
شفقنا- چهره برجسته فلسفه و استاد دانشگاه تهران گفت: مصطفی محقق داماد آخوند زمان ماست، در قم درس فقه، اصول و فلسفه خوانده و در غرب دکتری خود را کسب کرده لذا حقوق غربی و حقوق اسلامی را به خوبی می داند و به موازین فقه وارد است و انصافاً ایشان باید در مورد حقوق بین الملل حرف بزند و کتاب بنویسد. سایر فقهای ما حقوق اسلامی را خوب می دانند، ولی حقوق غرب را نمی دانند و بسیار از مشکلات ما نشأت گرفته از این مساله است.
به گزارش خبرنگار شفقنا، دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی در مراسم رونمایی از کتاب «مکتب اجتهادی آخوند خراسانی» اثر آیت الله سیدمصطفی محقق داماد که در سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران برگزار شد، ابتدا مکتب اجتهادی را معنا کرد و گفت: از عجایب عالم این است که در روایات اسلامی از کلمه اجتهاد مذمت شده است، البته آن اجتهادی که در روایت از آن مذمت شده، اظهار نظر شخصی در احکام خداوند است. اما اگر اجتهاد به معنی کوشش توان فرسا در فهم روایات و آیات باشد، اجتهاد حقیقی است.
وی با بیان اینکه «مکتب اجتهادی آخوند خراسانی» درباره شخصی نوشته شده که یکی از علمای علم اصول در تاریخ مقدس اسلام است، گفت: علم اصول یگانه علمی است که در شرق و غرب نظیر و سابقه ندارد و تتها در جهان اسلام است. این علم می کوشد که از آیات و روایات احکام خداوند را استنباط کند.
این استاد دانشگاه ادامه داد: گذشتگان ما به ویژه در جهان اسلام معتقدند که هر علمی موضوع دارد و درباره موضوع علم اصول سخن خوبی از سوی آیت الله بروجردی بیان شد که فقیه در علم اصول به دنبال حجت برای فتوا می گردد، به عبارتی آن حجتی که مضمون سخن یک فقیه هست، حجت است و باید مصادیق این حجت را پیدا کنیم.
وی اظهار کرد: علم اصول، علمی بسیار دقیق است و علم اصول قهرمانانی از جمله میرزای قمی، شیخ انصاری و آخوند خراسانی و دیگرانی دارد.
نظر دکتر دینانی در مورد ولایت فقیه
چهره برجسته فلسفه با بیان اینکه کتاب «کفایة الاصول» مرحوم آخوند خراسانی در نهایت اختصار و ژرفا و عمق است، تصریح کرد: آخوند خراسانی در اصول دقیق بود چون فلسفه خوانده بود. ایشان از فلسفه استفاده کرد، اصول را تعالی داد و دقیق ترین مسایل را به کار برد. من معتقدم تمام مباحث اصول در سه کلمه خلاصه می شود مدلول، مفهوم و معنی که هر سه به هم وابسته است.
ابراهیمی دینانی در مورد آیت الله مصطفی محقق داماد گفت: محقق داماد آخوند زمان ماست، در قم درس فقه، اصول و فلسفه خوانده و پدر او جزو ارکان قم و در علم اصول بی نظیر بود و امروز هم فقیه خوب کسی است که اصولی خوبی باشد.
وی افزود: آقای مصطفی محقق داماد علاوه به تحصیل در حوزه قم، در غرب دکتری خود را کسب کرده لذا حقوق غربی و حقوق اسلامی را به خوبی می داند و به موازین فقه وارد است و انصافاً ایشان باید در مورد حقوق بین الملل حرف بزند و کتاب بنویسد. سایر فقهای ما حقوق اسلامی را خوب می دانند، ولی حقوق غرب را نمی دانند و بسیار از مشکلات ما نشأت گرفته از این مساله است.
ابراهیمی دینانی با بیان اینکه ما امروز آخوند خراسانی نداریم، گفت: آخوند خراسانی فقیه و اصولی درجه یک و به روح زمان خود آشنا بود و همچنین در سیاست افکار بی نظیر داشت.
انتهای پیام
شفقنا در شبکه های اجتماعی: توییتر | اینستاگرام | تلگرام
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
Δdocument.getElementById( “ak_js_1” ).setAttribute( “value”, ( new Date() ).getTime() );
مصاحبه با دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی
با تشکر از حضور حضرت عالی در این گفت وگو، لطفاً برای شروع بحث، نکاتی در مورد تدریس و منش اخلاقی حضرت امام بیان فرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم. بنده در حدود ده سال افتخار شاگردی حضرت امام را در فقه و اصول دارم و تقریباً یک دوره کامل اصول از محضر ایشان استفاده کردم. در زمانی که من شاگرد ایشان بودم، مطلقاً نه فلسفه و عرفان تدریس می کردند و نه از آن سخنی به میان می آوردند، حتی اگر در این زمینه ها سؤال هم از ایشان می شد؛ به هیچ وجه پاسخ نمی گفتند، برخلاف فقه و اصول که ایشان در آن دوره به تدریس آن اشتغال داشتند و پاسخ گوی همۀ سؤالات مربوط به این دو رشته بودند. با این حال، ما تعدادی بودیم که در روزهای عید ـ وقتی که برای زیارت ایشان می رفتیم ـ مسائل فلسفی و عرفانی خود را در قالب یک شبهۀ اعتقادی مطرح می کردیم، تا احساس تکلیف کنند و علی رغم این که جواب مسائل عرفانی و فلسفی را نمی دادند، به مسائل ما پاسخ گویند. در واقع ما با طرح مسائل به این نحو می خواستیم نظر ایشان را در باب فلسفه و عرفان بدانیم. ولی ایشان به فراست اصل مسأله را در می یافتند و نوعاً سکوت می کردند. در همان زمان اگر کسی یک فرع فقهی یا اصولی مطرح می کرد، امام وارد بحث می شدند. به هر حال برای ما مجالی برای استفاده از اندیشه های فلسفی و عرفانی ایشان وجود نداشت. متأسفانه در آن زمان آثار فلسفی و عرفانی ایشان هنوز چاپ نشده بود، که برای ما قابل استفاده باشد، بر خلاف امروز که خوش بختانه همۀ آثار ایشان در زمینۀ عرفان و فلسفه به چاپ رسیده و در دسترس عموم است. البته در آن زمان ما اطلاع داشتیم که امام سال ها پیش تحت عنوان درس اخلاق، درس فلسفه و عرفان داشته اند و شاگردانشان را هم می شناختیم و از آثار منتشر نشدۀ ایشان در این زمینه ها هم با خبر بودیم، اما با کمال تأسف ما از این معارف محروم بودیم.
به عنوان مثال، از کتاب سرّ الصلاة که حاوی مطالب بسیار مهم عرفانی بود، خبر داشتیم و خیلی مشتاق مطالعۀ آن بودیم. دوستی داشتم به نام آقای کشفی رحمه الله که روزی به من خبر داد که یک نسخۀ دست نویس سرّ الصلاة نزد تاجری تهرانی است. او شخص عارفی بود که غالباً منزوی بود و از خانه بیرون نمی آمد. بنده به اتفاق آقای کشفی که با آن تاجر دوست بود، مشتاقانه به منزل او در حوالی میدان خراسان رفتیم و گفتیم آن رساله ای که از حاج آقا روح الله نزد شما است، به ما امانت بدهید. ایشان گفت بله دست نوشته پیش من است، ولی آن را برای بردن به شما نمی دهم، می توانید بنشینید همین جا آن را مطالعه کنید، و شام هم می توانید بمانید. در همین حد هم فرصتِ بسیار مغتنمی بود که نصیب ما می شد. دست نوشتۀ همین کتابی را که الآن در دسترس همه است، آورد و ما در حدود دو سه، ساعت مشغول مطالعۀ آن شدیم. آن روز اولین روزی بود که با اندیشه های عرفانی حضرت امام آشنا شدم، و پس از آن آثار ایشان را که چاپ شد، کمابیش دیدم، تا زمانی که شروع به تفسیر سورۀ حمد کردند که از تلویزیون پخش شد. هر چند امام آن تفسیر را برای عامۀ مردم می گفتند، ولی حقیقتاً بسیاری از نکات ظریف و دقیق عرفانی در آن بود که واقعاً برای ما قابل استفاده بود.
نظر دکتر دینانی در مورد ولایت فقیه
به هر حال، به نظر بنده امام در عرفان شدیداً طرفدار محیی الدین بودند و روی آثار او خیلی کار کرده بودند؛ به فصوص و فتوحات مکّیه تسلط، و به آثار ابن عربی آشنایی کامل داشتند و به شیخ اکبر ارادت می ورزیدند. جای هیچ شک و شبهه ای نیست که امام وحدت وجودی بودند و وحدت وجودی فکر می کردند، ولی مصلحت نمی دانستند که مطالبشان را در این زمینه برای عامه بگویند و بنویسند، ولی هر جا لازم می دیدند، می گفتند. آثاری هم که امروزه از ایشان در اختیار ما است، مؤید این نظر است که وحدت وجودی بودند. ولی در مورد این که حضرت امام با آثار سایر عرفا در چه حدی آشنایی داشتند، بنده نمی توانم اظهار نظر دقیق بکنم؛ چون آثار امام را به تفصیل مطالعه نکرده ام. در آثار ایشان بیش تر اندیشه های ابن عربی متجلی است و تأثیر پذیری شان از عرفای دیگر، مثل حارث محاسبی، حلاج و عین القضاة نیازمند بررسی و دقت است.
اخیراً برخی مدعی تقسیم بندی جدیدی در عرفان شده اند که عرفان را به عرفان خراسان و عرفان بغداد تقسیم کرده است؛ عرفانی که منشأ آن از جنید بغدادی است و بعدها به ابن عربی و پیروانش می رسد، که ابن عربی در واقع وارث عرفان بغداد است. این عرفان سپس به ایران می آید؛ چون ابن عربی در ایران طرفداران زیادی داشته و هنوز هم دارد. جریان دیگری هم بوده که بیش تر به حوزۀ خراسان مربوط می شده است و در رأس نمایندگان آن احمد غزالی است که بعدها به ابوالحسن خرقانی و مولانا و عطار می رسد. این دو جریان هر چند در جوهر و اساس یک حقیقت هستند، اما تفاوت های صوری بین آن ها وجود دارد.
ولی بنده معتقدم این تقسیم بندی از قرن ششم در آثار سهروردی به چشم می خورد، البته شیخ اشراق از بغداد و خراسان صریحاً نام نمی برد، ولی می گوید حکمت نوری و عرفان از دو طریق رسیده است؛ یکی از طریق فتی بیضاء و یکی از طریق اخی إخْمیم. منظور شیخ از فتی بیضاء، حسین بن منصور حلاج است؛ چون او فتی، یعنی جوانمرد است و جوانمردانه سرِ دار رفته و عرفانش هم عرفان جوانمردانه است؛ چون در این راه شهادت و بالای دار رفتن وجود دارد، و دیگر این که حلاج، اهل بیضاء فارس است. پس منظور شیخ اشراق از فتی بیضاء، عرفانی است که از طریق حسین بن منصور حلاج رسیده است و منظور از عرفانی که شیخ می فرماید از طریق اخی إخْمیم است، عرفان ابن فارض مصری است؛ چون اخمیم نام مکانی در مصر است.
به هر حال این تقسیم عرفان، یک تقسیم جدی است که بزرگانی چون سهروردی به آن قائل شده اند، و این تقسیم ادعایی فعلی هم در واقع همان تقسیم شیخ اشراق است، که در قالب بغداد و خراسان آمده است. این دو جریان عرفانی با هم تفاوت هایی دارند؛ مثلاً عرفانی که از طریق بغداد آمده و وارث اصلی آن ابن عربی است، عرفانی منسجم است؛ یعنی جنبۀ عقلانی آن بیش تر است و به اصطلاح سیستماتیک است. ولی عرفان خراسان با آن که به آن معنا سیستماتیک نیست، شعله هایی در آن وجود دارد که همه چیز را محترق می کند. نمونه های آن را در خرقانی و احمد غزالی ـ که واقعاً عارفی غریب است و متأسفانه هنوز برای ما ناشناخته مانده است ـ و همچنین در عین القضاة و شمس و مولانا می توان پیدا کرد؛ و آن شور و حالی که در شمس و مولانا هست، در ابن عربی و شاگرد و جانشین او صدرالدین قونوی نیست.
ما در عرفان خراسان، ترمذی را داریم که تقریباً بین ما متروک است، با آن که در قرن سوم کتاب های او رایج بوده است و در مشکاة الانوار می بینیم بحث های نظری که ترمذی کرده است، در این دوره در بغداد هم بی نظیر است.
ما در زمینۀ عرفان دو نفر به نام ترمذی داریم. یکی برهان الدین محقق ترمذی است که مرشد مولانا و حتی استاد پدر مولانا بوده است و احتمالاً مولانا قبل از آن که به شمس برسد، بیش ترین استفاده را از محقق ترمذی برده است. البته وقتی که به شمس می رسد، حال و هوای دیگری پیدا می کند. این محقق ترمذی از عرفای قرن ششم و هفتم است.
ترمذی دیگر، حکیم ترمذی صاحب کتاب ختم الأولیاء است که در قرن سوم و چهارم می زیسته است، و رسالۀ بدوّ الشأن هم که رسالۀ غریبی است، از او است. حکیم ترمذی عقلانی مسلک تر است و با آن که در زمان او عرفان به صورت مکتبی هنوز شکل نگرفته است، طلیعۀ عرفان از سخنان او پیدا می شود. اگر منظور شما حکیم ترمذی باشد، درست است، در زمان او ـ قرن سوم ـ هنوز عرفان به صورت دو جریان شکل نگرفته بود، با این حال با آن عقلانیتش در رسالۀ بدوّ الشأن حرف های عجیب و غریبی دارد که با هیچ عقل ظاهری قابل اندازه گیری نیست. او مرشد خود را خضر می داند و رسماً می گوید خضر به من این را گفته… که همان موقع او را به ادعای نبوت متهم و تکفیر کردند و آن بلاها را به سرش آوردند. سخنان او با آن که مقداری از مقیاس های عقلی خارج می شود، اما خیلی شعله ور است. او با آن که از عقل شروع می کند، ولی مشاهداتش در مورد سخنانی که از خضر نقل می کند؛ بسیار تکان دهنده است. به هر حال، عرفان او صبغۀ خراسانی دارد. شعله های عرفان مکتب خراسان خیلی تیزتر از عرفان مکتب بغداد است و این نتیجه از مقایسۀ بین شمس و ابن عربی که معاصرند و شاگردان و جانشینان این دو، یعنی مولانا و صدرالدین قونوی کاملاً به دست می آید.
قونوی و مولانا هر دو در شهر کوچکی چون قونیه در فاصله ای نزدیک هم زندگی می کردند و با آن که با هم دوست بودند و احترام یک دیگر را داشتند و حتی نماز مولانا را قونوی می خواند، اما دو جهان کاملاً متفاوت داشتند. این تفاوت بین استاد این دو، یعنی ابن عربی و شمس هم وجود داشت. به عنوان مثال، مقالات شمس را که مطالعه می کنیم، در جایی از آن آمده است که ببینیم این شیخ محمد چه می گوید؟ با تحقیر، ابن عربی را شیخ محمد می خواند و اصلاً او را قبول ندارد. البته ما تلقی ابن عربی از شمس را ندیده ایم، ولی آنچه که مسلّم است، این است که شمس هم زندگی اش با ابن عربی فرق داشته است، هم سخنانش و هم نوع نشاطش. البته این سخن، بدان معنا نیست که ابن عربی آدم کوچکی است؛ او یک اقیانوس بی کرانه است.
آنچه که از شمس به ما رسیده است، همین مقالات اندک است. او به قول خودش کم حرف می زد و مستمع نمی دید، مگر آدمی مثل مولانا، این شعر که منسوب به شمس است، در واقع عذر سکوت او است:
من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش
او نمی گفت؛ چون خود را گنگ خواب دیده ای می دانست که زبان گفتن ندارد و گوش شنوا نمی بیند. از این رو با آن که کم گفت، ولی هر جا که گفت، آتش زد و آدمی مثل مولانا تربیت کرد که به عالم گرمی بخشید.
اما ابن عربی، برخلاف شمس، دائماً فوران داشت و چشمه های درونش می جوشید و بی اختیار بر زبانش جاری می شد. او کسی نبود که بنشیند فکر کند، همیشه جوشش داشت. این ها نمونه هایی از تفاوت هایی بود که بین این دو جریان عرفانی وجود دارد.
خط فکری عرفانی امام، خط فکری ابن عربی است و امام با شیخ اکبر انس بیش تری دارد. چنان که می دانید، ابن عربی در ایران طرفداران زیادی پیدا کرد. صدر الدین قونوی سال ها فصوص الحکم را درس داد و شاید اولین شرحی که بر فصوص نوشته شده، شرح مؤید الدین جندی، شاگرد قونوی بود که ایرانی است. جند یعنی ایران بزرگ، همین تاجیکستان. شاگردان قونوی بیش تر در آسیای مرکزی تا ایران هستند. بنده 25 سال پیش شرح جندی بر فصوص را به اتفاق آقای سید جلال الدین آشتیانی تصحیح کردیم و مقدمه ای بر آن نوشتیم. در زمان نگارش مقدمه، پس از استقرائی که به عمل آوردم، دیدم 120 شرح بر فصوص نوشته شده که به جز یکی دو تای آن ها که متعلق به نابلسی است که اهل فلسطین بوده، بقیه مربوط به ایرانی ها است. متأسفانه مقدمۀ ما بر شرح جندی بر فصوص، در چاپ دوم این کتاب که در قم انجام گرفت، حذف شد که در این جا از فرصت استفاده می کنم و مراتب گله و ناخرسندی خود را از کسانی که مسبب این کار شدند، اعلام می دارم.
خلاصه حضرت امام هم وارث این جریان فکری است و فصوص را نزد اساتید بزرگ خوانده و در زمینۀ تلمذ آثار ابن عربی بزرگ ترین استاد ایشان مرحوم شاه آبادی بوده، که شاگرد میرزا هاشم اشکوری و ایشان هم شاگرد آقا محمدرضا قمشه ای بوده است.
همان طور که فرمودید، حضرت امام در عرفان نظری تابع محیی الدین است. اما شخصیتی که در عرفان عملی برای ایشان مهم است و حتی پس از انقلاب در سخنرانی ها از او نام بردند، خواجه عبدالله انصاری است. حال سؤال این است که علی رغم حنبلی بودن خواجه، که با مشی امام ناسازگار است، سرّ ارادت امام به خواجه چیست؟ و از طرف دیگر، امام نسبت به غزالی بسیار بی اعتنا هستند و تعابیر تندی در مورد او دارند؛ از جمله در تقریرات اسفار می فرمایند: غزالی از هر درویش بی نام و نشانی هر چیزی را نقل می کند، ولی از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام چیزی را نقل نمی کند. با آن که خواجه عبدالله در مجموعۀ فکری امام، قاعدتاً باید بیش تر قابل نقد باشد، ولی امام خواجه را قبول دارند.
همان گونه که اشاره کردید، خواجه عبدالله بیش تر اهل عمل بوده و اغلب آثارش عرفان عملی و مقامات و سلوک عملی او است و امام که علاوه بر نظر، اهل عمل هم هستند، خواجه را می پسندند، علاوه بر این، خواجه مطلبی هم علیه تشیع نگفته است. اما علت برآشفتن امام علیه غزالی، بی مهری او به تشیع و مواضع ضد شیعۀ او است، چیزی که در آثار خواجه، علی رغم حنبلی بودن وی، مطلقاً وجود ندارد. متأسفانه ابوحامد محمد غزالی ضد شیعه بوده و اصلاً او را برای دشمنی با شیعه علَم کرده بودند. اساساً نظامیۀ بغداد صبغۀ سیاسی داشت؛ به خصوص علیه تشیع باطنی. در آن زمان، شیعۀ مطرح و دارای قدرت علمی و سیاسی، اسماعیلیه بود. تمام همّ غزالی مصروف مبارزه با این گروه شد. کتاب فضائح الباطنیة غزالی نشانگر ضدیت او با تشیع ـ اعم از شیعۀ اسماعیلی و غیره ـ است. علاوه بر مواضع ضد شیعی غزالی، نام برده چند کار دیگر کرده که به هیچ وجه مطلوب شیعیان نبوده است و همین امر باعث شده علی رغم این که واجد اهمیت شایانی است ـ و به نظر من در جهان اسلام محبوب ترین چهره است و هنوز هم در جهان اسلام تسنن محبوب ترین است ـ در ایران که مسقط الرأس او است، محبوبیتی نداشته باشد. این کارهای منفی غزالی از نظر شیعیان عبارتند از:
یکی این که، همان طور که از امام نقل کردید، در کتاب کبیر احیاء علوم الدین از هر درویش بی نام و نشانی مطلب نقل می کند، ولی حتی یک بار از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام مطلب نقل نمی کند. عجیب است که تذکرة الاولیاء عطار که مانند غزالی سنی و شافعی و اشعری است، با نام مبارک امام صادق علیه السلام شروع و با نام امام باقر علیه السلام ختم می شود، ولی غزالی در آن کتاب کبیر، حتی یک روایت از ائمۀ شیعه نقل نمی کند. لذا فیض کاشانی که یک شیعۀ تمام عیار است، با آن که معتقد است کتابی در اخلاق بهتر از احیاء علوم الدین نوشته نشده است، ناراحت است که چرا کتابی با این عظمت از روایات شیعه خالی است. از این رو فیض دست به تهذیب و احیای آن می زند، بدون آن که تغییری در ترکیب آن ایجاد کند؛ تنها در جاهایی که لازم بوده، روایات شیعه را اضافه می کند و این نقیصۀ بزرگ کتاب احیاء را جبران می کند.
کار دیگر غزالی که شیعیان را علیه او برآشفته، این است که لعن یزید را جایز ندانسته است. غزالی با صراحت می گوید باید در لعن احتیاط کرد و معاویه و یزید جزو صحابه و تابعین اند و مجتهد هستند. البته یزید را مقصر می داند، اما چون او را مجتهد می داند، می گوید مصاب است و خطای در اجتهاد استحقاق لعن ندارد، که این امر به شدت برخلاف مذاق شیعه است. به نظر می رسد این ها از اهم عواملی باشند که موجب شدند شیعۀ ایرانی و همچنین امام راحل، نظر خوشی به غزالی نداشته باشند. البته اشعری بودن و ضد فلسفی بودن او را نیز باید به موجبات عدم خشنودی امام از وی اضافه کرد. ملاصدرا هم در قبال غزالی همین موضع را دارد. در جاهایی که از غزالی نام می برد، او را از اصحاب قیل و قال می شمارد: «قال بعض اصحاب القیل و القال»، اما در مواردی هم از او تمجید می کند. ابن عربی هم در چندین موضع از فتوحات از غزالی تمجید می کند.
بنابراین، غزالی آدم پیچیده ای است که در برهه ای از زمان استحقاق کم عنایتی را دارد، اما من اعتقاد دارم که او شیعه شده است. البته فیض هم ادعا کرده که غزالی در اواخر عمر شیعه شده و مستند او کتاب سرّ العالمَیْن است، در حالی که من معتقدم این کتاب از غزالی نیست و استدلال فیض درست نیست. من از طریق دیگری به این باور رسیده ام که غزالی شیعه شده است: مناظرات غزالی با علمای تشیع رو در رو بوده است و کم کم متوجه می شود که حرف های مهمی در میان آن ها است و سرانجام خداوند انصافی به او می دهد و نوری در قلبش می تاباند؛ به خصوص پس از آن ده سالی که عزلت گزید و بازگشت. در نتیجه، حرف هایی که در آخر عمرش می زند، نزدیکی او با تشیع را نشان می دهد. بنده این مطلب را با تأمل در سخنان غزالی احساس کرده ام و بر آن مدارکی دارم. علاوه بر این شخصی به نام لندورد جزوه ای نوشته و در آن اثبات کرده است که غزالی شیعه شده است. شاید اگر حضرت امام به این تحول فکری غزالی توجه می کردند، این قدر بر نمی آشفتند. به هر حال این ابعاد در غزالی وجود دارد؛ در جاهایی استحقاق بی عنایتی دارد، همان گونه که امام علیه او بر آشفتند و ملاصدرا از او با عبارت «اصحاب القیل و القال» یاد کرده است. اما در مواردی هم مستحق ستایش است؛ در همین کتاب کیمیای سعادت می گوید: من در عقلیات، مسلک برهان دارم و در نقلیات مذهب قرآن؛ نه بوحنیفه را بر من حقی است، نه شافعی را براتی. در آن جا می گوید شافعی کیست؟ ابوحنیفه کیست؟ اشعری کیست؟ و واقعاً هم عبور کرده و از اشعریت گذشته است. به نظر من غزالی در اواخر عمرش استحقاق احترام دارد.
خلاصۀ کلام این که بنده خط فکری عرفانی امام را که از طریق مشایخ خود گرفته اند، خط فکری ابن عربی می دانم. مشایخ ایشان هم این گونه بودند؛ آثار مرحوم شاه آبادی نشان دهندۀ این است که شدیداً تحت تأثیر ابن عربی بودند و تعلیقۀ ایشان هم گواه بر همین معنا است. البته ارادت امام به ابن عربی منافات با این ندارد که بر فصوص تعلیقه داشته باشند؛ اما اصول فکری شان همان اصول ابن عربی است و علاقۀ ایشان به خواجه عبدالله انصاری، مربوط به جنبۀ عملی خواجه است؛ چون حضرت امام علاوه بر نظر، اهل عمل هم بودند.
چنان که می دانید، حضرت امام، به ویژه پس از انقلاب خیلی اصرار داشتند که معارف عظیم عرفانی را به زبان بسیار ساده برای عموم بیان کنند. مثلاً همین جملۀ معروف ایشان که «عالم محضر خداست» یکی از مضامین بلند عرفانی است که به زبان ساده بیان شده است. لطفاً توضیح دهید که امام چرا و چگونه می خواستند این کار را انجام دهند و نتایج آنچه بود؟
چنان که اشاره کردید، امام همیشه این کار را نمی کردند، ولی پس از پیروزی انقلاب وقتی که در رأس حکومت قرار گرفتند، این کار را انجام دادند؛ چون لازم می دیدند و علاوه بر این مضامین عرفانی، در تفسیرشان به صورت بسیار ریزتر و دقیق تر، مطالب عرفانی را به نحو عریان بیان کردند، ولی قبلاً همان طور که اشاره کردم حتی برای ما که شاگرد ایشان بودیم، از این معارف سخنی به میان نمی آوردند، چه رسد به عموم مردم. در آن زمان، امام خمینی متحفظ بودند و هیچ گاه چیزی نگفتند، اما پس از انقلاب که رهبری جامعه را به دست گرفتند، صلاح دیدند که مردم را با آن معارف آشنا کنند.
با توجه به این که آن مصالح الآن هم وجود دارد، برای فراگیر شدن مفاهیم و مطالب عرفانی در اجتماع چه باید کرد؟
سؤال مشکلی را مطرح نمودید که من نمی توانم پاسخ آن را بدهم. من به این باور نرسیده ام که مسائل عرفانی را می شود برای همۀ مردم گفت. تجربه نشان داده است که مسائل عرفانی و فلسفی و الهیات را نمی شود پخش کرد. البته این امر بستگی به آن دارد که گوینده چه کسی باشد و تا چه حد بتواند این مسائل را بیان کند. آن طور که من شنیدم، مرحوم شاه آبادی ـ استاد امام ـ در تهران که منبر می رفتند، مسائل عرفانی را به صورت عریان بیان می کردند و از حضرت امام منقول است که به مرحوم شاه آبادی گفته بودند این ها برای مردم صلاح نیست. در جواب گفته بود: بگذارید این کفریات به گوش مردم بخورد. خود حضرت امام هم تا حدی این مسائل را بیان می کردند؛ مخصوصاً در سال های آخر حیاتشان. این که بعضی، مسائل عرفانی را بیان می کنند و بعضی بیان نمی کنند، تا حدی سلیقه ای است. ولی این که به طور مطلق بگویم می شود این مطالب را همه جا و برای همه گفت، مشکل است. همه جا نمی شود مطالب عرفانی را گفت؛ چون گفتن این مسائل برای نفوسی که آماده نباشند، آثار سوء دارد. اما اگر استعداد درک این مسائل در مخاطب وجود داشته باشد، می توان بیان کرد. حال سؤال از مرجع تشخیص این استعداد است، که اهلش باید تشخیص بدهد.
با توجه به این که مسائل عرفانی، به خصوص در بین جوان ها دارای جاذبه است، بعضی ها به عنوان عرفان مطالبی را در جامعه مطرح می کنند و می گویند اگر انسان در این مسیر قرار گرفت و طریق را پیدا کرد، دیگر نباید خیلی به دستورات و ظواهر شرع مقید باشد، این ها قید و بند است، وقتی که انسان بعضی منازل را سیر کرد، دیگر از این قیود راحت می شود. به نظر می رسد کلمات امام تصریح دارد که به چنین چیزی قائل نبودند. لطفاً در این زمینه توضیح بفرمایید.
نه تنها امام به چنین چیزی قائل نبودند، بلکه ما هیچ عارف دیگری را هم نمی شناسیم که بگوید وقتی که انسان به مقامات عالیه رسید، دیگر نباید در قید و بند شریعت باشد. اگر هم کسی چنین چیزی گفته باشد، معلوم است که با عرفان اسلامی آشنایی نداشته است. مرحوم شاه آبادی کتابی دارند به نام شذرات المعارف که من متجاوز از سی سال پیش آن را خواندم. ایشان در آن کتاب همین مسأله را مطرح می کند و در جواب کسانی که می گویند انسان وقتی که واصل شد، باید اعمال را ترک کند، می گوید نه، هیچ وقت عمل ترک نمی شود. منتها برای غیر واصل، تکالیف همان طور که از اسم آن بر می آید، تکلیف است. تکلیف از کلفت است و سخت است، یعنی یک الزام است و مستلزم دشواری است، اما این برای کسی که واصل نیست، کلفت است؛ با این حال ملزم است که به این دشواری متعهد باشد و واجبات را عمل کند و محرمات را ترک کند. اما عمل به دستورات شرع برای شخص واصل، کلفت نیست، نماز برای یک انسان معمولی، یک عمل و تکلیف است که الزاماً باید انجام دهد، ولی همین نماز برای یک عارف واصل یک زمزمۀ عاشقانه است و برای او مناجات با خدا نه تنها کلفتی نیست ، بلکه معاشقه است و لذت بخش، او همیشه در حال نماز است: «خوشا آنان که دائم در نمازند»، رفع تکلیف به این معنا ممکن است درست باشد؛ یعنی برای عارف کلفت نیست، اما این که عبادات ساقط می شود و لازم نیست، هیچ عارفی چنین سخنی نگفته است و قطعاً نظر امام هم همین است.
حضرت امام هم در کتاب جنود عقل و جهل و هم در تقریرات فلسفه یک سری بحث های اخلاقی دارند که می فرمایند کتاب اخلاق باید کتابی باشد که شفا بدهد. کتاب های اخلاقی موجود حداکثر حکم دوا را دارند و خیلی از آن ها به کار دوا هم نمی آیند. کتاب اخلاق آن است که شفا باشد و به نظر می رسد ایشان کتاب های اخلاقی موجود را قبول ندارند. مثلاً در مورد احیاء العلوم غزالی می فرمایند این ها تشقیق شقوق می کنند و از نظر ایشان این کتاب ها نمی توانند انسان را نجات بدهند. به نظر شما کتاب اخلاق مورد نظر امام چه خصوصیتی دارد؟
نکته ای که امام به آن توجه دادند، بسیار مهم است. هر چند امام از بعد اخلاقی به بیان آن پرداختند، ولی مسأله از نظر تئوریک هم دچار مشکل است. این فرمایش حضرت امام که کتاب های اخلاقی، مرض را شفا نمی دهند، فرمایش بسیار درستی است. متأسفانه آثار اخلاقی ما از نظر تئوریک، اخلاق حد وسط است، از تهذیب الاخلاق ابن مسکویه گرفته تا اخلاق ناصری خواجه نصیر الدین طوسی و معراج السعادة ـ البته احیاء العلوم یک استثنا است و فضای دیگری بر آن حاکم است ـ در این کتاب ها معیار عقلی و فلسفی اندیشه، همان اخلاق حد وسط است. حد وسط یک تئوری اخلاقی ارسطویی است و شما اگر اخلاق نیکوماخُس را مطالعه کنید، می بینید دقیقاً همان حرف هایی را مطرح می کند که در کتاب های اخلاقی ما مطرح است. تفاوت کتاب های اخلاقی ما با نیکوماخُس ارسطو این است که کتب اخلاقی ما مزین به آیات و روایات است، و در نیکوماخُس ارسطو آیات و روایات وجود ندارد، ولی اساس در هر دو، حد وسط است؛ نه افراط، نه تفریط؛ حد وسط در آن چهار خلق: عدالت، حکمت، شجاعت و عفت، شجاعت حد وسط بین جبن و جُربُزه است، عفت حد وسط بین شهوت رانی و حصور بودن و ترک شهوت و… من نمی خواهم بگویم ارسطو غلط گفته، ولی سؤال این است که آیا واقعاً این حد وسط از اسلام قابل استخراج است یا این که اسلام خود یک تئوری اخلاقی دارد؟ این مسأله مهمی است که من فقط به طرح آن پرداختم و جرأت ورود به تفصیل آن را ندارم؛ چون ممکن است آقایان برآشوبند. اجمال مطلب این است که اگر ما بخواهیم تئوری اخلاقی ارائه دهیم، چه تئوری ای ارائه می دهیم؟
کتاب احیاء العلوم غزالی هم دقیقاً در پاسخ به این سؤال نوشته شد. غزالی ارسطو ستیز بود و با ارسطو و افکار و فلسفۀ او مخالف بود. البته منطق ارسطو را قبول داشت، ولی می گفت این منطق ابداع ارسطو نیست، بلکه از جانب خداوند و وحی الهی است. غزالی متوجه شد که کتب اخلاقی موجود بر معیار ارسطویی تنظیم شده است. از این رو تمام عمر خود را صرف کرد تا اخلاقی قرآنی بنویسد که ارسطویی نباشد. ماحصل این تلاش ها، کتاب احیاء علوم الدین بود. اما جای این سؤال هنوز باقی است که غزالی تا چه حد موفّق بود و آیا توانست در کتاب احیاء علوم الدین یک نظام منسجم اخلاقی ارائه دهد، یا همان طور که نقل کردید به قول امام تشقیق شقوق کرد؟ بنابراین ما با این مشکل مواجهیم که اساساً در طول این چهارده قرن، تئوری ما در اخلاق چه بوده است؟
نکته ای را که از حضرت امام نقل کردید، نکتۀ بسیار مهمی است و خواجه هم متوجه آن بوده است. خواجه کتاب اخلاق ناصری را بر اساس معیار ارسطویی می نویسد، ولی در کتاب اخلاقی دیگر خود اوصاف الاشراف اخلاق را با عرفان گره می زند. اخلاقی که امام به آن توجه داشت، اخلاقی بود که در عرفان جست و جو می شود و با آن پیوند عمیق دارد. اخلاق عرفانی، همان اخلاق اسلامی است که شفا دهنده است، اما اگر عرفان را از اخلاق بگیریم ـ چنان که گرفتند ـ جز تئوری حد وسط ارسطو که مزین به آیات و روایات است، چیز دیگری نیست. این طرح اجمالی مسأله بود که اگر آن را منتشر کنید، شاید روزی صاحب نظری پیدا شود و به طرح و پاسخ تفصیلی آن بپردازد.
یک روز بنده رفتم خدمت یکی از علمای لبنان ـ که نمی خواهم اسم ایشان را ببرم ـ ایشان می گفت این کتب اخلاقی که نوشته شده، بی فایده است، من در این جا به جوانان لبنان درس اخلاق دیگری می دهم و بر اساس قاعدۀ اصولی الاهم فالاهم چیزی را به جوانان درس می دهم که مصلحت بیش تری دارد. من با عصبانیت به ایشان گفتم پس شما یک ماکیاولی بزرگ هستید! البته این حرف خیلی به ایشان برخورد، ولی این که هر چیزی که مصلحت باشد، اخلاق است، دقیقاً همان حرف ماکیا ولی است.
در هر حال این یک معضل بزرگی است که شما به آن اشاره کردید. اگر ما بخواهیم اخلاق اسلامی داشته باشیم، باید آن را در عرفان جست و جو کنیم. این نکتۀ مهمی است که به طور سر بسته به آن اشاره کردم. در آن صورت شفا بودن اخلاق تحقق پیدا خواهد کرد و اخلاق خواهد توانست انسان را از بیماری ها و گرفتاری های نفسانی نجات بخشد، همان گونه که مورد نظر امام راحل بود.
به نظر می رسد که ما در بخش های اندیشه های کلامی مان، سخنان متکلمان اهل سنت را خوب آورده ایم، ولی از سخنان عرفا بالکل غفلت کرده ایم. مثلاً سخنان محدود فخر رازی را در کتاب هایمان آورده ایم، ولی از سخنان عرفا که ده ها برابر سخنان فخر رازی در تأیید تشیع است، صرف نظر کرده ایم. جدای از این مسأله، به نظر می رسد اگر روزی در جهان اسلام بنابر تقریب باشد، ظاهراً شیوۀ عرفا از شیوۀ متکلمان موفق تر خواهد بود؛ چون متکلمان، حتی در درون یک مذهب به حدی اختلاف دارند که هیچ گاه به نقطۀ واحدی نمی رسند، ولی در عرفان و از منظر عرفا قضیه فرق می کند. اگر ضرورت عرفان را در جهان اسلام، از این زاویه طرح کنیم که تا چه حد می توانیم در جهت اتحاد و تقریب مسلمانان از آن کمک بگیریم ـ همان گونه که حضرت عالی اشاره فرمودید که مثلاً عطار تذکرة الاولیاء را با امام صادق علیه السلام شروع می کند و با امام باقر علیه السلامبه پایان می برد ـ مسلماً قضیه بسیار متفاوت خواهد بود، با این که برای این منظور بخواهیم از طرح نظرات متکلمان کمک بگیریم. شما طرح مطالب عرفانی یا به عبارتی تصوف را در این جهت چگونه ارزیابی می کنید؟
نظر دکتر دینانی در مورد ولایت فقیه
این مشکل بزرگ ما است که نه تنها گاهی به متکلمان بسنده می کنیم، بلکه از فرنگی ها هم مطلب نقل می کنیم. بنده این مسأله را در تبریز هم مطرح کردم، دیدم عده ای از آقایان از قم آمده اند و از شلایرماخر صحبت می کنند که عصبانی شدم. گفتم مشکل بزرگی که ما داریم این است که شما خیلی راحت مسأله طرح می کنید، ولی شما از قم می آیید، شما طلبه هستید. آقا در قم می رود پلانتین جا می خواند، اما یک دوره فرهنگ عقلی اسلام در قم تدریس نمی شود. شما مرتباً مکاسب و کفایه می خوانید. من نمی گویم این ها خوب نیست، خوب است، ولی شما کجا یک دوره تاریخ عرفان می خوانید؟ عرفان اسلامی بوق علی شاهی نیست، بلکه واجد عقلانیت است و این نیاز به یک سیر تاریخی دارد. عرفان این نیست که کسی مقداری از اشعار مولانا حفظ باشد. حتی فتوحات هم کافی نیست. نیاز به یک سیر دارد، از حارث محاسبی تا به حال. این کار حوزه است که یک دوره فرهنگ عقلی تدوین کند. کسانی که علوم عقلی می خوانند، مسأله به این جا ختم نمی شود که چند صفحه اسفار و چند صفحه شفا بخوانند. این ها ماحصل فرهنگ عقلی اسلام است، که بیش تر آن نزد عرفای ما است. اصلاً به نظر بنده، فلسفۀ ما هم از عرفان ما جدا نیست. آقایان طلاب باید یک دوره عرفان به صورت اصولی، یعنی متون را بخوانند که نمی خوانند. اصلاً نمی دانند احمد غزالی کیست؟ هزار سال است که یک رسالۀ کوچک هفتاد، هشتاد صفحه ای نوشته که به اعتقاد من در شرق و غرب عالم ظرافت ابعاد روح انسان را آن گونه که او کاویده، کسی نکاویده است. همۀ این رساله که به تبیین ابعاد و ساحت های وجودی و ظرافت های روح آدمی در مسأله محبت پرداخته است، تفسیر آیۀ «وَ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَ الله …» است و حرف های عمیقی دارد که فرنگی ها در مقابل آن رنگ می بازند. آیا تا به حال یک عین القضاة در حوزه ها تدریس شده؟ عطار را ما نوعاً به عنوان یک شاعر می بینیم، در حالی که دریایی از معارف است، سنایی و ابوسعید ابو الخیر هر یک دریایی از معارف هستند. این ها را باید در حوزه های اسلامی بخوانند و بفهمند که در فرهنگ اسلامی چه چیزهایی بوده است و بدانند که عرفای ما حرف هایشان را از فرهنگ اسلامی و از آیات قرآنی گرفته اند. به عنوان مثال همۀ حرف های ظریف و عجیب احمد غزالی که به آن اشاره شد، تفسیر آیه «وَ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَ الله …» است. او از کرشمۀ محبوبی صحبت می کند و چه حرف های زیبایی که از آن در می آورد که «یحبهم» یعنی چه؟ کرشمۀ محبوبی یعنی چه؟ ما محبوب خداییم یعنی چه؟ شما باید به آقایان قم بگویید مادام که ما نفهمیم چه معارفی داریم، فهم درست هیچ چیز از جمله دین امکان پذیر نیست. بیش تر معارف هم در سخنان عرفای ما است. به نظر بنده، حتی فلسفۀ اسلامی را هم بدون عرفان نمی توان فهمید. ابن سینا و ملاصدرا بدون عرفان قابل فهم نیستند، تشیع بدون عرفان درست فهمیده نمی شود. این ها معارفی است که آقایان باید بخوانند.
با توجه به اهمیت فوق العادۀ عرفان، امام در مجموعۀ تفکر و عمل خود، چه مقدار سعی در وارد کردن این جریان به جامعه و حوزه ها داشتند؟
ایشان سعی داشتند عرفان را به جامعه و به ویژه حوزه بیاورند، اما این که در این زمینه تا چه حد توفیق داشتند، دقیقاً سؤال بنده از شما است. با توجه به این که ذات حضرت امام با عرفان آمیخته بود، میل داشتند که آن را پیاده کنند. ولی من نمی دانم این کار تا چه حد در حوزه ها عملی شد؛ چون من الآن در حوزه نیستم. شما بهتر می توانید به ارزیابی این مسأله بپردازید. من نمی دانم فکر عرفانی یا حداقل آشنایی با مسائل عرفا، در چه حد در حوزه ها تحقق یافت. در شرایط حاضر، به خصوص در مقابله با فرهنگ جهانی، حرف های عرفانی ما اگر با استدلال توأم شود، بسیار غنی و قوی است .
هرچند که عرفان هنوز در حوزه ها عمومی نشده، ولی تاریخ تصوف به عنوان واحد درسی، تدریس می شود. حداقل تحولی که انجام شده، این است که آقایان این درس را در برنامه می بینند و تحمل می کنند و این وضع با وضع سی، چهل سال قبل که به آن اشاره داشتید، کاملاً متفاوت است.
اگر واقعاً تاریخ تصوف در حوزه بماهی حوزه تدریس شود ـ نه این که به طور سطحی و عبوری خوانده شود ـ خود یک توفیق است، اما به چیزی بیش از این ها نیاز است. قبل از انقلاب این حرف ها اصلاً مطرح نبود و حوزه مواجهۀ جدی نداشت، ولی امروزه حوزه با فرهنگ جهانی مواجهه دارد. آیا با چند کلمه فقه و اصول قادر به این مواجهه خواهد بود؟!این مسائل باید به صورت بنیادی و عمیق خوانده شود. اگر چنین شده، معلوم است که توفیقی وجود داشته است.
منبع: مجموعه آثار 13 ـ امام خمینی و اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی (مصاحبه های علمی)، ص 21.
کلیه حقوق برای موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) محفوظ است.
برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید
برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید
برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید
برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید
آنالیز سئو
زوم تک
تقی مولوی
کافه دانش
ارز دیجیتال
نظر دکتر دینانی در مورد ولایت فقیه
پرداخت امن
درب پارکینگ
تبلیغات گوگل
ترک اعتیاد
مکملهای بدنسازی
تور لحظه آخری
خرید تبلت ایرانی
ساخت سایت
جم فری فایر
بهترین جراح بینی
چاپ نوارچسب
licorice extract powder
اتاق فرار شمارش معکوس
انجام پروژه متلب
قیمت نایلون حبابدار
نظافت منزل
پیچ و رولپلاک نما
درمان بواسیر
دانلود فیلم
افتتاح حساب در ترکیه
باربری مشهد
سایت نوید
خرید سرور اختصاصی
ناب مووی
بوتاکس کرج
خرید فرش دستباف از بافنده
اهمیت تولید محتوا در فضای مجازی چیست؟
بررسی کارایی دوربین مداربسته داهوا
چراغ خطی دفنی چیست؟
توصیه های مهم برای حفظ ایمنی در رانندگی هوای برفی
انواع روش ساخت و ایجاد سایت و بهترین نوع آن
قطعات صنعتی پرکاربرد
5 نکته مهم که قبل از سفارش طراحی سایت باید بدانید
خریدهای روزانه ارزانتر با کد تخفیف
نظر دکتر دینانی در مورد ولایت فقیه
درآمد 50 میلیون تومانی فقط با شرکت در دوره آموزش مکانیک خودرو مجتمع فنی برق
درمان هموروئید در شفا کلینیک
یک دوره آموزش مکانیک خودرو حرفه ای چه ویژگی هایی دارد؟
یک دوره آموزش مکانیک خودرو حرفه ای چه ویژگی هایی دارد؟
آنچه باید در مورد چاپ بنر در تبلیغات محیطی بدانیم
تخت سنتی و کاربرد ان در فضای باز و رستوران
خرید انواع مبلمان اداری از ایرانیان چوب
خرید ارز دیجیتال در ایران
مرکز فروش لوله و اتصالات ساختمانی ایلیاشیل
در نشست خبری روز بازاریابی محتوایی CMDAY2022 مطرح شد: بازار داغ کانتنت مارکتینگ در کشور
قیمت ارز دیجیتال کاردانو و چیلیز و ترون
حقایقی که باید در مورد خرید لایک اینستاگرام بدانید!
انواع بلندگو در فروشگاه آوازک
دلایل گسترش استفاده از کانکس ویلایی در باغ شهر ها چیست؟
چگونه کولر گازی اصلی را تشخیص دهیم
تعداد کل بازدیدها :
1679287759
جستجو:
سوالی در مورد ولایت فقیه
–
دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰
الاثنين ٥ رجب ١٤٤٣
Monday, February 7, 2022
اللَّهُم کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیه و علی آبائِه، فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَه، وَلِیّاً وَ حَافِظاً و قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْنا، حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعا وَ تُمَتعَهُ فیها طَویلا” – خدایا، ولىّ ات، حضرت حجّت بن الحسن، که درود تو بر او و بر پدرانش باد؛ در این لحظه و در تمام لحظات سرپرست و نگاهدار و راهبر و یارى گر و راهنما و دیدبان باش، تا او را به صورتى که خوشایند اوست، ساکن زمین گردانیده و مدّت زمان طولانى در آن بهره مند سازی
نظر دکتر دینانی در مورد ولایت فقیه
به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان: موسسه حکمت و فلسفه ایران به مناسبت هفته پژوهش، عصر دوشنبه، 27 آذر میزبان رونمایی از اثر جدید دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی با عنوان «اختیار در ضرورت هستی» بود.
در این مراسم که با حضور جمعی از علاقه مندان به مباحث فلسفه اسلامی همراه بود، پنج تن از شاگردان این چهره ماندگار فلسفه، پنج جلد از آثار وی را بررسی کردند که بر این اساس دکتر سید حمید طالب زاده کتاب «پرسش از هستی یا هستی پرسش»، دکتر محمدجواد اسماعیلی کتاب «از محسوس تا معقول»، دکتر شمس الملوک مصطفوی کتاب«من و جز من»، دکتر شهین اعوانی کتاب «فراز و فرود فکری فلسفی»، دکتر مجید حمیدزاده کتاب «اختیار در ضرورت هستی» را معرفی و تحلیل کردند.
همچنین در بخش های دیگر این مراسم آیت الله دکتر مصطفی محقق داماد، یار و دوست دیرین دکتر ابراهیمی دینانی و حجت الاسلام عبدالحسین خسروپناه سخنرانی کردند و در پایان از اثر جدید استاد رونمایی شد.
بر پایه این گزارش آیت الله دکتر مصطفی محقق داماد در ابتدای سخنرانی خود با اشاره به آلودگی شدید هوای تهران اظهار کرد: هوا بی رحمانه کثیف است، هیچ ولایتی به قدرت ولایت دوستی نیست، برای من هیچ امر آمر قانونی این وجوب را نمی داد که با قلب بیمارم در این هوا بیایم ولی چه کسی مرا از منزل به حرکت وا داشت؟ فقط ولایت و دوستی بود و من با اینکه دوازدهمین بار است که در مورد دوستم صحبت می کنم اما هرگز در سخنان ام تکرار نکردم.
وی ادامه داد: امروز فکر کردم از دریچه دیگری سخن بگویم، از اینکه دکتر دینانی کجا پرورش یافت و به قول شیخ اجل: «آنکه نبات عارضش آب حيات مي خورد/در شکرش نگه کند هر که نبات مي خورد».
محقق داماد گفت: باید سوال کرد که این گل و درخت در کدام مهد پرورش یافته است؟ اجازه دهید من همراه ایشان به حدود پنجاه سال قبل برگردم، جایی که ایشان به عنوان طلبه ای جوان به درس و بحث می پرداخت، از من بزرگ تر بودند:
روزگاري من و او ساكن كويي بوديم ساكن كوي بت عربده جويي بوديم
عقل و دين باخته ديوانه رويي بوديم بسته سلسله سلسله مويي بوديم
كس در آن سلسله غير از من و دل بند نبود يك گرفتار از اين جمله كه هستند نبود
استاد دانشگاه شهید بهشتی افزود: حوزه منور علمیه قم در بیست و چهار فرسخی تهران بود. شهر قم شهر علم و صفا بود در کنار دانش و دانش آموزی. من دانشگاه هاروارد، آکسفورد، استنفورد را دیده ام و بدون هیچ اغراقی می گویم که با حوزه آن زمان قابل مقایسه نبودند. قم شهری بود که از صبح خیابان هایش محفل گفت وگوی طلاب بود آن هم در شرایطی که گاهی این طلاب از سرما می لرزیدند، در گِل و گِل زار مساجد نمور گرد هم می آمدند و انجا درس و بحث می کردند و بعد از نماز مغرب و عشا کتابخانه ها پر می شد و مدرسه را سکوت فرا می گرفت و اصلا کسی حق نداشت که در ساعات شب در خیابان ها دیده شود. آن زمان حتی موقوفات حوزه ها به قم داده نمی شد و حتی از آستانه چیزی داده نمی شد با این حال حوزه آویزان نبود و آنچه که مد نظر بود نوشته و گفته می شد، این حوزه بود.
وی ادامه داد: طلبه آن زمان اولا ادیب ادبیات عرب، ادیب ادبیات فارسی، منطق دان، فلسفه دان، حقوق دان، فقه دان، اصولی دان بود و همه این موارد را الهیات و علوم اسلامی می گفتیم، طلبه آن زمان جامع المعقول و جامع المنقول بود. صدای بحث از حجره ها بلند بود. مدرسه غیر از درس و بحث مفهوم دیگری نداشت.
عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم تصریح کرد: کتاب «وجود رابط» دکتر دینانی را نمی توانم با کتاب های دیگر او مقایسه کنم، تمامِ معقول اسلامی در این اثر است.
محقق داماد افزود: عقیده ندارم که گیس علم به فقر گره خورده است و غیر از راه فقر انسان باسواد نمی شود اما مطلبی وجود دارد بر این مبنا که اگر انسان با فقر با سواد شود، با تبلیغات خود را معرفی نکرده و خودش باید خودش را نشان دهد.
وی گفت: پدر من که استاد جناب دینانی بود معتقد بود مقام ثبوت را باید درست کنید، مقام اثبات خودش درست می شود. اگر پولدار باشید نوعی می توانید خودتان را معرفی کنید، اما بسیاری از پولدارها که بی سوادند خود را باسواد نشان داده اند ولی آخرش یک مردی می آید و یقه شان را می گیرد، باید واقعا کاری کرد که افراد علاقه مند به دانش شوند.
استاد دانشگاه شهید بهشتی اظهار کرد: دینانی فلسفه اسلامی خوانده است، درست است، اما فلسفه اسلامی خواندن دو جور است، یک جور اینکه هر آنچه که خواندند را درس می دهند و اگر زورشان برسد خوب معنا کند، آن قدر افرادی بودند که سال ها فکر می کردند فلسفه بلدند در حالی که هیچ بلد نبدوند، چون نفهمیده بودند.
محقق داماد ادامه داد: نوع دوم این گونه است که کل فلسفه اسلامی و معقولات رابه نگاه ثانوی نگاه کند و سخن جدیدی بگوید که در هیچ کجای فلسفه اسلامی نیست. باید میراث اسلامی را بازخوانی کرد. دکتر دینانی از این نعمت برخوردار است که خداوند به او قدرت نظریه پردازی در فلسفه اسلامی را داده است.
وی در پایان با صدایی بغض آلود خطاب به دکتر دینانی گفت: خدا تو را زنده نگاه دارد، تو نباشی من نیستم.
استاد اخلاق؛
حجت الاسلام بهاری با بیان اینکه دعا جایگاه والایی در میان امامان (ع)داشته است گفت:از برخی از آنان ادعیه فراوانی نقل شده است در كارنامه امام هادی ( ع ) نیز دعا و زیارت از تربیت شیعیان و آشنا ساختن آنها با معارف شیعی ، نقش عمده ای ایفا كرده است.
Copyright © 2015 Shabestan News Agency. all rights reserved.
کتاب / ابتذال مرجعیت شیعه / بخش اول: خطیب دانشمند: حجتالاسلام خامنهای / فصل اول: من از مقلّدان آیتالله خمینی هستم
بخش اول
خطیب دانشمند حجت الاسلام خامنهای
این بخش به آزمون اجتهاد حجتالاسلاموالمسلمین خامنهای در پنجاه سال اول زندگی وی یعنی تا روز وفات آیتالله خمینی (۱۴ خرداد ۱۳۶۸) اختصاص دارد[۱]و شامل سه فصل است:
– دوران قبل از انقلاب: تحصیل و مبارزه (۵۷-۱۳۱۸)
نظر دکتر دینانی در مورد ولایت فقیه
– دوران زعامت آیتالله خمینی: مشاغل انقلابی (۲۲ بهمن ۵۷ تا ۱۴ خرداد ۶۸)
– نظر آیتالله خمینی دربارۀ فقاهت آقای خامنهای.
فصل اول
من از مقلّدان آیتالله خمینی هستم
فصل دوران قبل از انقلاب از چهار باب به شرح زیر تشکیل شده است:
– دوران تحصیل
– دوران مبارزه
– نداشتن اجازۀ اجتهاد
– اقرار به تقلید
در این فصل به دنبال قرائنی مبنی بر دستیابی جناب آقای سیدعلی حسینی خامنهای به درجۀ اجتهاد تا سن چهل سالگی (۵۷-۱۳۱۸) هستم. عنوان فصل برگرفته از باب چهارم (اقرار مکتوب ایشان) است.
باب اول: دوران تحصیل (۴۷-۱۳۲۹)
جناب آقای خامنهای (متولد ۱۳۱۸) تحصیل علوم دینی را از یازده سالگی در سال ۱۳۲۹ در مشهد آغاز کرده و در سال ۱۳۴۷ در سیسالگی در همان شهر فارغالتحصیل شده است. در این فصل در ضمن سه مقطعِ مشهد اولیه، قم و مشهد ثانویه وضعیت تحصیلی ایشان را بررسی میکنم.
مطلب اول. تحصیل در حوزۀ مشهد (۳۷-۱۳۲۹)
ایشان خود دربارۀ تحصیلات حوزوی و جدیدش چنین نوشته است:
«پس از پایان کلاس ششم این مدرسه [دارالتّعلیم دیانتی]، تصدیق ششم را دور از چشم پدر با رفتن به کلاس شبانه دریافت کردم و سپس در کلاسهاى دبیرستان نامنویسی کرده، دورۀ متوسّطه را طى دو سال بهصورت جهشى خواندم و دیپلم را گرفتم. دروس علوم اسلامى را نیز در همان مدرسه اسلامى شروع کردم.»[۲]
«من از آن اوّل که رسماً طلبه شدم تا وقتى درس خارج را شروع کردم، پنجسال و نیم طول کشیده، یعنى دورۀ سطح را تماماً در طى پنجسال و نیم گذراندم.»[۳]
«در شانزده سالگى تمام دروس سطح را خوانده و درس خارج را شروع کرده بودم.»[۴]
«درس خارج را هم نزد مرحوم آیتاللّهالعظمى میلانى(ره) شروع کردم. یک سال درس خارج اصول و دو سال و نیم درس خارج فقه ایشان را رفتم تا اواخر سال ۱۳۳۷ شمسى که به قم عزیمت کردم.»[۵]
«در سال ۱۳۳۷ شمسى با اجازۀ پدر به قم رفتم و تا سال ۱۳۴۳ شمسى در قم ماندم. در همان سال چون پدرم به دنبال عارضۀ چشم، بینایى خود را کاملاً از دست داد، ناگزیر به مشهد بازگشتم، گرچه حتى بعضى استادان بزرگ من در قم [آیتالله مرتضی حائری یزدی] بهشدّت مخالف بازگشت من بودند.»[۶]
براساس سرگذشت خودنوشتِ فوق جناب آقای خامنهای تحصیل علوم حوزوی را از کودکی زمانی که کلاس پنجم ابتدائی میرفته آغاز کرده، یعنی حدود سال ۱۳۲۹ و به مدت پنج سال و نیم و در سن ۱۶ سالگی یعنی در سال ۱۳۳۴ تحصیل دورۀ مقدمات و سطح حوزه را به پایان رسانیده است و دورۀ خارج را در مشهد در سال ۱۳۳۴ شروع کرده، و بعد از دو سال و نیم در اواخر سال ۱۳۳۷ عازم قم شده است.
دیگر اشتغالات دوران مشهد:
یک. در این دورۀ ۸ سالۀ تحصیل در حوزۀ مشهد (۳۷-۱۳۲۹) وی دو سال بهطور حضوری در کلاس پنجم و ششم ابتدایی درس میخوانده، و دو سال نیز بهطور شبانه و جهشی دورۀ متوسطه را به دور از چشم پدر خوانده و دیپلم گرفته است. علاوهبرآن در زمان تحصیل خارج در سال ۱۳۳۶ «حدود دو ماه» به اتفاق مادر، خالهها، برادر کوچک، مادر ناتنی مادرش و دو دختر وی روانۀ زیارت عتبات عالیات شده و در این فرصت به درس اساتید نجف سر میزند و دروس آیتالله سیدمحسن حکیم و آیتالله میرزاحسن بجنوردی را میپسندد، اما پدرش با تحصیل وی در نجف موافقت نمیکند.[۷]
دو. از دیگر اشتغالات آقای خامنهای در این دوره و نیز دهۀ چهل خواندن کتب داستان و رمانهای ترجمه شده است.[۸] «کمتر رمانی بود که آن وقتها اسم آورده بشود و من نخوانده باشم.» خود احتمال میدهد تعداد رمانهایی که در مشهد و پیش از حرکت به قم (۱۳۳۷) خوانده است، «بیش از هزار عنوان» است.[۹]
سه. دیگر اشتغال وی در این ایام تا سال ۱۳۴۳ شعر است، اعمّ از خواندن و سرودن و شرکت در جلسات ادبی و نقد شعر. اشعار مورد علاقهاش را در دفتری به نام سفینۀ غزل ثبت میکرد و تخلّصش امین و کنیهاش ضیاءالدین بود. او در انجمنهای ادبیِ نگارنده (فردوسی) و فرخ شرکت میکرد.[۱۰]
مطلب دوم. دوران تحصیل در قم (۴۳-۱۳۳۷)
ایشان از اواخر ۱۳۳۷ تا بهار ۱۳۴۳ به مدت پنج سال و چند ماه در حوزۀ علمیۀ قم به تحصیل دورۀ خارج مشغول بوده است: یعنی در درس آیتالله بروجردی (۲ سال و دو سه ماه فقه، تا اردیبهشت ۱۳۴۰ وفات ایشان)، آیتالله خمینی (فقه و اصول) و آیتالله شیخ مرتضی حائری یزدی (فقه) شرکت داشته است.[۱۱]
مهمترین همبحثهای ایشان حجتالاسلام سیدجعفر شبیری زنجانی (متولد ۱۳۱۵، رئیس شعبه ۱۵ دیوان عالی کشور و امامجماعت مسجد ارک تهران) و مرحوم حجتالاسلام شیخمحمدحسین بهجتی اردکانی متخلّص به شفق (شاعر انقلاب و امامجمعۀ اردکان) (۱۳۸۶-۱۳۱۳) بودهاند.[۱۲]
در دورۀ قم شیخغلامحسین ابراهیمی دینانی (متولد ۱۳۱۳)، همغذا و دوست سیدعلی بود. «این دو، اتاقهای جدا داشتند اما وعدههای غذایی را با هم میگذراندند.»[۱۳] سنخیّت آنها مسائل شعر و ادب بود.[۱۴]
دیگر اشتغالات دوران قم:
یک. در دوران تحصیل در قم با شروع نهضت روحانیت در سال ۱۳۴۱ بیشترین فعالیت آقای خامنهای به کمک برادرش آقاسیدمحمد و همبحثش آقاسیدجعفر شبیری زنجانی تکثیر و توزیع اعلامیه و سرزدن به تهران و مشهد و ابلاغ پیام آیتالله خمینی برای علمای مشهد به اتفاق برادرش بود. آقای خامنهای در سال ۱۳۴۲ در ضمن تبلیغ دو بار مجموعاً به مدت دو ماه و ده روز بازداشت میشود. به تصریح آقاسیدمحمد خامنهای «آن زمان [حوالی سالهای ۱۳۴۲ به بعد] وضعیت همهچیز حتی حوزهها و درس طلبهها به هم ریخته بود و کسی حال درس خواندن نداشت.»[۱۵]
دو. از دیگر اشتغالات وی و برادرش آقاسیدمحمد در قم در روزهای پنجشنبه و جمعه آموزش زبان عربی معاصر نزد آقای کرمی طلبۀ عربزبان خوزستانی بود. حاصل این جلسات برای آقای خامنهای ترجمۀ کتابی شد از نویسنده و شاعر نامدار لبنانی جبران خلیل جبران به نام «دمعة و ابتسامة». این ترجمه که «اشک و لبخند» نام گرفته بود رنگ چاپ به خود ندید، چراکه توسط مترجم دیگری زودتر انتشار یافت.[۱۶]
سه. اشتغالات شعری و ادبی نیز در ایام تعطیل ادامه داشت.[۱۷] او تنها در انجمن ادبی اصفهان (کمالالدین اسماعیل) دستِ شعر خود را رو کرد.
آقای خامنهای تقریرات دروس هیچیک از اساتیدش را در این دوره که مهمترین دوران تحصیلی وی است تدوین و منتشر نکرده است. همبحثهای او نیز اشتهار به فقه و اصول نداشتهاند.
مطلب سوم. تحصیل ثانوی در مشهد (۴۷-۱۳۴۳)
نظر دکتر دینانی در مورد ولایت فقیه
آقای خامنهای در بهار ۱۳۴۳ به قصد یاری پدر از قم به مشهد مهاجرت کرد. «ایشان در مشهد از ادامۀ درس دست برنداشتند و جز ایام تعطیل یا مبازره و زندان و مسافرت، بهطور رسمى تحصیلات فقهى و اصول خود را تا سال ۱۳۴۷ در محضر اساتید بزرگ حوزۀ مشهد بهویژه آیتالله میلانى ادامه دادند.»[۱۸] وی در پائیز ۱۳۴۳ در مشهد ازدواج میکند.
در دوران تحصیل ثانوی مشهد آقای خامنهای غیر از تحصیل و تدریس حوزوی چند اشتغال دیگر هم دارد: مبارزه، تبلیغ و ترجمه.
یک. مبارزه
۱. در اواخر دوران قم از سال ۱۳۴۲ آقایان سیدمحمد و سیدعلی خامنهای در گروه یازده نفرۀ اصلاح حوزه شرکت میکردند.[۱۹]به دنبال دستگیری افراد گروه در قم آقایان منتظری، ربانی شیرازی و سپس آذری قمی در سال ۱۳۴۴، آقای خامنهای از خرداد تا آخر اسفند سال ۱۳۴۵ را بهطور مخفی در تهران زندگی میکند. آقاسیدمحمد خامنهای به زندگی مخفی خود و برادرش در این دوران اشاره کرده است:
«بعد از کشف این جمعیت، ما جوانترها متواری شدیم، من تابستان را مخفیانه در مشهد بودم و مدتی من و آقای اخوی [آقاسیدعلی] و شیخاکبر هاشمی [رفسنجانی] در یکی از ییلاقات اقامت کرده بودیم و شنا و گردشمان ترک نمیشد. خودمان را برای زندان و شکنجه هم آماده کرده بودیم.»[۲۰]
مشخص است که از اول سال ۱۳۴۲ تا آخر ۱۳۴۵ آقای خامنهای بهشدت درگیر مبارزات سیاسی مخفی بوده و هیچ اشتغال علمی حوزوی نداشته است.
۲. وی از ۱۴ فروردین تا ۲۶ تیر ۱۳۴۶ نیز به مدت سه ماه و ده روز در زندان بوده است.
دو. ترجمه
فهرست ترجمههای ایشان در این دوران چنین است:[۲۱]
۱. ترجمۀ کتاب «المستقبل لهذا الدین» سیدقطب با عنوان «آینده در قلمرو اسلام» در سال ۱۳۴۴. علاوهبر ترجمه، وی مقدمه و پاورقیهایی بر این کتاب متناسب با مسائل روز دارد. کتاب در اوایل سال ۱۳۴۵ قبل از توزیع توقیف میشود. وی در سال ۱۳۴۴ رئیس هیئتمدیرۀ شرکت انتشاراتی سپیده برای چاپ و توزیع اینگونه کتابهای انقلابی است.
۲. ترجمۀ «کفاح المسلمین فی تحریر الهند» نوشتۀ عبدالمنعم النمر یکی از علمای دانشگاه الازهر با عنوان «مسلمانان در نهضت آزادی هندوستان»، در سال ۱۳۴۵ در تهران و سپس ابرده مشهد انجام شد.
۳. ترجمۀ سه چهارم کتاب «الاسلام و مشکلات الحضارة» نوشتۀ سیدقطب، در زندان در سال ۱۳۴۶، به علت کمحوصلگی ادامه نداد. برادرش سیدهادی بخش ترجمه نشدهاش را ترجمه کرده بود. «آخرین بخش کتاب را دوباره خودم ترجمه کردم. بخشهای پیشین را تجدیدنظر کلی کردم.» تاریخ مقدمه ۱۷ آذر ۱۳۴۹، نام کتاب «ادعانامهای علیه تمدن غرب و دورنمایی از رسالت اسلام»، سیدقطب، ترجمۀ سیدعلی و سیدهادی خامنهای، مشهد، طوس، ۱۳۴۹.[۲۲]
او همچنین در سال ۱۳۴۶ بخشی از وقت خود را مصروف تدوین «گزارشی از سابقۀ تاریخی و اوضاع کنونی حوزۀ علمیۀ مشهد» کرد که در سال ۱۳۶۵ منتشر شد.[۲۳]
سه. منبر و تبلیغ
منبر برای ایشان دو کارکرد داشت، یکی معیشت و کسب که با آن بر دشواریهای معاش فائق میآمد و در کنار شهریۀ ناچیز طلبگی اموراتش را میچرخانید،[۲۴]، دیگر اشاعۀ تعالیم انقلابی استادش آیتالله خمینی. اکثر وقت وی بین سالهای ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۷ در سفرهای تبلیغی طولانی در خارج از مشهد میگذشته است.
نگاهی به این کارنامه پربار مبارزاتی و فرهنگی نشان میدهد که حجتالاسلام خامنهای بین سالهای ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۷ ممحّض در تحصیل فقه و اصول نبوده است. ترجمۀ چند کتاب نسبتاً حجیم اجتماعی- تاریخی از عربی به فارسی، بازداشت چندماهه و زندگی مخفی در تهران، سفرهای مکرّر و طولانی تبلیغی در تهران و دیگر شهرها (غیر از مشهد) وقت چندانی برای تحصیل باقی نگذاشته است.
مطلب چهارم. مقام حوزوی آقای خامنهای نزد آیتالله خمینی
آقای خامنهای درضمن بیان خاطراتش به فقر دوران طلبگی و اجازۀ أخذ وجوه شرعی اشاره کرده است: «بههرحال من لباسهایم همیشه مرتّب بود و منظّم. عینک زده و شقّ و رقّ. اصلا هیچکس باور نمیکرد با این قیافه پول توی این جیبها نیست… یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفف [بقره ۲۷۳]» «مردم مشهد مرا شناخته بودند. مراجعات مالی داشتند. وجوهاتشان را به من میدادند. امام اجازه أخذ وجوه به من داده بود.»[۲۵]
اجازۀ أخذ وجوه فوقالذکر یکی از ۵۳۱ اجازهنامۀ شرعی صادر شده از سوی آیتالله خمینی در مدت اقامت در نجف اشرف است:
«گیرنده: آقای آقاسیدعلی خامنهای – مشهد ۱۸/ ربیعالاول/ ۱۳۸۶ [۱۶ تیر ۱۳۴۵] معرّف: معروفند. حدود اختیارات: أخذ سهمین و ایصال دو ثلث سهم و حسبیات»[۲۶]
توضیح:
یک. آیتالله خمینی ایشان، پدر و برادرش را میشناخته و لذا نیازی به معرّف نداشته است.
دو. مطابق این اجازهنامه که متن کامل آن منتشر نشده آقای خامنهای از تیر ۱۳۴۵ مجاز بوده خمس (سهم امام و سهم سادات) را به نمایندگی آیتالله خمینی از مردم أخذ کند، و دو سوم سهم امام را برای ادارۀ امور حوزه به نجف ارسال کند و مابقی را صرف معاش خود کند و اگر چیزی هم باقی ماند زیر نظر خود در امور حسبیه هزینه کند.
سوم. بااینکه اغلب اجازهنامهها لقب دارد معلوم نیست چرا این اجازهنامه لقب ندارد یا لقبش حذف شده است.
برای درک جایگاه آقای خامنهای مقایسۀ اجازهنامۀ فوق با دیگر اجازهها مفید است.[۲۷]
مقدار اختیارات تفویض شده به آقای خامنهای را با اختیار روحانیون زیر مقایسه کنید:
«(۶) آقای آقاشیخغلامحسین یزدی، ۱۴/ شعبان/ ۱۳۸۵: مجاز در أخذ و صرف در اعاشه و ایصال بقیه و مجاز در حسبیات»
«(۲۰) آقای آقاسیدروحاللّه خاتمی اردکانی،۲۰/ ذیالقعدة/ ۱۳۸۵: حسبیات و أخذ و صرف نصف و دستگردان»
«(۲۶) آقای آقاشیخمحمد مؤمن قمی، غرّه/ ذیالحجة/ ۱۳۸۵: حسبیات و ایصال پس از مصرف اعاشه»
«(۲۰۱) حجتالاسلام آقای حاجسیدمهدی روحانی قمی، ۹/ ذیالقعدة/ ۱۳۸۷: در حسبیات، ایصال نصف سهمین»
فضلای رده اول مجاز در «حسبیات و أخذ و صرف نصف و دستگردان» یا مجاز در «حسبیات و أخذ و صرف در اعاشه و ایصال بقیه» بودهاند. طلابی از قبیل آقای خامنهای مجاز در «حسبیات، أخذ سهمین و ایصال دو سوم سهم» بودهاند، نه نصف و نه ما بعد اعاشه. به وی اجازۀ دستگردان هم داده نشده است. از اینکه دربارۀ سهم سادات سکوت شده یعنی وی مجاز به تصرف در سهم سادات برای مصرف شخصی یا مصرف زیرنظر خود بوده است.
بههرحال با مقایسۀ اجازهنامۀ فوق با دیگر اجازهنامهها محرز میشود که ایشان در سال ۱۳۴۵ از نظر آیتالله خمینی در ردۀ فضلا به حساب نمیآمده چه برسد به اینکه مجتهد بهحساب آید.
نتیجۀ باب اول
الف. جناب آقای خامنهای از سال ۱۳۳۴ تا ۱۳۴۷ از دو دوره تحصیل خارج در حوزۀ مشهد (دو سال و نیم اولیه ۳۷-۱۳۳۴ و چهار سال ثانویه از ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۷) و تحصیل در حوزۀ علمیۀ قم (حدود ۵ سال ۴۳-۱۳۳۷) حداکثر هفت سال ممحّض در تحصیل بوده و شش سال دیگرش را یا در حوزۀ قم و مشهد نبوده یا اهمّ اشتغالش فقه و اصول نبوده است.
ب. از سال ۱۳۴۲ درگیر مبارزات سیاسی، خطابه و منبر بوده، سه بار بازداشت شده، حدود پنج ماه را در زندان گذرانده، ۹ ماه در تهران زندگی مخفی داشته و چهار کتاب تاریخی اجتماعی ترجمه کرده است ازجمله: آینده در قلمرو اسلام، مسلمانان در نهضت آزادی هندوستان، و ادعانامهای علیه تمدن غرب و دورنمایی از رسالت اسلام که هیچکدام فقهی اصولی نیست.
ج. تقریر هیچیک از دروسی که شرکت کرده منتشر نشده، از همبحثهایش نیز نشانهای بر توغّل در فقه و اصول در دست نیست. از تحصیل ایشان قرینهای دالّ بر ممحّض بودنش در فقه و اصول بهدست نمیآید و از این طریق اجتهاد ایشان احراز نمیشود.
د. از مقایسۀ اجازهنامۀ أخذ وجوهات شرعیه با دیگر اجازهنامهها محرز میشود که ایشان در سال ۱۳۴۵ از نظر آیتالله خمینی در زمرۀ فضلا هم بهحساب نمیآمده چه برسد بهاینکه مجتهد محسوب شود و به وی تنها اختیار مصرف یکسوم داده شده که ردۀ طلاب عادی بوده است.
باب دوم: دوران مبارزه (۵۷-۱۳۴۷)
بین سالهای ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۷ جناب آقای خامنهای بهعنوان خطیبی دانشمند و فاضلی انقلابی چند مشغله داشته است:
اول. مبارزه، زندان و تبعید
۱. سه نوبت زندان: اول. از مهر تا ۲۱ دی ۱۳۴۹؛ دوم. از ۴ مهر ۱۳۵۰ تا ۲۲ آبان ۱۳۵۰؛ سوم. از ۲۰ دی ۱۳۵۳ تا ۲ شهریور ۱۳۵۴؛ مجموعاً حدود ۱۳ ماه.
۲. حکم سه سال تبعید: آذر ۱۳۵۶ به ایرانشهر تا ۲۳ مرداد ۱۳۵۷، و ۲۳ مرداد تا ۳۱ شهریور ۱۳۵۷ جیرفت، با شروع نهضت اسلامی ایشان به مشهد بازگشت. مجموعاً حدود ۱۰ ماه.
دوم. تدریس عمومی معارف اسلامی برای طلاب، دانشجویان و جوانان
جلسات تفسیر قرآن، شرح نهجالبلاغه و اعتقادات که با رویکردی سیاسی- اجتماعی همراه بود با اقبال فراوان جوانان مواجه شد و باعث اشتهار آقای خامنهای در خراسان گشت. سه چهرۀ اصلی انقلابی در حوزۀ مشهد شهید سیدعبدالکریم هاشمینژاد، سیدعلی خامنهای و عباس واعظ طبسی بودند.
«جلسات تفسیر قرآن از پائیز ۱۳۵۰ در مدرسۀ میرزا جعفر شروع شد.»[۲۸]
«من امروز [۱۳۵۲] بیش از هرچیز شناخت قرآن را لازم میدانم و لذا این ضرورت را احساس کردهام و در حوزۀ علمیۀ قم و مشهد گفتم که بیایید دروس فعلی را بهمدت بیست سال متوقف کنیم بهیکباره بپردازیم به قرآن. و خودم مدت شش سال درس تفسیر میگویم…»[۲۹]
«این فعالیتها موجب میشد که ساواک مرا تحت مراقبت ویژه قرار دهد و یا همواره به ساواک احضار، و مورد بازجویى قرار دهد و یا منزل مرا محاصره و از رفتوآمد افراد ممانعت بهعمل آورد و درسهاى مرا نیز با زور تعطیل کنند.»[۳۰]
سوم. ترجمه و تألیف
۱. ترجمۀ کتاب «صلح الحسن علیهالسلام» نوشتۀ شیخ راضی آلیاسین با نام «صلح امامحسن پرشکوهترین نرمش قهرمانانه تاریخ»، ۱۳۴۹ انتشارات آسیا تهران ۵۴۶ صفحه.[۳۱]
۲. در سال ۱۳۵۱ یادنامهای برای علامه عبدالحسین امینی صاحب الغدیر به همت دکتر سیدجعفر شهیدی و محمدرضا حکیمی در شرف تدوین و انتشار بود. آقای خامنهای هم نگارش مقالهای با عنوان «چهار کتاب اصلی علم رجال» را آغاز کرد. اما تنها موفق به نگارش معرفی دو کتاب اختیار معرفة الرجال (رجال کشّی) و الفهرست شیخ طوسی شد (۴۰ صفحه) و معرفی رجال شیخ طوسی و رجال نجاشی به آیندهای که هرگز نرسید موکول شد.[۳۲]
۳. «از ژرفای نماز»، ۱۳۵۲، ۶۸ صفحه (بازنویسی چند سخنرانی کوتاه).
۴. انتشار کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی» با نام سیدعلی حسینی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۵۴، ۱۳۶ صفحه، حاصل سخنرانیهای ماه رمضان سال ۱۳۵۳.[۳۳]
۵. گفتاری در باب صبر، ۱۳۵۴، ۱۰۸ صفحه.
چهارم. تدریس فقه و اصول
جناب آقای خامنهای تدریس اصول را اواخر دوران اول مشهد حوالی سال ۳۷-۱۳۳۶ آغاز کرده است.[۳۴] «اواخر دوران اقامت در مشهد به تدریس اصول روی آورد. کتاب «اصول الاستنباط فی اصول الفقه» اثر سیدعلینقی حیدری از شاگردان آیتالله سیدابوالقاسم خوئی را آموزش میداد. این کتاب در مشهد به جای معالم الاصول درس داده میشد.»[۳۵]
«پس از برگشتن از قم به مشهد، تدریس یکى از برنامههاى اصلى و همیشگیام بود و در طول این سالها (تا ۱۳۵۶ شمسى) سطوح عالیۀ (مکاسب و کفایة)، تفسیر و عقاید تدریس مىکردم.»[۳۶]
«وی دراینزمان [فروردین۱۳۵۱] همچنان به تدریس در حوزۀ علمیۀ مشهد میپرداخت. روزانه دو درس از سطوح عالی (رسائل و مکاسب) را به شاگردانش میداد. از ساعت ۶ تا ۷ و نیم صبح برای گروهی از طلاب و زائرین تفسیر میگوید.»[۳۷]
آقای خامنهای در این ده سالِ مشهد مکاسب و حداقل تا سال۱۳۵۱ رسائل و بعد از آن کفایة تدریس کرده است. حجتالاسلام عبدالرضا ایزدپناه از اعضای هیئتأمنای دفتر تبلیغات اسلامی حوزۀ علمیۀ قم گفته است که در درس کفایة جناب آقای خامنهای در مشهد شرکت میکرده است.[۳۸]
پنجم. رجوع دوباره به شعر
«از سال ۴۳ رشتۀ الفت او با شعر گسسته شد، از سال ۵۳ – ۵۲ دوباره این رشته ادامه یافت.»[۳۹]
نتیجۀ باب دوم
الف. آقای خامنهای در دهۀ آخر قبل از انقلاب در درجۀ اول درگیر مبارزات سیاسی بود، و در این مقطع سهبار و جمعاً ۱۳ ماه به زندان رفت و ۱۰ ماه تبعید شد. در زمان باقیمانده مهمترین فعالیت ایشان جلسات پرشور تدریس معارف اسلامی با رویکرد سیاسی اجتماعی ازقبیل تفسیر قرآن و نهجالبلاغه برای دانشجویان و طلاب بود که با استقبال فراوان جوانان مواجه شد و ازجمله مهمترین و مؤثرترین جلسات انقلابی خراسان محسوب میشد.
ب. دومین فعالیت ایشان ترجمۀ کتاب صلح امام حسن و تألیف کتاب «طرح کلی اندیشۀ اسلامی» بوده است. تنها تألیف مرتبط با فقه و اصول ایشان تا سال ۱۳۵۷ مقالۀ ۴۰ صفحهای «چهار کتاب اصلی علم رجال» است که در آن تنها دو کتاب علم رجال معرفی شده است.[۴۰]
ج. ایشان سه کتاب اصول الاستنباط، رسائل و کفایة را در اصول و مکاسب را در فقه در مشهد تدریس کرده است. اشتهار ایشان در مشهد بهدلیل جلسات تفسیر انقلابی قرآن و نهجالبلاغه برای جوانان و منابر جذاب وی بود، نه حوزۀ درسی سطح فقه و اصول ایشان.
د. آقای خامنهای بهعنوان خطیبی دانشمند و روحانیِ خوشفکر شناخته میشد اما از ایشان بهعنوان فقیه یا مجتهد یاد نمیشد. کارنامۀ ایشان در این دهه نشان میدهد که فقه و اصول مشغلۀ اصلی وی نبوده است.
باب سوم: نداشتن اجازۀ اجتهاد از اساتید
حجتالاسلام خامنهای از هیچیک از اساتید خود اجازۀ اجتهاد ندارد. مهمترین اساتید وی آیتالله سیدمحمدهادی میلانی (م۱۳۵۴)، آیتالله سیدروحالله موسوی خمینی (م ۱۳۶۸)، و آیتالله شیخمرتضی حائری یزدی (م۱۳۶۴) بوده است.[۴۱]
به گزارش خود وی از اساتیدش توجه فرمائید: «درس خارج را هم نزد مرحوم آیتاللّهالعظمى میلانى(ره) شروع کردم. یکسال درس خارج اصول و دو سال و نیم درس خارج فقه ایشان را رفتم تا اواخر سال ۱۳۳۷ شمسى که به قم عزیمت کردم. ناگفته نماند که در مشهد یک مدتى هم در درس خارج آیتاللّه حاجشیخ هاشم قزوینى رفتم؛ یعنى ایشان با اصرار خودِ ما، یک درس خارج (اصول) شروع کرد.»[۴۲]
«از میان همۀ آن درسها، یکى درس امام و بعد از آن درس آیتاللّه آقامرتضى حاجشیخ و دیگرى درس آیتاللّهالعظمى بروجردى را میرفتم، و در درس فقه و اصول امام هم مستمراً شرکت مىکردم.»[۴۳]
آقای خامنهای در ضمن بازجوئیهایش در سال ۱۳۴۹ درموردِ اساتیدش نوشته است: «سالها (در حدود شش یا هفت سال) به درس ایشان [آیتالله میلانی] حاضر شدهام و صدها صفحه تقریرات درس ایشان نوشتهام».[۴۴]
دربارۀ درس آیتالله مرتضی حائری یزدی نوشته است: “ایشان خیلی خوشبیان نبود، اما من میپسندیدم. همان که بود، من خوشم میآمد، شاگردهای ایشان تدریجاً کم شدند و [غیر از من] دو نفر ماندند.” یکی هممکتب و هممدرسهای سابق، سیدمحمد خامنهای، و دیگری سیدجعفر شبیری زنجانی. این دو تن نیز رفتهرفته ترکِ این درس کردند و ماند استاد و شاگردی تنها که سیدعلی خامنهای بود.[۴۵]
نتیجۀ باب سوم:
نه آیتالله میلانی کلمهای در فقاهت آقای خامنهای اظهار داشته،[۴۶] نه آیتالله حائری یزدی خطی در اجتهاد شاگرد خصوصی جوان خود نوشته است. علاوهبر نداشتن اجازۀ اجتهاد، ایشان در ردۀ معاریف شاگردان هیچیک از اساتید خود نیز به حساب نمیآمده است، و از هیچیک سند مکتوبی دالّ بر اعتبار فقهی وی در دست نیست. درموردِ آیتالله خمینی مفصلاً در فصلی مستقل بحث میشود.
باب چهارم. اقرار به تقلید
آقای خامنهای حداقل سهبار قبل از انقلاب به تقلید از آیتالله خمینی اقرار کرده است. ایشان قبل از انقلاب در پارهای از مسائل از آیتالله منتظری تقلید کرده است. کسی تقلید میکند که خود را مجتهد مطلق بالفعل نمیداند. چهار مدرک این باب برگرفته از کتاب «شرح اسم» مشروحترین سرگذشت جناب آقای خامنهای و براساس اسناد اختصاصی شخص رهبر و اظهارات ایشان تنظیم شده است. این کتاب اثری سفارشی و ترویجی و گاه مبالغهآمیز است. نقلقول از این کتاب در بخش سوابق قبل از انقلاب جناب آقای خامنهای به معنای تأیید مفاد مبالغهآمیز و یکطرفۀ آن نیست.
مطلب اول. شواهد اقرار به تقلید
الف. بازجویی کتبی مهر ۱۳۴۹ در زندان مشهد جلسۀ اول:
«اینجانب آیتالله خمینی را مجتهد مسلّم میدانم و خودم مقلّد ایشانم.»[۴۷]
ب. بازجویی کتبی مهر ۱۳۴۹ در زندان مشهد جلسۀ سوم:
«اینجانب پس از وفات آیتالله بروجردی از مرحوم آیتالله [سیدعبدالهادی] شیرازی تقلید کردم و پس از فوت ایشان (چند ماه بعد از آیتالله بروجردی) از آیتالله خمینی تقلید کردم.»[۴۸]
ج. دفاعیۀ مکتوب قرائت شده در جلسۀ دادگاه مورخ ۲۱ دی ۱۳۴۹:
«خود اینجانب از مقلّدان ایشانم [آیتالله خمینی] و در مسائل شرعی بر طبق رسالۀ ایشان عمل میکنم. از لحن گزارشگر ساواک چنین برمیآید که این نیز خود جرمی است، و بنده دراینباره عرضی ندارم که تقلید از مجتهدی که شرائط مرجعیت در او احراز شده جرم است یا نه، این به عهدۀ دادرسان محترم است که تعیین کنند کدامیک از مواد قانون مدنی و جزائی این را جرم دانسته و آزادی عقیده، آنهم در چنین مواردی را ممنوع ساخته است.»[۴۹]
د. خاطرات اردیبهشت ۱۳۵۳:
«این دومین سالی بود که او [آقای سیدعلی خامنهای] و آقای [عباس] واعظ طبسی در تلاطم و نگرانی پیادهشدن برنامه سازمان یاد شده [اوقاف] در حوزۀ علمیۀ مشهد بودند. آنان بارها دراینمورد مشورت کرده بودند. آیا طلبهها پس از اجرای نظام آموزش موردنظر اوقاف در مدارس بمانند؟ این پرسشی بود که برای یافتن پاسخ آن به آقای منتظری رجوع کردند. ازاینرو سیدعباس موسوی قوچانی و امیر مجد راهی طبس شدند. نظر آقای منتظری چنین بود: طلاب در مدارس بمانند و بههیچوجه حرف اوقاف را گوش نکنند. بنا شد بر همین نهج عمل شود.»[۵۰]
مراجعۀ آقایان خامنهای و واعظ طبسی به آیتالله منتظری اعلم شاگردان آیتالله خمینی و تعیین تکلیف از ایشان اشعار به عدم اجتهاد استفتاکنندگان داشته است.
مطلب دوم. تحلیل اقاریر تقلید
سه سند اول، اقاریر آقای خامنهای در زندان است که زیرنظر وی اخیراً منتشر شده است. ساواک و شهربانی هم وی را بیش از یک خطیب مبارزِ پیرو آیتالله خمینی نمیشناختند. در همان زمان از گروه یازده نفرهای که آقای خامنهای هم عضو آن بود در بهار ۱۳۴۵ چند نفر دستگیر شدند. ساواک به درجۀ اجتهاد سه نفر از روحانیون دستگیرشده اعتراف کرده: «سه نفر از آنان حسینعلی منتظری، عبدالرحیم ربانی شیرازی و احمد بیگدلی آذری [قمی] دارای درجۀ اجتهاد بوده در حوزۀ علمیۀ قم به کار تدریس اشتغال دارند.»[۵۱]
اگر آقای خامنهای اسناد کتاب شرح اسم را معتبر نمیدانست اجازۀ انتشار آنها را نمیداد. تردیدی نیست که تا پیروزی انقلاب آقای خامنهای خود را مقلّد مراجعی که برشمرده میدانسته است. هیچ دلیلی برای کتمان اجتهاد اگر وجود داشت به نظر نمیرسد.
از زمان اقاریر فوق تا پیروزی انقلاب هیچ اتفاق تازهای در حیات علمی آقای خامنهای نیفتاده است تا ایشان مجتهد شوند. چند سالی جستهوگریخته رسائل و مکاسب و کفایة تدریس کرده است. از کیفیّت این تدریسها هیچ سندی در دست نیست. در همان زمان ایشان درگیر منابر و کلاسهای عمومی موفق خود بوده است و تدریسهای حوزوی در حاشیۀ کار او بوده است، نه متن آن. شهرت وی به واسطۀ منابر انقلابی و جلسات درس تفسیر قرآن و نهجالبلاغه برای جوانان بوده نه تدریس سطح فقه و اصول.
نتیجۀ باب چهارم
حجتالاسلاموالمسلمین خامنهای تا قبل از انقلاب نه خود ادعای اجتهاد مطلق داشت نه کسی ایشان را مجتهد مطلق میدانست. ایشان دو بار در مهر ۱۳۴۹ و یکبار در دی ۱۳۴۹ کتباً به تقلید خود از آیتالله خمینی اقرار کرده است. در اردیبهشت ۱۳۵۳ ایشان و آقای واعظ طبسی از آیتالله منتظری در تبعیدگاه طبس استفتاء میکنند.
نتیجۀ فصل اول
الف. حجتالاسلاموالمسلمین خامنهای تا پیروزی انقلاب نهتنها ادعای اجتهاد نداشته بلکه خود را مقلّد آیتالله خمینی میدانسته و رسماً چندینبار اعلام کرده است. در دوران تحصیل خارج تنها حدود دو سال و نیم نخست مشهد و دو ثلث نخست دوران قم ممحّض در فقه و اصول بوده است.
ب. بیشترین مشغلۀ وی ازیکسو مطالعۀ انبوه رمان، شعر و ادبیات معاصر عربی و ترجمۀ کتب انقلابی و ازسویدیگر منبر و تبلیغ و جلسات عمومی انقلابی معارف اسلامی بهویژه تفسیر قرآن و نهجالبلاغه برای جوانان بوده است. همبحثهای اصلی ایشان نیز اشتهاری به فقه و اصول نداشتهاند.
ج. یک دهه به تدریس سطوح عالی فقه و اصول اشتغال داشته اما با چندینبار بازداشت، تبعید، زندگی مخفی خارج از مشهد و فشار نیروهای امنیتی تدریسهایش را گسسته بوده است. اشتهار ایشان در دهۀ پنجاه به خطبههای انقلابی و جلسات معارف اسلامی روشنگرانۀ وی بوده است.
د. ایشان از هیچیک از اساتید خود اجازۀ اجتهاد ندارد و تقریر دروس اساتید خود را مطلقاً منتشر نکرده است. از ایشان تا سال ۱۳۵۷ (جز یک مقالۀ ۴۰ صفحهای رجالی) هیچ اثر فقهی اصولی منتشر نشده است.
[۱]. منابع سرگذشت آقای سیدعلی خامنهای عبارتند از:
– خبرگان ملت (شرححال نمایندگان مجلس خبرگان رهبری)، تهران، دبیرخانۀ مجلسخبرگان رهبری، ۱۳۷۸، جلد اول، ص ۷۵ – ۴۷.
– زندگینامه در پایگاه اطلاعرسانی دفتر مقام معظم رهبری [بیتاریخ]
– نگاهی گذرا به زندگینامۀ حضرت آيتاللهالعظمی سيدعلی حسینی خامنهای رهبر انقلاب اسلامی ایران، دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای، مورخ ۱ فروردین ۱۳۸۷.
– کتاب «شرح اسم: زندگینامۀ آیتالله سیدعلی حسینی خامنهای (۱۳۵۷- ۱۳۱۸)» نوشتۀ هدایتالله بهبودی [رئیس دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزۀ هنری]، مؤسسۀ مطالعات و پژوهشهاي سياسي، تهران،۱۳۹۱، ۷۵۶ صفحه، چاپ ششم.
مورد اول به قلم خود ایشان است و بقیه مبتنی بر آن. مورد اخیر مشروحترین است. در برخی موارد منابع فوق ناهمخوان هستند.
[۲]. سرگذشت خودنوشت، خبرگان ملت، ج۱ ص۵۰.
[۳]. پیشین، ص۵۳.
[۴]. پیشین، ص۵۱.
[۵]. پیشین، ص۵۳.
[۶]. پیشین، ص۵۲.
[۷]. شرح اسم، ص۷۸-۷۷.
[۸]. سیدعلی بسیاری از رمانهای منتشر شدۀ خارجی را در نوجوانی مطالعه کرد… بعدها گفت که رمانخوانی او در ابتدا بیهدف بود و تحتتأثیر کششهای داستانپردازی قرار داشت. «اشتباه کردم که همهجور رمانهایی خواندم چراکه رمان مثل آبی که در خاک نرم نفوذ میکند همهجا را میگیرد، وقت را پر میکند»… كتابهايي چون جنگ و صلح نوشتۀ لييف نيكالايوويچ تولستوي، بينوايان اثر ويكتور ماري هوگو، برخي آثار رومن رولان مانند ژان كريستوف، هرآنچه از الكساندر دوماي پدر و پسر ترجمه شده بود، كتابهاي ميشل ژواگو، دن آرام نوشتۀ ميخاييل شولوخوف، كمدي الهي اثر دانته آليگي هري و… را در اين دوره و نيز دهۀ چهل خواند و گاه چون بينوايان را دوباره خواند… با ورود به آموزشهاي فقهي در پايان دورۀ سطح و ابتداي درس خارج، از شدت مطالعه و گرايش سيدعلي خامنهاي به رمان كاسته شد، اما قطع نگرديد. در آن دوره که شايد پنج سالي به درازا كشيده شده باشد «كمتر رماني بود كه آن وقتها اسم آورده بشود و من نخوانده باشم.» (شرح اسم ص۷۱-۷۰).
[۹]. پیشین، ص۷۰.
[۱۰]. پیشین، ص۷۷-۷۱.
[۱۱]. ضمناً فلسفه را با درس اشارات آیتالله منتظری آغاز کرد (شرح اسم ص۸۵) و با اسفار و شفای علّامه طباطبائی ادامه داد. (پیشین ۸۵-۸۴) ادعای دوم در منابع مستقل ازجمله توصیف دکتر دینانی دربارۀ ایشان «هماتاق و همخرج و همصحبت» (نه همدرس و نه همبحث) به چشم نمیخورد.
[۱۲]. سه نفر دیگر بهعنوان همبحث ایشان معرفی شدهاند:
– یکسال را با [آیتالله] شیخمهدی ربانی املشی (۱۳۶۴-۱۳۱۳) کتاب صلوة را بدون درس مباحثه کرده است. (شرح اسم، ص۸۵)
– «مدت کوتاهی نیز با [آیتالله محمدباقر] مهدی باقری کنی [متولد ۱۳۰۵، عضو مجلس خبرگان رهبری و رئیس دانشگاه امام صادق] بهمرور درسها گذراند.» (پیشین ص۸۴)
– در سرگذشت دفتر حفظ و نشر آثار رهبری علاوهبر چهار همبحث مذکور حجتالاسلام محمدجواد حجتی كرمانی(متولد ۱۳۱۱) «از هممباحثههای نزدیک او» معرفی شده است.
[۱۳]. شرح اسم، ص۸۹. نظر استاد دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی (متولد ۱۳۱۳) دربارۀ دوست دوران طلبگیاش خواندنی است: «سخن بر سر تفسیر این رباعی از خیّام بوده است: یاران موافق همه از دست شدند/ در پای اجل یکانیکان پست شدند. خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر/ دوری دو سه پیشتر زما مست شدند. فیضی میپرسد:” بیرون از فضای این رباعی، در شرائطی که خودتان در آن به سر میبرید، از حالوهوای خودتان با دوستانی که داشتید که دیگر ندارید سخن بگویید.”دکتر دینانی میگوید:”من دقیقاً حالی را که خیّام وصف میکند، درک میکنم و آن حال را دارم… دوستانی دارم که سالهاست راه ما از هم جداست. در جوانی و طلبگی با هم بودیم و بیش از ده سال هماتاق و همخرج و همصحبت بودیم. ولی بعدها روزگار ما را به دانشگاه برد و تندباد حوادث آنها را به سیاست و قلههای رفیع پُست و مقام کشاند و در واقع راهمان جدا شد. بااینکه ممکن است من از کردههای منسوب به آنان ناراضی باشم – کمااینکه هستم – و با اینکه هیچ رابطهای بین ما وجود ندارد، بااینحال اگر خطری آنها را تهدید کند، من نگران میشوم و بیآنکه بخواهم، یک دلدادگی عاطفی بین ما وجود دارد. شوخی که نیست عمری را با هم گذراندیم” (هستی و مستی، حکیم عمر خیّام نیشابوری به روایت حکیم دکتر دینانی” گفتوگوی کریم فیضی با دکتر دینانی، انتشارات اطلاعات، ۱۳۸۸، ص۳۶۰).
[۱۴]. حجتالاسلام علیاکبر ناطق نوری (متولد ۱۳۲۲) در مصاحبۀ مورخ ۱۲ بهمن ۱۳۸۸ با پایگاه اطلاعرسانی رهبری با عنوان «آقا مثل عمار بودند»: «ایشان بیشترین رفاقتشان در مدرسه، با آقای شیخحسین ابراهیمی دینانی بود؛ كه الآن معروف است به آقای دكتر دینانی. آقاشیخحسین، رفیق خیلی صمیمی آقا بود. چون آنموقع خصوصیات اخلاقی آقای ابراهیمی هم خیلی نزدیك به آقا بود. خیلی معاشرتی بود. خیلی آدم خوشبرخورد و خوشذوقی بود. باز در این قضایا آقا برجستگی داشت. یعنی ذوق و نگاه فرهنگیای كه آقا دارند… مثلاً در مسائل شعر و ادب، ایشان حسابی تسلط داشتند….. آقاشیخحسین هم چنین ذوقیاتی داشت. در بحث فلسفه هم، همان موقع محسوس بود كه آقای ابراهیمی، گرایش حسابی به فلسفه دارند. از شاگردهای آقای طباطبایی بودند. آدمهای لطیف و عارفی بودند. سنخیتشان با آقا بیش از بقیه بود… اما كسی كه بیش از همه به آقا نزدیك بود در مدرسه، آقاشیخحسین بود؛ دكتر دینانی.»
[۱۵]. خاطرات آیتالله سیدمحمد خامنهای، ج۱ ص۱۹۸.
[۱۶]. شرح اسم، ص۸۵.
[۱۷]. پیشین، ۸۴.
[۱۸]. زندگینامه پایگاه اطلاعرسانی دفتر مقام معظم رهبری. البته در کتاب شرح اسم (ص۲۲۱) مدت تحصیل ایشان دو سال بیشتر ذکر شده است: «او تا سال ۱۳۴۹ ش همچنان به درسآموزی خارج فقه ادامه داد.» گزارش پایگاه اطلاعرسانی دفتر رهبری بهواقع نزدیکتر است.
[۱۹]. خاطرات آیتالله منتظری، ج۱ ص۲۱۳. تفصیل نحوۀ شکلگیری و دستگیری این گروه در کتاب زیر مفصّلتر از دیگر منابع آمده است: خاطرات آیتالله سیدمحمد خامنهای، ج۱ ص۲۲۲-۱۹۵.
[۲۰]. خاطرات آیتالله سیدمحمد خامنهای، ج۱ ص۲۱۹.
[۲۱]. علاوهبر ترجمه «دمعة و ابتسامة» اثر جبران خلیل جبران که منتشر نشد، ترجمۀ كتابی از محمد قطب، برادر سیدقطب را آغاز کرده بود كه شنید كه سیدصدرالدین بلاغی با نام برهان قرآن آنرا چاپ و منتشر كرده است؛ بیآنكه از نام نویسنده مصری، نشانی روی آن گذاشته باشد. (شرح اسم ص۲۴۳).
[۲۲]. شرح اسم، ص۲۷۱ و ۳۹۶.
[۲۳]. پیشین، ص۲۹۹.
[۲۴]. پیشین، ص۲۱۸، ۳۰۱.
[۲۵]. خاطرات سیدعلی خامنهای، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شمارۀ بازیابی ۱۲۲۷، بهنقل از شرح اسم ص۳۰۰ و ۳۰۱.
[۲۶]. صحیفۀ امام، جلد اول، اجازهنامههای شرعی وجوهات، شماره ۵۶.
[۲۷]. علیالقاعده اجازهنامۀ فوق چنین مضمونی داشته است: بسماللّه الرحمن الرحیم. الحمدللّه ربالعالمین، والصلوة والسلام علی محمد و آله الطاهرین، ولعنةاللّه علی اعدائهم اجمعین
و بعد، جناب مستطاب عمادالاعلام و ثقةالاسلام آقای حاجسیدمحمد نبویزاده-دامتافاضاته- ازطرف حقیر مجازند در تصدّی امور حسبیه که تصدّی آن در زمان غیبت حضرت ولیعصر – عجلاللّهتعالیفرجهالشریف – از مختصّات فقیه جامعالشّرائط است «فله التصدی لما ذکر مع مراعاة الاحتیاط»؛ و نیز جناب ایشان مجازند در دستگردان نمودن و امهال به مقدار متعارف و أخذ سهمین مبارکین و صرف نصف از سهم سادات و ثلث از سهم مبارک امام -علیهالسلام- را در معیشت خودشان و سایر موارد مقرّرۀ شرعیه و ایصال مابقی را نزد اینجانب جهت صرف در حوزههای مقدسۀ علمیه – صانها اللّه تعالی عن الحدثان.
و اوصیه- ایّدهاللّهتعالی- بما اوصی به السلف الصالح من ملازمة التقوی والتجنّب عن الهوی والتمسک بعروة الاحتیاط فیالدین والدنیا؛ و ارجو منه ان لاینسانی من صالح دعواته؛ والسلام علیه و علی اخواننا المؤمنین و رحمةاللّه و برکاته.
به تاریخ بیستوهفتم شهر جمادیالثانی ۱۳۸۵. روحاللّه الموسوی الخمینی.
(صحیفۀ امام جلد اول، اجازهنامههای شرعی وجوهات).
[۲۸]. شرح اسم، ص ۴۵۹.
[۲۹]. پیشین، ص۴۷۷.
[۳۰]. خبرگان ملت، ص۶۲.
[۳۱] . شرح اسم، ص۳۹۷.
[۳۲]. عبارت پایانی مقاله: «تا اینجا دربارۀ دو کتاب از چهار کتاب اصلی علم رجال، یعنی اختیارالرجال و فهرست شیخ طوسی سخن گفته شد. بدینگونه تتمّه این مقال مشتمل است بر معرفی دو کتاب دیگر، یعنی کتاب الرجال یا الابواب تألیف شیخ طوسی و کتاب فهرست معروف به رجال نجاشی تألیف ابوالعباس احمد نجاشی. امید است این تتمّه نیز تکمیل شود.»
[۳۳]. شرح اسم، ص۵۱۳ و ۵۵۲.
[۳۴] . «تدريس را از اوّلين روزهاى طلبگى رسمى، يعنى بلافاصله پس از تمام شدن دوره دبستان شروع كردم. اوّلين تدريس، كتاب امثله يا صرف مير بود كه براى دو شاگرد بزرگسال از منبریهاى مشهد شروع كردم و تا سال ۱۳۳۷ شمسى كه در مشهد بودم، كتابهايى از صرف، نحو، معانى، بيان، اصول و فقه را تدريس میكردم. در قم هم در كنار درسى كه میخواندم، تدريس نيز میكردم.» (خبرگان ملت، ج۱ ص۵۱) «او در تدریس کتاب «جواهرالبلاغه» که مدتی در مشهد به جای مطوّل آموزش داده میشد تبحّر داشت.» (شرح اسم ص ۶۸)
[۳۵]. شرح اسم، ص۶۸.
[۳۶]. خبرگان ملت، ص۵۲.
[۳۷]. شرح اسم، ص ۴۵۷.
[۳۸]. رهبری فرزانه از نسل کوثر، تدوین پژوهشکدۀ تحقیقات اسلامی نمایندگی ولی فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، بهار ۱۳۷۸، ص۸۶، تاریخ مصاحبه ۳۰ بهمن ۱۳۷۲.
[۳۹]. شرح اسم، ص۵۳۷.
[۴۰]. یادنامۀ علّامه امینی، ص۴۱۲ -۳۷۱. این مقاله مستقلاً بهصورت کتاب منتشر شده است: دفتر فرهنگ نشر اسلامی، تهران، ۱۳۶۹، ۶۲ صفحه.
[۴۱]. دعاوی دیگری درباره اساتید مقام رهبری در کتاب شرح اسم مطرح شده که در سرگذشت خودنوشت آقای خامنهای به چشم نمیخورد:
الف. «مدتها (نزدیک یکسال) در درس ایشان [آیتالله سیدحسن قمی] حاضر شدهام». (ص۳۷۳) آیتالله قمی از فروردین ۱۳۴۶ تا مهر ۱۳۵۷ بهمدت ۱۲ سال تبعید بوده است، علیالقاعده باید این یکسال تلمّذ در سال ۱۳۴۴ بوده باشد. آقای خامنهای سال ۱۳۴۵ در تهران زندگی مخفی داشته است!
ب. «حدود يكسال نيز در درس اصول آقاي [آیتالله سیدمحمد] داماد شركت جست.» (ص۸۲)
ج. «حدود يكسال هم در جلسههايي كه آيتالله [سیدکاظم] شريعتمداري به درخواست عدهاي از فضلاء قم در خانهاش تشكيل داده بود شركت جست.» (پیشین)
[۴۲]. سرگذشت خودنوشت، خبرگان ملت، ج۱ ص۵۳.
[۴۳]. پیشین، ص۵۴.
[۴۴]. شرح اسم، ص۳۷۳.
[۴۵]. پیشین، ص۸۲.
[۴۶]. سرگذشت و مجموعۀ مکاتبات و اجازات مرحوم آیتالله میلانی در کتاب زیر منتشر شده است: علم و جهاد: حیاة آیةاللهالعظمی السیدمحمدهادی الحسینی المیلانی، تألیف السیدمحمدعلی الحسینی المیلانی، مراجعة و اشراف السیدعلی بن السیدعباس الحسینی المیلانی، ۱۴۲۷ ق، قم، لسانالصدق، مجلّدان. در این کتاب تنها در دو جا اسم آقای خامنهای به چشم میخورد: یکی نام ایشان در فهرست ۱۳۳ نفرۀ شاگردان آیتلله میلانی بهترتیب حروف الفبا: «۴۶. السیدعلی الخامنئی» (ج۱ ص۱۲۱) دیگری دستخط نامۀ ایشان به آیتالله میلانی (اعزام مشمولین مشهد و برنامۀ منابر) نامه فاقد تاریخ (۲۴ شعبان) است، از قرائن داخلی آن میباید متعلق به سال ۱۳۴۲ باشد. «کتاب من السید القائد الخامنئی الی سماحة السید المیلانی» (ج۲ ص۱۹۴) دربارۀ این نامه بنگرید به شرح اسم (ص۱۶۴- ۱۶۲). جوابی به نامه داده نشده است. در این کتاب کلمهای دربارۀ مقام علمی یا اجتهاد آقای خامنهای به چشم نمیخورد.
[۴۷]. شرح اسم، ص۳۶۶.
[۴۸]. پیشین، ص۳۸۷.
[۴۹]. شرح اسم، ص۴۱۴.
[۵۰]. پیشین، ص ۵۰۵-۵۰۴.
[۵۱]. یاران امام به روایت اسناد ساواک، روایت پایداری: شرح مبارزات آیتالله ربانی شیرازی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، ۱۳۷۹، ص۶۶-۶۵.
More results…
برای تماس می توانید از نشانی ایمیل
[email protected]
استفاده کنید.
Ⓒ وبسایت رسمی محسن کدیور ۱۳۷۹
همایش بررسی اندیشه های فلسفی و عرفانی امام خمینی (ره) در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران با حضور دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، آیت الله سید حسن مصطفوی و آیت الله محقق داماد برگزار شد. به گزارش آکادمی مطالعات ایرانی لندن، دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی طی سخنانی در همایش «بررسی اندیشه های فلسفی و عرفانی امام خمینی(ره)» به تشریح وجوه علمی و عرفانی امام خمینی(ره) پرداخت و گفت: امام خمینی(ره) مرد جامعی بود به ویژه در چهار رشته فقه، اصول، فلسفه و عرفان. وی افزود: بنده ۱۱ سال افتخار شاگردی درس خارج فقه و اصول امام(ره) را داشتم و در آن زمان به خاطر فضایی که در حوزه حاکم بود، ایشان جز فقه و اصول چیز دیگری تدریس نمی کردند نه خصوصی و نه عمومی، و حتی اگر یک سؤال فلسفی و یا عرفانی از ایشان پرسیده می شد ابداً پاسخ نمی دادند. این کتب عرفانی و فلسفی که از ایشان به جای مانده در واقع مربوط به دوران جوانی امام است که به دلایل سیاسی اجتماعی در آن دوره که افتخار شاگردی ایشان را داشتم بحث عرفان و فلسفه را کنار گذاشته بودند.
این استاد فلسفه تصریح کرد: در زمانی که ما به دنبال مباحث عرفانی و فلسفی امام بودیم حدود ۴۵ سال پیش حتی یک برگ از کتابهای ایشان وجود نداشت و من برای به دست آوردن کتاب «سر الصلاه یا معراج السالکین و صلاه العارفین» امام خیلی تلاش کردم و نهایتاً توانستم کپی آن را در خانه یک مرد تاجر عارف مسلکی به مدت چند ساعت مطالعه کنم.
دکتر ابراهیمی دینانی به بیان خاطراتی از کلاسهای درس امام خمینی(ره) پرداخت و گفت: رسم امام این بود که یک روز به شروع تعطیلات حوزه درس مختصری می گفتند و بیشتر به نصیحت طلاب می پرداختند. ایشان در یکی از این جلسات مطلبی فرمودند که هم فقهی و هم پیرامون فقهی است و مترقی ترین حرفی است که یک فقیه در عالم می گوید.
وی افزود: امام در این جلسه در مورد تقلید صحبت کردند. خب طبیعی است که یک مجتهد نباید تقلید کند. امام فرمودند طلبه ای که معانی روایات و قرآن را می فهمند نباید تقلید کند بلکه باید زحمت بکشد و خود حکم خدا را بفهمد و فرمودند طلبه ای که مراحلی را طی کرده حق ندارد دیگر تقلید کند. من هم به تبعیت از حرف ایشان دیگر از آن زمان تا کنون از کسی تقلید نکردم. این کار امام طلبه را به روش اجتهاد وادار می کند. پس آن طلبه ای که دروسی را فراگرفته باید خود مسائلش را استنباط کند. البته همه مجتهدین هم در یک درجه اجتهاد نیستند و سلسله مراتب دارند.
نظر دکتر دینانی در مورد ولایت فقیه
وی با تأکید بر بیان قوی امام خمینی(ره) تصریح کرد: امام وقتی انقلاب شد کم کم بیانشان آرام تر شد اما در تدریس با حماسه و با بلاغت و جذاب سخن می گفتند. من درس غنا را با ایشان خواندم.
این استاد فلسفه با اشاره به تعطیلی پخش تفسیر سوره حمد امام خمینی(ره) از تلویزیون تأکید کرد: با اینکه امام دارای قدرت سیاسی و انقلابی بودند اما کسانی نامه ها نوشتند و جلوی پخش تفسیر عرفانی فلسفی سوره حمد امام را گرفتند.
دکتر ابراهیمی دینانی در ادامه با تشریح اسرار نماز با توجه به کتاب سر الصلاه حضرت امام(ره) تأکید کرد: با اینکه کتابهای عرفانی امام چاپ شده اما امام در این کتاب حرفهایی می زند که من جرأت بیان آن را ندارم. کسانی که خود را پیرو خط امام می دانید و مخالف عرفان هستید بروید همین کتاب را بخوانید!
آیت الله سیدحسن سادات مصطفوی استاد حوزه و دانشگاه نیز به تبیین کاربرد فلسفه اسلامی پرداخت و گفت: علم به ماهو علم شاید مطلوب باشد اما عمده در هر علمی هدفی است که دنبال می کند و کاربرد هر علمی را باید از هدف آن علم گرفت. وی با بیان اینکه ما در فلسفه اسلامی می خواهیم حقایق عالمی که در مسیری که به سوی خدا دارد را بررسی کنیم، به تفاوت فلسفه اسلامی و غرب اشاره کرد و افزود: فلسفه اسلامی با فلسفه غرب دو مقوله است لذا اهدافش نیز متفاوت است. کسانی که با فلسفه اسلامی مبارزه می کنند در واقع با عقاید دینی و فهم دقیق آموزه های دینی مبارزه می کنند. این استاد برجسته فلسفه اسلامی تصریح کرد: در زمان ما شبهات زیادی درباره خدا، صفات خدا، دین، معاد و… است که برای روشن شدن این مسائل چاره ای جز فلسفه خواندن نداریم.
آیت الله مصطفوی با اشاره به اندیشه های فلسفی امام خمینی(ره) تصریح کرد: امام خمینی مفاهیم دینی را با فلسفه تشریح کرد. خاصیت عرفان و فلسفه اسلامی به گونه ای است که روح را چنان وسیع می کند و انقطاعی از خلق به سوی خدا ایجاد می کند که در بیان نمی گنجد. وی با اشاره به شرح دعای کمیل و دعای سحر از امام خمینی(ره) یادآور شد: امام فلسفه را با قرآن، دعا و اصل ولایت پیوند می زند.
وی با اشاره به اختلاف علما و حکما در مورد اینکه آیا قبل از آفرینش هستی، خدا خلقت داشته است؟ گفت: امام با استفاده از دعای کمیل استدلال می کند که فیض خدا قدیمی و دائمی است. امام همچنین فلسفه را با اصل ولایت پیوند می زند و تأکید می کند که تمام عقاید دینی، ملکات اخلاقی نیز مثل هیولا می ماند که تمام فعلیتشان به ولایت است. ماده و هیولا بدون ولایت در آخرت نیز فعلیت ندارد. اگر کسی ولایت ندارد در آخرت هم حیات ندارد.
آیت الله مصطفوی با بیان اینکه فلسفه اسلامی آمیختگی تنگاتنگی با دین اسلام دارد؛ تأکید کرد: امام در فلسفه به ملاصدرا و میرداماد بسیار عنایت داشت. امام فلسفه را در درک حقایق دینی و هم حقایق دینی را در اثبات مسائل فلسفی به کار می گیرد.
وی با اشاره به اندیشه های عرفانی حضرت امام(ره) تصریح کرد: امام دو جهت عرفانی دارد یکی عرفان نظری و دیگر عرفان عملی. عارفی که عرفان عملی دارد شاید به جایی برسد اما نمی تواند استدلال کند اما چون امام خوب فلسفه را خوانده بود و استادی برجسته چون آیت الله شاه آبادی داشت در درجه اعلای عرفان نظری قرار دارد. آنچه عرفا رسیدند امام در درجه عالی برهان می آورد.
آیت الله مصطفوی در پایان با اشاره به اینکه امام در شرح دعای سحر دنیایی از معارف را بیان می کند، گفت: کسی تا فلسفه نخواند، عرفان نظری نمی فهمد. شاید در عرفان عملی به توفیقاتی برسد اما عرفان نظری به فراگیری فلسفه بستگی دارد.
آیت الله سید مصطفی محقق داماد، در نشست «بررسی اندیشه های فلسفی و عرفانی امام خمینی(ره)» به تبیین اهداف دین در اصول فقه پرداخت و گفت: یکی از افرادی که در دوره معاصر به مسئله اهداف دین در علم اصول پرداخت، امام خمینی (ره) است.
وی افزود: ما یک دانشی در بستر تاریخ اسلام داریم به نام «اصول فقه» که در نسبت سنجی با آنچه که در غرب به نام «فلسفه حقوق» یا «فلسفه حقوقی» وجود دارد، به نظرم «عموم و خصوص من وجه» است. بسیاری از مباحث ابداعی در علم اصول است که در فلسفه غرب مطرح نشده است و نیز مسائلی در فلسفه حقوق معاصر وجود دارد که می توان در اصول آن را مطرح کرد.
عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران یادآور شد: یکی از مباحثی که در اصول فقه مطرح می شود این است که دین اهدافی دارد. برخلاف اشاعره، معتزله معتقدند- شیعه نیز پیرو این تفکر است- که کلیه احکام اسلامی تابع مصالح و مفاسد واقع است و هر حکم شرعی مصلحتی دارد.
وی با اشاره به سیر پیدایش «کتب الحیل» تصریح کرد: در قرون اولیه تاریخ اسلام بحث «علم الحیل» مطرح شد. برای روشن شدن معنی علم الحیل مثالی می زنم؛ خداوند روزه را واجب کرده است اما از طرفی در قرآن می فرماید اگر کسی مسافر و یا مریض و … بود روزه نگیرد. برخی می گویند خب قبل از ظهر چهار فرسخ از شهر خارج می شویم و غذا می خوریم بدون اینکه کار حرامی انجام داده باشیم.
آیت الله محقق داماد افزود: تا اینجا مشکلی نیست اما ناگهان در مکتبهای عقلانی رساله هایی پیدا شد به نام رساله الحیل، راههای چاره برای دور زدن قوانین شرعی. این مسئله یک معضلی را در جهان اسلام ایجاد کرد به این معنی که اگر بخواهیم حیله را مشروع بدانیم پس اهداف دین چه می شود. در قرن ۸ فردی به نام ابواسحاق شاطبی که فقیهی اندلسی است کتاب «الموافقات» را نوشته و «مقاصد الشریعه» را مطرح کرد.
وی یادآور شد: یکی از افرادی که در دوره معاصر به مسئله اهداف دین پرداخت حضرت امام(ره) است.امام در کتاب البیع با تبیین آیه حرمت ربا تأکید می کند که هدف احکام دینی ظلم نکردن، عدالت، مهربانی و… است. ایشان معتقد است که ربا از مصادیق ظلم است. خداوند با حرام خواندن ربا مصداق ظلم را برای ما بیان کرده است.
آیت الله محقق داماد گفت: امام با استناد به آیه حرمت ربا تأکید می کند که هدف دین این است که ظلم اتفاق نیفتد و معیار برای ما در احکام شرعی اهداف دین است. ما باید به اهداف دین برسیم تا ظلم در جامعه نباشد. هدف دین رحم، عدالت، مهربانی و… است. احکام، اهداف دین هستند و اصل عدالت، اصل مهربانی، اصل یسر و… اصول پیش فقهی دین است و فلسفه شریعت در قضیه ربا «عدالت» است.
Your email address will not be published. Required fields are marked *
Comment *
Name *
Email *
Website
نی نی سایت
دیدگاهتان را بنویسید