوم
که تنهایی تحمیلی است، دارای یک روانشناسی خاص خودش است.

انسانی که در رابطه با جامعه زندگی می‌کند، تعصب دارد، حیثیت دارد، آبرو
دارد، و احساساتش در حال خودآگاهی است و رابطه با افراد، به او یک وضع خاص
و یک موقعیت خاص و یک مسئولیت خاص می‌بخشد. این عامل باعث مقاومت او
می‌شود، باعث محافظه‌کاری او می‌شود، باعث تقوای او می‌شود. باعث می‌شود
خودش را حفظ کند، حيثيتش را حفظ كند، وجهه‌اش را حفظ كند، توقع ديگران را
حفظ كند و تعصب بورزد، هنگامی که بخواهند این انسان را از همه این نیروها
خالی کنند، تا به سادگی بتواند رام شود، به سادگی بتواند ابزار بشود، و به
سادگی بتوان بر او تحمیل کرد، به طوری که هیچ چیزي برایش فرق نکند. یکی از
عوامل مورد استفاده تنها کردن او است. انسان در تنهایی همه رابطه‌هایش قطع
می‌شود. به صورتی در می‌آید که حتی وقتی می‌خواهد زن و بچه‌اش یا پدر و
مادرش را تصور کند، به ذهنش نمی‌آیند و قیافه‌شان از یادش می‌رود، حال چه
برسد به آدمها و رفقا و همفکرها و محیط و جامعه. اینها دیگر برایش موهومات
خیالی می‌شوند و بعد هم کم‌کم از ذهنش دور می‌شوند. حتی اسامی و الفاظ و
حرف زدن از یادش می‌رود و هم چیزهای دیگر. این که این چیز بد است و آن چیز
خوب است، این کار خیانت است و آن کار خدمت است، این امر به غرور انسان صدمه
می‌زند و آن امر حیثیت انسان را لکه‌دار می‌کند، همه حرفهای مفت می‌شوند. و
بعد از این تنها عاملی که برایش می‌ماند یک انگیزه کنجکاوی است: برود بیرون
و مردم را باز ببیند و زندگی را ببیند، و اصلاً ببیند دیگران چه کار
می‌کنند، کجا هستند. خلاصه آنکه فقط همین حالت در او می‌ماند، و این بهترین
حالتی است که در آن برای هر کاری آماده است، و دیگر آن مقاومت‌ها در او
نیست. در نتیجه برای اینکه یک انسان به سقوط مطلق برسد باید وی را به
تنهایی مطلق رساند. یعنی حتی این حالت هم نبایستی وجود داشته باشد که یک
احوالپرسی با او بکنند، و یا حتی بیاورندش و نیم ساعتی در آنجا بنشانندش و
حتی به او فحش بدهند، زیرا که این امور نیز یادآور زندگی معمولی و جامعه و
رابطه‌هایش می‌شوند. این است که باید در آن فضای محدود، درها به رویش بسته
باشند، و کوچکترین رابطه‌ای نداشته باشد و حتی چشمش آدمی را نبیند. اگر
رابطه نباشد وی بعد از ده روز، پانزده روز، بیست روز به تنهایی مطلق
می‌رسد.

روح هم درست مثل بدن است، همان طوری که بدن مقاومت و حرارت خودش را از همین
مواد غذایی، شیرینی و آجیل و غذایی می‌گیرد، که هر یک ساعت و یا دو ساعت یک
مرتبه می‌خورد، روح هم در رابطه با انسان‌ها است که گرم و داغ و نیرومند
می‌ماند. اگر به بدن هم ده، پانزده، بیست روز هیچ چیز نرسد خودبه‌خود
فرومی‌شکند. روح هم همین حالت را دارد و این یک تجربه روانشناسی سیاسی است.
در آنجا فرد به تنهایی مطلق می‌رسد، چون در آنجا سکوت مطلق است. بعد آن شکل
و آن شرایط را به وی تحمیل می‌کنند، زیرا در این سکوت همه جهات برایش مساوی
می‌شود، هر کاری برایش ممکن می‌شود، هیچ چیز برایش بد نیست.

تجربه نشان داده است که در این حالات، درون‌گراها دیرتر به تنهایی می‌رسند،
انسان‌هایی که می‌توانند ساعت‌ها تنها بمانند با خودشان فکر بکنند، بیشتر
از انسان‌های بیرون جوش و مردم جوش و جامعه جوش، در برابر تنهایی مقاومت
می‌کنند.

بیرون‌گراها، انسان‌هایی که همیشه با همه حرف می‌زنند و دلشان می‌خواهد
شلوغ باشد و وقتی که می‌خواهند از جایی به خانه‌شان بروند راه شلوغ را طي
مي‌كنند و هميشه مي‌خواهند از وسط خيابان شلوغ بروند و از وسط بازار بروند،
نه از یک راه خلوت، خلاصه آنها که اصلاً تیپشان مردم‌جوش است، زودتر به
تنهایی می‌رسند. اما درون‌گراها در برابر تنهایی بیشتر مقاومت می‌کنند،
دلیل این امر معلوم است که چیست: درون‌گراها تغذیه درونی دارند، این است که
بیشتر مقاومت می‌کنند. نکته دیگری که در تمام دنیا تجربه شده است یعنی
مربوط به یک نقطه و مکان نیست این است که مذهبی‌ها بیشتر مقاومت می‌کنند تا
غیرمذهبی‌ها. ماتریالیست‌ها، لش‌ها، بی‌دین‌ها زودتر به تنهایی و به این
ضعف دلخواه می‌رسند. در این حالت اگر انسان حس کند که این شرایط فراهم
شده‌اند تا او را به تنهایی مطلق برسانند، اگر خودش بفهمد که این کارها و
حرف‌ها برای چیست، تأثیر این شرایط و این کارها روی انسان کم می‌شوند. وقتی
که من متوجه نباشم و ناگهان ببینم کسی در کوچه توی گوشم زد، یک مرتبه جرقه
می‌شوم و اگر کسی فحشی به من داد یک مرتبه برانگیخته می‌شوم. اما اگر بفهمم
که برنامه است، که وقتی من به اداره می‌روم کسی در وسط خیابان به من توهین
کند و به من فحش بدهد و مرا عصبانی کند در این حالت، دیگر عصبانیت به من
دست نمی‌دهد، چون از قبل می‌دانم که این توهین برای چیست، و می‌دانم که
اصلاً این برنامه را از پیش چیده‌اند. از این رو به همان اندازه که انسان
آگاهی دارد و می‌داند که این شرایط برای چیست به همان میزان دیرتر و کمتر
تحت تأثیر چنین شرایطی قرار می‌گیرد، اما به هر حال باز هم نمی‌تواند خودش
را کاملاً و تماماً و مطلقاً از زیر تأثیر آنها به در ببرد. در اینجا انسان
خودبه‌خود به همه عواملی تکیه می‌کند و تقویتشان می‌نماید که موجب مقاومت
بیشتر وی در برابر تأثیر تنهایی خواهند شد.

بعضی‌ها هستند که دائماً به کسی که دوستش دارند فکر می‌کنند، این کار به یک
صورت تنهایی را تخفیف می‌دهد. و یا به هدف‌هایی که دارند، به خاطرات گذشته،
به خانواده‌شان، به محفوظاتشان و خلاصه به هر چیز و همه چیز فکر می‌کنند.
اینها تغذیه درونی است و باعث می‌شود که تا اندازه‌ای تنهایی پر شود، ولی
این مطالب تا حدودی باقی می‌مانند و مقاومت دارند. زیرا بعد از مدتی همه
این افکار از درون و دل می‌رود، حتی از حافظه هم می‌رود. این است که بعد از
مدتی دیگر نمی‌شود دراز کشید و پنج ساعت درباره کسی، یا راجع به خانواده و
پدر و مادر یا زن و بچه فکر کرد، چون انسان کم‌حوصله شده است و آن خاطرات
هم جاذبه‌شان را از دست داده‌اند و به صورت خاطره‌ای مبهم درآمده‌اند. چیزی
شده‌اند نظیر خاطرات بچگی، که دیگر داغی سابقشان را ندارند.

در تلاشی که انسان برای مقابله با تنهایی می‌کند یکی از عوامل برای درست
کردن ضدتنهایی، سلام‌های نماز است. این سه سلام مکانیزم عجیبی در پر کردن
خلاء و در نفی تنهایی و در راندن تنهایی دارد.

اصلاً تنهایی یعنی چه؟ یعنی بی‌کسی، یعنی قطع رابطه با همه چیز، این
رابطه‌ها که قطع می‌شود و یا قیچی می‌شود، انسان خودش می‌ماند و یک فضای
لایتناهی، یک بی‌وزنی مطلق. در آن حالت که من خودم را به صورت ذره‌ای در
فضا معلق احساس می‌کنم و به تنهایی مطلق رسیده‌ام، سلام چه کاری انجام
می‌دهد؟ سلام یک نوع نقش ضدتنهایی را بازی می‌کند.

اول خود سلام را معنی بکنیم و بفهمیم که چه هست؟ اولین کاری که سلام می‌کند
و اولین نقشی که دارد احضار کسی است که مخاطب سلام شما است. این مسأله یک
مسأله مهم است. امکان ندارد که شما به مغایب، به آدمی که نیست، به کسی که
نیست، سلام کنید. سلام کردن، به دوستی و غیردوستی مربوط نیست به هر کس که
وارد می‌شود سلام می‌کنید و یا اگر شما وارد شدید، و با او در رابطه مستقیم
قرار گرفتید سلام می‌کنید، ممکن نیست که کسی قبل از این ورود و رابطه سلام
بکند، و اصلاً سلام کردن معنی ندارد. پس سلام، احضار مخاطب سلام را در ذات
خودش دارد، یعنی همین قدر که شما می‌گویید سلام، مخاطبی را در برابر خودتان
حس می‌کنید، پس طبیعتاً سلام یک نقش ضدتنهایی بازی می‌کند، چون در آن فضایی
که هیچ رابطه‌ای با هیچ کس ندارید، سلام شما را در یک رابطه مستقیم با یک
مخاطب حی و حاضر که جلوتان نشسته است، در اطاقتان حضور دارد، قرار می‌دهد،
و این تنهایی را محدود می‌کند، و یا آن را از بین می‌برد.

این سه تا سلام، سه تا احضار است، به سه مخاطب. بنابر این اگر کسی روحاً و
واقعاً اعتقاد داشته باشد، به میزان اعتقادات مختلف و به میزانی که درجات
ایمان شدیدتر است، سلام‌ها مخاطب سلام را روشن‌تر و مشخص‌تر در برابر شخص
احضار می‌کنند و با او در رابطه قرار می‌دهند. این سه تا سلام، سه رابطه را
بین فرد تنها و مخاطبش ایجاد می‌کنند و این سه تن را در این سلول
می‌نشانند. این سه تن، این سه مخاطب و این سه رابطه چیست؟ به خاطر این اول،
در این موضوع بحث می‌کنم که در اینجا معنی این سلام‌ها بیشتر مشخص می‌شود.

در زندگی معمولی و شلوغ و در هم و بر هم، که هزارها نفر هستند، آن سه نفر
هم بیایند زیاد مهم نیست، اما وقتی که هیچ کس نیست و آن سه نفر می‌آیند
خیلی تکیه دارند. در اینجا موضوع یک فضای مطلق است، یک تنهایی مطلق است، یک
بی‌وزنی مطلق است و یک انسان تنهای تنها. اول باید این شرایط را در نظر
گرفت: انسانیت که هیچ رابطه‌ای ندارد، و همه رابطه‌هایش، با همه چیز و همه
کس قطع شده و به تنهایی مطلق رسیده است، یعنی در این فضایش، در این جهانش،
در این اطاقش و در ذهنش و در بیرون از ذهنش دیگر هیچ چیز و هیچ کس ندارد و
اکنون: اولین سلام: مخاطب سلام احضار می‌شود. مخاطب اولین سلام کیست؟
«السلام علیک ایها النبی». سلام اول پیغمبر و نبی را احضار می‌کند، یعنی
سلول از حضور نبی پر می‌شود، بین منِ معلق در فضای لایتناهی که به هیچ
جاذبه‌ای متصل نیستم درست مثل موشکی که رها کرده‌اند و این موشک از جاذبه
زمین خارج شده اما هنوز جاذبه ماه یا خورشید شروع نشده است. در بی‌وزنی
است، در آنجا هم، در آن تنهایی نیز انسان معلق است.

اگر در آنجا بایستد در همان حالت می‌ماند و حتی هیچ جاذبه‌ای او را به طرف
خودش نمی‌کشد. در چنین حالتی یک مرتبه نبی در برابر انسان حضور پیدا می‌کند
و انسان، آن انسان معلق رابطه‌اي با نبي پيدا مي‌كند. نبی کیست؟ نبی منشأ
ایدئولوژی من است، یعنی همان که سرچشمه همه عقاید و افکار و اعتقاداتی است
که من داشته‌ام و به خاطر همان عقاید به این سرنوشت افتاده‌ام و در این
سلول هستم و این شرایط را پذیرفته‌ام، و به این وضع افتاده‌ام: همه آن
بدبختی‌ها که بر سرم آمده، همین نبی آورده است. بنابر این نبی که سرچشمه
همه اعتقادات و همه ایمان و همه پیوندها و احساس‌های من است، در برابرم
حاضر می‌شود. من با اولین سلام، با مبدأ اعتقادی و فکری‌ام رابطه برقرار
می‌کنم. حال ببینید که با همین ضرب اول، چقدر تنهایی شکسته می‌شود و رانده
می‌شود. اصلاً خلاء پر می‌شود، پر می‌شود از بهترین و خوبترین چیزها، که
رهبر فکری من باشد، آن کسی که اصلاً تمام احساسات و اعتقادات و ارزش‌ها و
مقدسات مرا می‌سازد. پس سلام اول یک رابطه اعتقادی است.

اما سلام دوم: سلام دوم خود دو بخش است: یعنی دو سلام است، در حقیقت ما در
نماز چهار سلام داریم منتهی دوتایش کنار هم چیده شده‌اند و ما با یک سلام
ادا می‌کنیم و الا مخاطبان دو تا هستند. خوب اول:« السلام علینا »
این«علینا» به کجا برمی‌گردد؟ به آن فرد،«ما»، «خودمان». «نا» یک ضمیر جمع
است، به مرجعی که یک گروه‌اند برمی‌گردد، در آن گروه من هستم، اگر نبودم،
می‌گفتیم« علیهم» ولی می‌گوییم «علینا»، پس یک گروه است که من هم در آن
گروه هستم. حال نفس این احضار، آیا تنهایی را از بین نمی‌برد؟ این سلام
بدین معنا است که« من»ی را که تنها مانده‌ام وارد یک گروه می‌کند، اصلاً
جمعیت را بر من عرضه می‌کند، یعنی اصلاً من فرد نیستم، ما یک حزب هستیم، ما
یک جمعیت هستیم، عده‌ای هستیم، حالا هزارتا، صدهزارتا، یک میلیون، هرچقدر
که می‌خواهد باشد، بالأخره« نا» تنهایی را نفی می‌کند در این جا انسان حس
می‌کند که این«نا» همان ها هستند که آن طرفم نشسته‌اند، آن برم هستند، این
جا پر هستند، جاهای دیگر هم هستند، جورهای دیگر هم هستند، شکل‌های دیگر هم
هستند: توی خانه‌شان، توی بیابان، در خفا و یا غیره. آن هایی که با این
ایدئولوژی و با این نبی یک رابطه ذهنی دارند، همه آنها یک گروهی ساخته‌اند
به اسم«ما» که خیلی هم هستند، همه جا هم پر هستند، من هم جزو آنها هستم، به
آنها سلام. خوب تنهایی در این رابطه نمی‌تواند طاقت بیاورد. و اکنون، سومین
سلام، یا بُعد دوم سلام دوم. و علی عبادالله الصالحین : آن قدر هم خودخواه
نیستم که بگویم در تمام این دنیا و بشریت فقط ما هستیم که با این ایدئولوژی
رابطه داریم و به قول معروف تو خطیم، و همه آن انسان‌های دیگر کفرند و
پفیوزند و چرندند و اصلاً به درد نمی‌خورند و جهنمی‌اند. نخیر، غیر از ما
کسان دیگری هم هستند، با یک ایدئولوژی دیگر، یک راه دیگر، یک اسم دیگر، یک
رسم دیگر و یک ملت دیگر و زبان دیگر، اما با احساس‌های راست و پاک و درست و
تغییردهنده محیط، و خود را برای زندگی انسان فداکننده، این ها هم هستند ولی
جزو ما نیستند. چون به خودمان سلام دادیم و تمام شد پس معلوم می‌شود آنها
جزو ما و ما جزو«نا» نیستند؟ اما چه هستند؟ صالحین هستند و جزو صالحین
هستند: به همه انسان‌های صالح هم درود.

پس من از طرفی نبی را اینجا آوردم. و بعد با سلام دوم تمام حزب خودم را این
جا آوردم و نشاندم و احساس می‌کنم که خودم هم در این حزبم. و با سلام سوم
نیز با همه انسان‌هایی که در هر گوشه‌ای از زمین و زمان دست اندرکار یک
مبارزه‌اند و انسان پاک کردار و پاک اعتقاد و صالح و مصلح هستند، رابطه
برقرار می‌کنم. ببینید در چه وسعتی تجمع من و جمعیت من دامن گسترده است.

اکنون سومین (یا چهارمین) سلام: این سلام بسیار جالب است. من تا اینجا با
پیغمبر به عنوان یک رهبر فکری و منشاء فکریم رابطه برقرار کرده‌ام، با «نا»
به عنوان یک گروه فکری رابطه برقرار کرده‌ام، با« عبادالله الصالحین» به
عنوان یک جهت انسانی و اصلاحی رابطه برقرار کرده‌ام. خوب، اما همه این ها
در محدوده زمین و بشریت است. یعنی در همین گوشه کره زمین به این کوچکی، که
در این فضای لایتناهی است و در این منظومه شمسی که خود در برابر این کهکشان
هیچ نیست، و خلاصه مجموعه این رابطه با نبی، رابطه با«نا» (ما) و رابطه با
صالحین، همه محدود به انسان و زندگی و زمین است. اما در سلام بعدی ما با
خارج از محدوده کره زمین، و با همه هستی و با تمام جهان رابطه برقرار
می‌کینم: «السلام علیکم و رحمت‌الله و برکاته». درود بر همه کسانی که و
سلام بر همه کسانی که، همه نیروهایی که، همه شعورهایی که، همه آگاهی‌ها و
همه قدرت‌هایی که در همه هستی و در کائنات هستند. آن هایی را که من
نمی‌شناسمشان و گرچه رابطه‌ای با آنها ندارم، ولو از جنس من نیستند- ولی در
مسیر کلی خلقت، دست‌اندرکار کاری و رونده در جهت و مسیری هستند که من به
عنوان انسان در همان مسیر حرکت می‌کنم. بنابر این در کلیّت عالم با آنها
هم‌سرشت هم‌گام و هم‌سرنوشتم. به آنها هم درود. پس در چهارمین سلام من یک
رابطه وجودی با عالم پیدا می‌کنم. نه رابطه فکری و سیاسی و یا ایدئولوژی و
حزبی و یا انسانی، بلکه رابطه هستی، رابطه جهانی، رابطه عالمی. اصولاً در
این رابطه، جهان در جهان‌بینی، یعنی همه جهان یک موجود زنده است، یک صحنه
پیکار است در یک حرکت و یک جهت است، و غیر از انسان‌ها و غیر از ما بسیاری
هستند، نیروها و آگاهی‌ها و شعورها و دست‌اندرکارهایی که در راه حقیقت کلی
عالم، به طرف خداوند حرکت می‌کنند، آنها هم گرچه از جنس ما نیستند، ولی در
رابطه پیکاری و آرمانی با ما هستند. بنابر این با آنها هم رابطه درونی
ایجاد می‌کنیم. حتی با آنها هم که نمی‌شناسیمشان ارتباط برقرار می‌کینم
(درست مثل دستگاه‌هایی که از کرات دیگر امواج را می‌گیرند و هیچ کس
نمی‌داند این ها مال کیست. ولی معلوم می‌شود که یک مغزی، یک تمدنی در جاهای
دیگر هست)، یک چنین رابطه‌ای، یک چنین رابطه وجودی بین یک انسان با همه
نیروهای دست‌اندرکار طبیعت برقرار می‌شود.

هنگامی که این چهار سلام، چنین فضایی برای من ایجاد می‌کنند، بعد دیگر
چهاردیواری که دور من کشیده‌اند، مثل چهار دیواری‌ای که برای قفس بچه درست
می‌کنند تا بیرون نیاید، مضحک می‌شود و حالت سیمانی بودنش را از دست می‌دهد
و بسیار احمقانه و بازیچه و حقیر می‌گردد.

نظر دکتر شریعتی درباره نماز


«والسلام».
 


برگرفته از خودسازى انقلابى مجموعه آثار ۲

كليه حقوق محفوظ ميباشد
Copyright © 1997 – 2021

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا

نظر دکتر شریعتی درباره نماز

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا

استثمار دین ! یا للعجب ! دنیا از استثمار کارگر و دهقان به فریاد آمده است و اینها خدا را هم استثمار می کنند !

آن هم به نام دین !

مغز استخوانت تیر می کشد

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا

۱٫ سنگ … پس از رها کردن!
۲٫ حرف … پس از گفتن!
۳٫ موقعیت… پس از پایان یافتن!
۴٫ زمان … پس از گذشتن

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا


تو بی بهره باشم.

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا


“دکتر علی شریعتی”

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا


که خداوند آن را تازه آفریده است

نظر دکتر شریعتی درباره نماز

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا


ما را نیز در پی این قافله با خود ببر!

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا

“حجله سرخ را آراسته ام.همسر زیبای شهادت که با مرگ عقد زندگی بسته است اکنون وارد می شود”

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا


دکتر شریعتی

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا

خسته و مجروح و پریشان

و باری به سنگینی کوهی بر دوش

و من در زیر آن خم شده ام

و از زیر آن که چندین برابر من سنگین است و بزرگ است

آرام گرفته ام

و تنها ، برق حسرت از چشمان بازم

ـ که همچنان به این راه

که تا افق کشیده است ، دوخته ام ـ ساطع است.

و جاده منتظر را در برابرم روشن می دارد.

جاده ای که سال هاست چشم به راه هر قدمم

خود را بر خاک افکنده است.

اما ردپایی بر آن نیست و …

نخواهد بود !

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا

اگر آنها به‌ غلامی‌ «قیصر» درآمدند من‌ صحابی‌ «حکیم‌» شدم‌، یا غار
«نبی‌» گشتم‌ و آنها راه‌ خویش‌ کج‌ کردند و دامن‌ پر کردند و من‌ ماندم‌ و
با دست‌ و دامنی‌ خالی‌ به‌ خلوتی‌ خزیدم‌…

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا


من‌ کجا و آنها کجا؟

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا

وقتی که بود نمی دیدم ، وقتی که می خواند نمی شنیدم .

وقتی دیدم که نبود …

وقتی شنیدم که نخواند …

چه غم انگیز است وقتی چشمه ای سرد و زلال در برابرت می جوشد و می خواند و می نالد ،

تو تشنه آتش باشی نه آب …

و چشمه که خشکید ؟

چشمه از آن آتش ، که تو تشنه آن بودی بخار شد و به هوا رفت ،

و آتش کویر را تافت و در خود گداخت …

و از زمین آتش روئید و از آسمان آتش بارید .

تو تشنه آب گردی نه آتش …

و بعد عمری گداختن از غم نبودن کسی که تا بود از غم نبودن تو می گداخت …

و آنچه دو روح خوشاوند را ،

در غربت این آسمان و زمین بی درد ، دردمند می دارد و بیتاب یکدیگر میسازد ،

دوست داشتن است ….

و من در نگاه تو ، ای خویشاوند بزرگ من ،

ای که در سیمایت هراس غربت پیدا بود و در ارتعاش پر اضطراب سخنت شوق فرار پدیدار ،

دیدم که تبعیدی زمینی …

و اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا ، تنها به این امید دم می زنم ،

که با هر نفسی که می کشم ،

گامی به تو نزدیکتر میشوم و …

و این زندگی من است .

دکتر علی شریعتی

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا


دکتر علی شریعتی

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا


زلال تر!!….

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا

هر چند آدمی بزرگ!…

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا

(زنده یاد دکترعلی شریعتی)

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا


آسان نیست!!….

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا

(زنده یاد دکتر علی شریعتی)

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا

(زنده یاد دکترعلی شریعتی)

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا

+ ما + راهمان جداست

این ابر ها تا میتوانند ببارند


+ ما + چترمان خداست …

برچسب:
دکتر-علی-شریعتی-سخنان-جملات-استاد شریعتی-دکتر شریعتی-سخنان دکتر علی
شریعتی-جملات-دکتر علی شریعتی-جملات دکتر علی شریعتی-تمام سخنان دکتر علی
شریعتی- جملات بزرگان-جملات ناب-سخنان بزرگان-نوشته های کوتاه و قشنگ-نوشته
های زیبا

به سه چیز تکیه نکن؛ غرور، دروغ و عشق. آدم با غرور می‌تازد، با دروغ می‌بازد و با عشق می‌میرد.


به گزارش خبرآنلاین، کتاب «کلید اسرار زندگی» به همت محسن تیموری در 300صفحه منتشر شده که با مرور برخی وقایع زندگی روزمره، سخنان بزرگان علم و دین و همچنین روایت داستانی برخی اتفاقات اطرافمان، درس‌هایی از زندگی را برای مخاطب به تصویر کشیده است.

گردآورنده اثر در مقدمه کتاب نیز تاکید می‌کند که این کتاب چراغی برای بهتر زیستن است که موجز نوشته‌ها و گزین‌گویه‌هایی از بزرگان علم و ادب و دین جهان را بدون داوری و تحلیل با درنظر گرفتن ارزش ادبی و جذابیت‌شان گردآوری کرده است…او تاکید می‌کند که این کتاب تجربه زندگی را که کوتاه است و برگشت‌ناپذیر، برایمان آماده کرده است.

در بخشی از کتاب با عنوان «سخنانی از دکتر شریعتی» می‌خوانیم:

نظر دکتر شریعتی درباره نماز

– من رقص دختران هندی را بیشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم چون آنها از روی عشق و علاقه می‌رقصند ولی پدر و مادرم از روی عادت نماز می‌خوانند.

– به سه چیز تکیه نکن؛ غرور، دروغ و عشق. آدم با غرور می‌تازد، با دروغ می بازد و با عشق می‌میرد.

– «کلاس پنجم(دبیرستان) که بودم پسر درشت هیکلی ته کلاس ما می‌نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود ،آن هم به سه دلیل؛ اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می‌کشید و سوم – که از همه تهوع آورتر بود- اینکه در آن سن و سال، زن داشت!… چند سالی گذشت یک روز که با همسرم ازخیابان می گذشتیم ،آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه خودم زن داشتم، سیگار می‌کشیدم و کچل شده بودم! تازه فهمیدم که خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد دیگران ابراز انزجار می‌کند که در خودش وجود دارد.

– و قرن هاست که او عشق می کارد و کینه درو می کند چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان، جوانی بر باد رفته‌اش را می‌بیند و در قدم های لرزان مردش؛ گام های شتابزده جوانی برای رفتن و دردهای منقطع قلب مرد؛ سینه ای را به یاد می‌آورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می‌کند… و اینها همه کینه است که کاشته می‌شود در قلب مالامال از درد…! و این، رنج است. زن عشق می کارد و کینه درو می‌کند… می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی… او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی … او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می‌کنی…او درد می‌کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد… او بی خوابی می‌کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می‌بینی … او مادر می‌شود و همه جا می‌پرسند نام پدر…

– اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست او جانشین همه نداشتن‌هاست.

– عاقلانه ازدواج کن تا عاشقانه زندگی کنی!

نشر آموت کتاب «کلید اسرار زندگی» در 4بخش «از سری داستان‌های زندگی، سخنان و پندهای بزرگان علم و ادب، توصیه‌های پزشکی و به نشانی خدا» با قیمت 6هزار تومان منتشر کرده است.

ناشران و نویسندگان کشور می‌توانند برای معرفی آثار و تازه‌های خود با نشانی Ketab@khabaronline.ir مکاتبه کنند.

 60

با امضای این تفاهم نامه آموزش کسب و کار و فعالیت در فروشگاه‌های زنجیره‌ای، تخصصی‌تر می‌شود.

تمامی حقوق این سایت برای خبرآنلاین محفوظ است.
نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
Copyright © 2018 khabaronline News Agancy, All rights reserved

خدایا: تو می دانی و همه می دانند که زندگی از تحمیل لبخندی بر
لبان من ،از آوردن برق امیدی در نگاه من ،از برانگیختن موج شعفی در دل من عاجز
است
.

خدایا: تو می دانی و همه می دانند که
شکنجه دیدن بخاطر تو ،زندانی کشیدن بخاطر تو و رنج بردن به پای تو تنها لذت بزرگ زندگی من است ،از شادی توست که من در دل می
خندم،از امید رهایی توست که برق امید در چشمان خسته ام می درخشد و از خوشبختی توست که هوای
پاک سعادت را در ریه هایم احساس می کنم . نمی توانم خوب حرف بزنم . نیروی شگفتی را که در زیر کلمات ساده و جمله های ضعیف و افتاده
پنهان کرده ام دریاب،دریاب.

خدایا: من ترا دوست دارم ،همه
زندگی ام و همه روزها و شبهای زندگی ام بر این دوستی شهادت می دهند،شاهد بوده اند
و شاهد هستند.

نظر دکتر شریعتی درباره نماز

آزادی تو مذهب من است ، خوشبختی تو
عشق من است ،آینده تو تنها آرزوی من است.

خدایا: اگر تنها ترین تنها شوم، باز
خدا هست، او جانشین همه نداشتن هاست.نفرین و آفرین ها بی ثمر است.اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند و از آسمان، هول و کینه بر سرم
ببارد، تو مهربان و جاودان آسیب نا پذیر من هستی.ای پناهگاه ابدی! تو می توانی
جانشین همه بی پناهی ها شوی.

خدایا: به من زیستنی عطا کن که در
لحظه مرگ، بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است، حسرت نخورم، و مُردنی عطا کن که، بر بیهودگیش، سوگوار نباشم.بگذار تا آن
را، خود انتخاب کنم، اما آنچنان که تو دوست می داری.

خدایا: تو، چگونه زیستن را به من
بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

خدایا: مرا از این فاجعه پلید مصلحت
پرستی که چون همه گیر شده است، وقاحتش از یاد رفته است و بیماری شده است که، از فرط عمومیتش، هر کس از آن سالم مانده باشد بیمار می
نماید مصون بدار، تا، به رعایت مصلحت، حقیقت را ذبح شرعی نکنم.
خدایا:مرا به
ابتذال ارامش و خوشبختی مکشان. اضطرابهای بزرگ، غمهای ارجمند و حیرتهای عظیم
به روحم عطا کن.لذت ها را به بندگان حقیرت بخش و دردهای عزیز بر جانم ریز.

خدایا: رحمتی کن تا ایمان ، نام ونان
برایم نیاورد ، قوتم بخش تا نانم را وحتی نامم را در خطر ایمانم افکنم تا از آنها باشم که پول دنیا را می گیرند و برای دین کار
می کنند نه از آنها که پول دین را می گیرند و برای دنیا کار می کنند . 

خدایا:عقیده مرا ازدست ” عقده
ام”مصون بدار.

خدایا:به من قدرت تحمل عقیده “مخالف”
ارزانی کن.

خدایا:رشدعقلی وعلمی، مرا از فضیلت “تعصب”
“احساس” و “اشراق” محروم نسازد.

خدایا:مرا همواره آگاه وهوشیار دار
تا پیش ازشناختن درست وکامل کسی یا فکری مثبت یا منفی قضاوت نکنم.

خدایا:جهل امیخته باخودخواهی و حسد
مرا رایگان ابزار قتاله دشمن برای حمله به دوست نسازد.

خدایا:شهرت، منی را که:”میخواهم
باشم” قربانی منی که ” میخواهند باشم” نکند.

خدایا:مرا در ایمان  اطاعت مطلق
بخش تا در جهان عصیان مطلق باشم.

خدایا:به من « تقوای ستیز» بیاموز تا
درانبوه مسئولیت نلغزم و از تقوای پرهیز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم.

خدایا:به من توفیق تلاش در شکست، صبر در
نومیدی، رفتن، بی همراه؛ جهاد، بی سلاح؛ کار، بی پاداش؛ فداکاری درسکوت؛
دین،بی دنیا؛ مذهب، بی عوام؛ عظمت، بی نام؛ خدمت، بی نان؛ ایمان، بی ریا؛ خوبی،
بی نمود؛ گستاخی، بی خامی؛ قناعت، بی غرور؛ عشق، بی هوس؛ تنهایی در انبوه جمعیت؛ و دوست داشتن، بی آنکه دوست بداند؛ روزی کن.

                                         

برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید

برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید

دکتر علی شریعتی

نی نی سایت

نظر دکتر شریعتی درباره نماز
نظر دکتر شریعتی درباره نماز

Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *