سخنان دکتر شریعتی در مورد سیگار

سخنان دکتر شریعتی در مورد سیگار
سخنان دکتر شریعتی در مورد سیگار

در سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی، خاطرات غلامعباس توسلی، جامعه‌شناس و هاشم صباغیان را به نقل از ماهنامه نسیم بیداری بخوانید.

در خاطرات غلامعباس توسلی آمده است؛

من این افتخار را یکی از افتخارهای بزرگ زندگی خود می­‌دانم که یکی از صمیمی‌­ترین دوستان مرحوم دکتر علی شریعتی بودم. به همین دلیل، هم در مشهد هم در فرانسه، روزهای تلخ و شیرینی را در کنار هم سپری کردیم. یادم می‌آید قبل از اتفاقاتی که فضای مشهد را علیه شریعتی مسموم کرد، سخنرانی‌­های ایشان با استقبال کم‌نظیری مواجه می­‌شد.

به همین دلیل چند ساعت یا یک روز قبل از وقت سخنرانی، از من ­می‌خواست با گوش دادن به متنی که آماده کرده، اعلام نظر کنم. البته دکتر به من لطف داشت و خیلی کم پیش می­‌آمد که من به متن آماده شده اشکالی وارد بدانم. همچنین به یاد دارم وقتی نوه آیت‌الله میلانی علیه او کتابی نوشت و کارهای نه‌چندان مورد پسندی انجام داد، به قدری به هم ریخت که شادابی­‌اش را از دست داده بود. به هر حال دکتر به دین اسلام و به طور مشخص مذهب شیعه اعتقادی قلبی و عقلی داشت و از اینکه گروهی سعی داشتند در مسلمانی­‌اش تردید به وجود بیاورند، اذیت می‌­شد. 

سخنان دکتر شریعتی در مورد سیگار

البته من همیشه دلداری‌­اش می‌­دادم و به شریعتی می­‌گفتم، آنها نمی­‌توانند هدف شوم خود را عملی کنند که همه دیدند دکتر علی شریعتی چه آخر و عاقبت خوب و دشمنانش چه سرنوشت محتومی داشتند. بنده همچنین از روزهایی که با ایشان اقدام به انتشار روزنامه «ایران امروز» کردیم هم خاطره­‌های زیادی دارم. شوق و ذوق شریعتی برای شماره اول روزنامه به حدی بود که شب­‌ها تا دیرهنگام بیدار می­‌ماند و حتی کارهای دم دستی را هم انجام می­‌داد.

وقتی روزنامه را برای اولین‌بار به دفتر آوردند، از خوشحالی در پوست خودش نمی­‌گنجید و به من گفت، از این به بعد (با انتشار اولین شماره روزنامه ایران فردا) فضایی جدید و متفاوت را برای بیان نقطه نظرات خود داریم و باید قدرش را به خوبی بدانیم. یادش بخیر! هر دو تصمیم گرفته بودیم با وجود همه سختی­‌ها در تهران بمانیم. من در محله کوی دانشگاه منزل کوچکی داشتم که بیشتر شب­‌های هفته دکتر شریعتی پیشم می­‌آمد و تا ساعات اولیه صبح از مسائل روز و موضوع­‌های مختلف حرف می­‌زدیم.

همچنین در مقطعی دیگر در فرانسه هم با هم درس می‌خواندیم. دقیقاً به خاطر دارم در روزهایی که از درس و کار فراغت پیدا می­‌کردیم، به دیدن معابر دیدنی این کشور می­‌رفتیم که در جای خودش بسیار لذت‌بخش بود. در کل همجواری با چهره­‌ای چون شریعتی برای هر کسی می­‌تواند موهبتی گرانبها باشد. به همین دلیل وقتی در روزهای پایانی خردادماه سال ۵۶ خبر آمد که شریعتی در دمشق سوریه از دنیا رفته، انگار دنیا روی سرم خراب شد. هم به این دلیل که همراهی و همکاری باعث شده بود تا تعلق خاطر پیدا کنم و هم به دلیل اینکه در آن روزهایی که مردم تلاش­‌شان را به کار بسته بودند تا انقلاب را به نتیجه برسانند، جای خالی شریعتی ضایعه­‌ای بود که با چیز دیگری جبران نمی­‌شد. الان هم که [۴۳] سال از مرگ ذکتر می­‌گذرد، هنوز هم به یادش هستم و تا روزی که چشم از جهان ببندم، دوستی با علی شریعتی را مایه مباهات خودم می‌­دانم.

شریعتی می‌گفت قول و قرار با مردم بر هر قراری اولویت دارد

همچنین در خاطرات هاشم صباغیان آمده است؛ 

آشنایی من با مرحوم دکتر شریعتی به قبل از ورود به دانشگاه و سال ۱۳۳۲ برمی­‌گردد. دکتر شریعتی از جمله افرادی بود که گفتارش با نوشتارش فرق چندانی نداشت؛ یعنی وقتی که گفته­‌های ایشان را ضبط و تایپ می­‌کردند، اصلاً نیازی به ویراستاری نداشت، چون صحبت­‌هایش را خیلی دقیق انجام می­‌داد. ایشان بیشتر از روزهایی می‌گفتند که در زندان‌های رژیم ستم‌شاهی بودند. اصولاً مرحوم دکتر شریعتی پشتکار عجیبی داشت و اصرار داشت تا نظرش را به همه القا کند و به همین دلیل علاقه زیادی به صحبت و بحث داشت.

به خاطر دارم، ایشان قرار بود از مشهد به تهران بیایند تا سخنرانی کنند. وقتی برای استقبال به فرودگاه رفتیم، دیدیم که همسر دکتر هم هستند. من به آقای شریعتی گفتم که یک برنامه با دانشجویان ترتیب داده شده تا بتوانند پرسش­‌های خود را از شما بپرسند. دکتر شریعتی بی‌درنگ گفتند که «آدرس کجاست؟ برویم». همسرش خیلی ناراحت شد که بعد از مدت زیادی به تهران آمدیم و در منزل آشنایان منتظر شما هستند. در این فاصله خانم دکتر اصرار کرد، اما دکتر گفتند که قول و قرار با مردم بر هر قراری اولویت دارد و با ما به جمع دانشجویان رفتند.

همچنین یکی از زندانبانان به نام استوار ساغی در جایی تعریف کرده که روزی برای صحبت کردن با دکتر شریعتی به سلولش رفته بود که دکتر را در حال کشیدن سیگار دیده و به او توصیه کرده بود که بهتر است «دود را ترک کند» که شریعتی در جوابش گفته بود که «سیگاری نیست و به صورت تفننی می­‌کشد». ساغی این‌طور گفته بود که در صورت تکرار سیگار کشیدن در زندان، احتمال اینکه شکنجه شود زیاد است که شریعتی هم در جوابش گفته بود، نمی‌­توانید مرا بزنید، اما اگر همچین جرأتی را هم پیدا کنید، محال است من بالکل از سیگار کشیدن منصرف شوم.

همچنین درباره شریعتی باید گفت، در جلساتی که با او داشتیم، محال بود خستگی و یا بی‌حوصلگی به سراغ‌مان بیاید، چون لحن صدای ایشان و البته پختگی صحبت­‌هایش به گونه­‌ای بود که همیشه برای همه تازگی داشت. دقیقاً به یاد دارم کارهایمان را طوری برنامه‌­ریزی می­‌کردیم که حتماً بتوانیم پای صحبت­‌هایش در حسینیه ارشاد یا اماکن دیگر بنشینیم، چرا که او روز به روز بیشتر محبوب می­‌شد و در کنار اینکه مردم دوستش داشتند، حرف­‌هایش را چراغ راه می‌­دانستند.

وقتی خبر مرگش در شهر پیچید، ساعت‌­ها طول کشید تا مردم به خود بقبولانند که دکتر شریعتی چشم از جهان بسته و در غربت دنیا را ترک کرده است.

۲۳۲۱۵

با امضای این تفاهم نامه آموزش کسب و کار و فعالیت در فروشگاه‌های زنجیره‌ای، تخصصی‌تر می‌شود.

تمامی حقوق این سایت برای خبرآنلاین محفوظ است.
نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
Copyright © 2018 khabaronline News Agancy, All rights reserved

دکتر شریعتی زیاد سیگار می کشید لابد عکس های او را دیده اید که یا سیگاری در دست دارد و یا در حال کام گرفتن از آن است.

البته دکتر، سیگار خارجی خوب می کشید سیگارهایی که کشورهای خارجی برای مصرف داخلی تولید می کنند نه سیگارهایی که برای صادرات به کشورهای جهان سوم می پیچند.

یک روز کسی از دکتر شریعتی پرسید: دکتر جان! چرا سیگار می کشی، مگر نمی دانی سیگار طول عمر را کم می کند؟

دکتر شریعتی پاسخ داد: من به طول عمر فکر نمی کنم بلکه به عرض زندگی فکر می کنم!

سخنان دکتر شریعتی در مورد سیگار

چرا دکتر شریعتی؟

متاسفانه چند هفته ای است که عده ای از هموطنان یا با اینترنت/شبکه های اجتماعی و یا به وسیله ی پیام کوتاه اقدام به انتشار جوک و لطیفه هایی بی محتوا تحت عنوان جوک دکتر شریعتی کرده اند و این موضوع باعث نگرانی ما و سایر دوستداران آن دانشمند بزرگ گردیده است.

اینک پس از سال‌ها گذشت از رحلت این دانشمند گرانمایه کسانی سعی می کنند که باتخریب شخصیت و اندیشه‌های دکتر شریعتی -که زحمات ریادی برای انقلاب کشیده بود- که اکثرا هم باغفلت دنباله رو این جریان شده‌اند یا اینکه بدون هیچ تفکری و به دنبال یک شوخی این حرکت را آغازکرده و ادامه داده اند درصورتی که جای تاسف بیشتری وجود دارد.

تعدادی از وبسایت های خبری و فرهنگی اخیراً اعلام کردند به دلیل اثرگذاری ومحبوبیت شخصیت و اندیشه های شریعتی در میان جوانان کشور ترکیه ، اخیراً یکی از نشریات فکری و فرهنگی این کشور یکی از شماره های خود را به طور کامل در 268 صفحه و با جمع آوری مقالات و نوشته هایی از تعداد زیادی از نویسندگان ترکیه ای ، ایرانی و اروپایی ، به موضوع شریعتی و حیات فکری وی ، اختصاص داده است.

 

 نام این پیرمرد «مراد» و شهرتش «نور علی» است، در«همدان» متولد شده است و در جوانی بعد از اقامت در «کربلا» راهی دیار شام شده و از آن زمان تاکنون در حرم حضرت زینب (س) و در منطقه زینبیه دمشق زندگی کرده است.

افتخار دارد که 67 سال خادمی پیام‌آور سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین در دمشق را در کارنامه خود ثبت کرده و از روی علاقه و عشقی که به زینب کبری سلام الله علیها دارد، نام خود را به «مراد نورعلی زینب دوست» تغییر داده است.

به طور اتفاقی با وی آشنا شدیم و وقتی به دفتر کار مدیر حرم حضرت زینب(س) رفتیم، این پیرمرد را دیدیم که با زبان شیرین فارسی سلام کرد و یک بیت شعر خواند.

خوشحال شدیم و بعد از گپ و گفتی که با هم داشتیم، متوجه موضوعی بسیار جالب شدیم. پیرمرد زینب‌دوست در این فرصت کوتاه از علاقه‌ و خدمتش در طول نزدیک به 70 سال به حضرت زینب(س) گفت، از اوایل حضورش که جوانی 12ساله بوده و صحبت‌ها تا جایی ادامه پیدا کرد که مراد نورعلی همدانی از تحویل گرفتن جسد شریعتی در فرودگاه دمشق از امام موسی صدر گفت. همین امر بهانه‌ای شد تا دقایقی با وی به گفت‌وگو بنشینیم.

* چطور شد به سوریه آمدید و ایران را ترک کردید؟

ـ بچه کوچکی بودم که از کربلا به دمشق آمدم، آن زمان کلیددار حرم حضرت زینب (س) به من گفت که می‌توانی خادمی این حرم را بر عهده بگیری؟

* چه سالی بود، یادتان می‌آید؟

ـ دقیق نمی‌دانم ولی من 10 تا 12 سال بیشتر نداشتم که اینجا آمدم، این گنبد و بارگاه نبود، بیشترین تعداد زائری که اینجا می‌آمد 8 تا9 نفر بود، اینجا چندان آباد نبود بیشتر خراب بود گنبد خیلی کوچکی نیز روی قبر و ضریح بود.

این پیرمرد جسد دکتر علی شریعتی را از امام موسی صدر تحویل می‌گیرد و در قبرستانی در زینبیه دفن می‌کند

ـ وقتی پیکر شریعتی را از لندن به دمشق آوردند امام موسی صدر همراه وی بود، یادم هست از فرودگاه دمشق پیکر وی را با تشریفات به حرم حضرت آوردند و تحویل من دادند و من هم در قبرستانی در کنار حرم حضرت زینب (س)وی را دفن کردم. امام موسی صدر مسئولیت این کار را به من سپرد.

* شما شخصاً او را دفن کردید؟

ـ بله، تمام مراحل کفن و دفن و تدفین را خودم انجام دادم. سال 1356 بود که وی را دفن کردم بعد از اینکه وی را دفن کردم خیلی‌ از افرادی که به اینجا می‌آمدند می‌پرسیدند که قبر شریعتی کجاست؟

*زواری هم بودند که سراغ شریعتی را از شما بگیرند؟

ـ قبلا خیلی مردم می‌آمدند و می‌رفتند تا قبر وی را ببینند اما بعد از اینکه اوضاع شلوغ و بحرانی شده، دیگر کسی سر قبر او نمی‌رود

دکتر علی شریعتی / خودسازی انقلابی / صفحه 126

دکتر علی شریعتی / گفت و گوهای تنهائی چاپ قدیم / صفحه782

عشق مامور تن است و دوست داشتن پیغمبر روح

دکتر علی شریعتی / کتاب کویر / فصل دوست داشتن

جهان من بی تو الف ندارد….

 

برای مشاهده متن کامل به ادامه مطلب بروید

علی مزینانی یا علی شریعتی مزینانی، مشهور به دکتر علی شریعتی نویسنده ، جامعه‌شناس، تاریخ‌شناس و پژوهشگر دینی اهل ایران بود.

تولد:۲/۹/۱۳۱۲ در سبزوار-ایران

سخنان دکتر شریعتی در مورد سیگار

شهادت:۲۹/۳/۱۳۵۶ در ساوت همپتون-انگلستان

آرامگاه:سوریه-دمشق

ملیت:ایرانی

نام اصلی:حاج دکتر علی مزینانی شریعتی

نام پدر:محمد تقی

نام مادر:زهرا امینی

تحصیلات:دارای مدرک کارشناسی ادبیات فارسی و دکترای تاریخ

دانشگاه:مشهد – سورین

لقب:شمع

دین:اسلام

مذهب:شیعه

همسر:پوران شریعت رزوی(همکلاسی)

فرزندان:احسان-سوسن-سارا-مونا

کودکی

علی شریعتی در دوم آذر سال ۱۳۱۲ در روستای کاهک در کویر مزینان در نزدیکی سبزوار زاده شد. پدر پدربزرگش، ملا قربانعلی معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه بود که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده حاج ملا هادی سبزواری محسوب می‌شد. ملاقربانعلی چهار فرزند به نام‌های محمود، احمد، حسن و حسین داشت. محمود که به هنگام مرگ پدر، به تحصیل علوم قدیمه مشغول بود، با اصرار مردم مزینان به آنجا آمد تا پیشنماز مسجد و مدرس حوزه علمیه باشد. او تا پایان عمر خود در مزینان ماند و چهار فرزند به نام‌های معصومه، قربانعلی، محمدتقی و آقامیرزا محمد از خود به یادگار گذاشت. محمد تقی شریعتی در سال ۱۳۱۱ با دختری روستایی از اهالی کاهک به نام زهرا امینی ازدواج کرد و اولین فرزند آنها، علی شریعتی بود.

شریعتی تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان ابن یمین در مشهد در سال ۱۳۱۹ آغاز کرد، اما به دلیل بحرانی شدن اوضاع کشور در سال ۱۳۲۰، محمدتقی شریعتی مجبور شد خانواده‌اش را به ده بفرستد و بنابراین وقفه کوتاهی در تحصیلات شریعتی ایجاد شد. پس از آن، شریعتی به همان دبستان برگشت و تحصیل را ادامه داد.

شریعتی در سال ۱۳۲۵ وارد دبیرستان فردوسی مشهد شد. او پس از اتمام سیکل اول دبیرستان در سن شانزده سالگی، با هدف ادامه تحصیل وارد دانشسرای مقدماتی شد. البته شریعتی ترجیح می‌داد به هر طریق تحصیلات عالیه را بدون وقفه ادامه دهد، اما پدرش تأکید داشت که وارد دانشسرا شود که شاید علت اصلی آن وضع اقتصادی خانواده بود. در تاریخ ۲۴ تیر ۱۳۳۷ با پوران شریعت‌رضوی همکلاسیش ازدواج کرد.

شریعتی تحصیلات دانشگاهی خود را در مشهد گذراند و تحصیلات عالی خود را در مقطع دکتری در سال ۱۳۴۱ در دانشگاه سورین فرانسه و در رشته ادبیات ادامه داد. در سال ۱۳۴۳ به ایران بازگشت و در مرز دستگیر شد. حکم دستگیری از سوی ساواک بود و متعلق به ۲ سال پیش یعنی در هنگام خروج از ایران که به همان دلیل معلق مانده بود و در عین حال لازم‌الاجرا بود. بعد از بازداشت به زندان قزل‌قلعه در تهران منتقل شد. اوایل شهریور همان سال بعد از آزادی به مشهد برگشت.

شریعتی از آبان ماه ۱۳۵۱ تا تیر ماه ۱۳۵۲ به زندگی مخفی خود روی آورد. ساواک به دنبال او بود و از تعطیلی حسینیه ارشاد به بعد، متن سخنرانی‌های شریعتی با اسم مستعار به چاپ می‌رسید. در تیر ماه ۱۳۵۲، علی شریعتی در نیمه شب به خانه‌اش مراجعه کرد و دو روز بعد به شهربانی مراجعه کرد و خودش را معرفی کرد. بعد از آن روز به مدت ۱۸ ماه به انفرادی رفت.

وی در ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ در حالیکه سه هفته از سفرش به انگلستان می‌گذشت، در ساوت‌همپتون به شکل مشکوکی درگذشت. دلیل رسمی مرگ وی انسداد شرائین و نرسیدن خون به قلب اعلام شد؛ هرچند مرگ وی به دلیل نداشتن سابقهٔ بیماری قلبی، عدم کالبدشکافی و اعلام نتیجه سریع و خبرداشتن سفارت ایران در لندن از مرگ وی قبل از اعلام رسمی خبر مشکوک بود. شریعتی وصیت کرده بود که وی را در حسینیهٔ ارشاد دفن کنند، ولی در قبرستانی کنار آرامگاه زینب کبری، در شهر دمشق نگهداری می‌شود و خانواده‌اش هزینه نگهداری جسد وی را متقبل شدند.گویند که پس از مرگ وی یکی از شعرای بزرگ معاصر در قبر او شعری با این مقدمه را سرود: گر ملحد و گر دهری و کافر باشد ؛ باید بچشد عذاب تنهایی را , مردی که ز عصر خود فراتر باشد

محمد تقی شریعتی «نهضت خداپرستان سوسیالیست» را شکل داده بود، علی شریعتی از اعضای نهضت بود و همان‌جا نخستین آموزه‌های اسلام انتقادی‌اش را کسب کرد. در جریان وقایع ۳۰ تیر سال ۱۳۳۱ اولین بازداشت او رخ داد و این اولین رویارویی او و نظام شاهنشاهی بود. او تحت تاثیر سنت‌های خانواده‌اش، بویژه افکار نوگرایانه پدرش محمدتقی شریعتی، قرار گرفت. پدربزرگش آخوند حکیم و عموی پدرش عادل نیشابوری از دانشمندان فقه، فلسفه و ادب به‌شمار می‌آمدند. پدرش «کانون نشر حقایق اسلامی» مشهد را بنیان نهاد و از مبتکرین و آغازگران جنبش نوین اسلامی به‌حساب می‌آید.

شریعتی از پیرامون به مرکز مبارزه وارد شد و به شاخه مشهد نهضت مقاومت ملی به رهبری سید محمود طالقانی، مهدی بازرگان و یدالله سحابی پیوست. علی شریعتی یکی از سخنگویان و فعالان آتشین این نهضت علیه سلطه و استثمار غرب در ایران بود. فعالیت‌های بیدارگرانه‌اش باعث دستگیری او در سال ۱۳۳۶ و انتقال فوری‌اش به زندان قزل‌قلعه در تهران به مدت هشت ماه شد.

پس از قبول شدن در بورس تحصیلی، علی شریعتی برای مدتی دست از فعالیتهای سیاسی کشید و برای ادامه تحصیلات عالیه به فرانسه رفت. وی اندکی پس از رسیدن به پاریس به گروه فعالان ایرانی نظیر ابراهیم یزدی، ابوالحسن بنی‌صدر، صادق قطب‌زاده و مصطفی چمران پیوست و در سال۱۳۴۱ سازمان نهضت آزادی ایران (بخش خارج از کشور) بنیان گذاشته شد. در جریان کنگره جبهه ملی ایران در اروپا در ویس‌بادن (جمهوری آلمان فدرال) در اوت ۱۹۶۲ با نظر حسین راضی، شریعتی با توجه به قدرت فکری و قلمی‌اش، به عنوان سردبیر روزنامه فارسی‌زبان «ایران آزاد» (ارگان جبهه ملی ایران در خارج از کشور- اروپا) انتخاب شد. اولین شماره این نشریه پس از سردبیری شریعتی در ۱۵ نوامبر ۱۹۶۲ منتشر گردید. این نشریه دیدگاه‌های روشنفکران ایرانی خارج و نیز واقعیت‌های مبارزات مردم ایران را منعکس می‌کرد و ارگان رسمی جبهه ملی ایران در اورپا محسوب می‌گردید. قبل از آن پرویز ورجاوند سردبیری این نشریه را بر عهده داشت.

شریعتی یکی از متفکران مسلمان بود و در عین حال، رویکردی نقادانه نسبت به برخی از باورهای مذهبی داشت. او به‌طور خاص، تشیع صفوی را مظهر سنت مسخ شده می‌داند و آن را توام با اسارت‌پذیری، خرافه، تقلید و جبرگرایی معرفی می‌کرد. وی همچنین از نگاه سطحی به مدرنیته نیز انتقاد می‌کرد و معتقد بود که راه پیشرفت و ترقی ملت‌های شرقی، متفاوت از راهی است که غرب پیموده‌است. البته استفاده آگاهانه از تجربیات مدرنیته در غرب، مورد پذیرش شریعتی قرار داشت. شریعتی، محمدرضا حکیم را به عنوان وصی خود جهت هرگونه دخل و تصرف در آثارش انتخاب کرده‌است.

علی شریعتی در آذر ۱۳۵۵، شش ماه قبل از مرگش وصیت‌نامه‌ای نوشته و به دست محمدرضا حکیمی سپرده است. خانواده شریعتی پس از اطلاع از این نامه، از محمدرضا حکیمی خواستند که اون نوشته‌ها و گفته‌های شریعتی را بنا به وصیتش بازبینی کند اما حکیمی چنین نکرد و اصل نامه را نیز به خانواده شریعتی بازگرداند.

 

 

 

 

برای مشاهده به ادامه مطلب بروید…

در عجبم مردی در حال فكر كردن باشد و سیگار بر لبش نباشد!!!

وقتی که بود نمیدیدم وقتی میخواند نمی شنیدم وقتی دیدم که نبود وقتی شنیدم که نخواند! چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای سرد و زلال در برابرت می جوشد ومی خواند و می نالد ,تشنه ی آتش باشی نه آب و چشمه که خشکید چشمه که از آن آتش که تو تشنه آن بودی بخارشد و به هوارفت و آتش کویر را تافت ودرخود گداخت واز زمین آتش روئید و از آسمان آتش بارید تو تشنه ی آب گردی نه تشنه آتش و بعد : عمری گداختن از غم نبودن کسی که تا بود از غم نبودن تو می گداخت !

دکتر علی شریعتی / کتاب کویر / صفحه

در روزگار جهل , شعور خود جرم است !

 دکتر علی شریعتی / مقدمه کتاب کویر

خدایا : به مذهبی ها بفهمان که : آدم از خاک است , بگو که : یک پدیده مادی به همان اندازه خدا را معنی می کند که یک پدیده غیبی ! در دنیا به همان اندازه خدا وجود دارد که در آخرت , و مذهب اگر پیش از مرگ به کار نیاید , پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد

دکتر علی شریعتی / کتاب نیایش / صفحه 115 و 116

دکتر علی شریعتی / گفتگوهای تنهائی چاپ قدیم / صفحه782

اخلاص : یکتائی , آری یک توئیآنگاه این چنین بنده ای خاشع , که به بندگی خداگونه ای شده است در زمین , واینچنین دوست خاکی , که در دوست داشتن , خدائی شده است , که دوست داشتن اگر به اخلاص رسیده باشد , دوست را به دوست همانند میکند . از زندگی زنده تر است و از خوشبختی جدی تر !دکتر علی شریعتی / کتاب نیایش / صفحه 124

وقتی نمیتوانی فریاد بزنی ناله نکن

خاموش باش

قرنها نالیدن به کجا انجامید

تو محکومی به زندگی کردن

تا شاهد مرگ آرزوهای خود باشی!

به شماره ی هر دلی , دوست داشتنی هست و

دل ها هر چه شگفت ترند , عشق نیز در آن ها شگفت انگیزتر

است دکتر علی شریعتی / اسلام شناسی / صفحه524

انتظار و هوس و دیدن و نادیدن نیست.

زندگی چون گل سرخی است 

پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف.

یادمان باشد اگر گل چیدیم 

عطر و برگ و گل و خار همه همسایه دیوار به دیوار همند.

عده ای مثل قرص جوشانند، در لیوان آب که بیاندازیشان

 طوری غلیان کرده و کف می کنند که سر می روند

 اما کافی است کمی صبر کنی

 بعد می بینی که از نصف لیوان هم کمترند.

اگر مخالفان خود را به‌ پای چوبه‌ی اعدام می کشانی ! بدان‌ صاحب عقلی هستی بسان طناب .

و اگر مخالفان خود را به‌ زندان می فرستی! بدان صاحب عقلی هستی بسان قفس .

و اگر با مخالفان خود به‌ جنگ درمی افتی! بدان صاحب عقلی هستی بسان چاقو .

و اما اگر با مخالفان خود به‌ بحث و گفتگو می پردازی و آنها را متقاعد می سازی و به‌ سخنان حق آنها قناعت می کنی! بدان صاحب عقلی هستی‌ بسان عقل…

من را کس نساخت خداساخت زیرا من کسی

را نداشتم کسم خدابود کس بی کسان.

 و ما قسمتی از آن را جلوی تو می اندازیم،

خود را روشن وآشکار مینماید…

رحمتی کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد.

قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر

ایمانم افکنم، تا از آنها باشم که پول دنیا را می گیرند

و برای دین کار می کنند نه آنها

که پول دین را می گیرند و برای دنیا کار می کنند!

من چيستم؟

افسانه اي خموش در آغوش صد فريب

گرد فريب خورده اي از عشوه ي نسيم

خشمي كه خفته در پس هر درد خده اي

رازي نهفته در دل شب هاي جنگلي

من چيستم؟

فريادهاي خشم به زنجير بسته اي

بهت نگاه خاطره آميز يك جنون

زهري چكيده از بن دندان صد اميد

دشنام پست قحبه ي بدكار روزگار

من چيستم؟

برجا ز كاروان سبك بار آرزو

خاكستري به راه

گم كرده مرغ دربه دري راه آشيان

اندر شب سياه

من چيستم؟

يك لكه اي ز ننگ به دامان زندگي

و ز ننگ زندگاني آلوده دامني

يك ضجه ي شكسته به حلقوم بي كسي

راز نگفته اي و سرود نخوانده اي

من چيستم؟

« دکتر علی شریعتی »

من چيستم؟

افسانه اي خموش در آغوش صد فريب

گرد فريب خورده اي از عشوه ي نسيم

خشمي كه خفته در پس هر درد خده اي

رازي نهفته در دل شب هاي جنگلي

من چيستم؟

فريادهاي خشم به زنجير بسته اي

بهت نگاه خاطره آميز يك جنون

زهري چكيده از بن دندان صد اميد

دشنام پست قحبه ي بدكار روزگار

من چيستم؟

برجا ز كاروان سبك بار آرزو

خاكستري به راه

گم كرده مرغ دربه دري راه آشيان

اندر شب سياه

من چيستم؟

يك لكه اي ز ننگ به دامان زندگي

و ز ننگ زندگاني آلوده دامني

يك ضجه ي شكسته به حلقوم بي كسي

راز نگفته اي و سرود نخوانده اي

من چيستم؟

« دکتر علی شریعتی »

رنج تلخ است ولي وقتي آن را به تنهايي مي کشيم

 تا دوست را به ياري نخوانيم،براي او کاري مي کنيم و اين خود دل را شکيبا مي کندطعم توفيق را مي چشاندو چه تلخ است لذت را “تنها” بردنو چه زشت است زيبايي ها را تنها ديدنو چه بدبختي آزاردهنده اي ست “تنها” خوشبخت بودندر بهشت تنها بودن سخت تر از کوير استدر بهار هر نسيمي که خود را بر چهره ات مي زند

 ياد “تنهايي” را در سرت زنده ميكند”تنها” خوشبخت بودن خوشبختي اي رنج آور و نيمه تمام است” تنها” بودن ، بودني به نيمه است و من براي نخستين بار در هستي ام رنج “تنهايي” را احساس کردم

دکتر علی شریعتی

 اگر در صحنه حق و باطل نیستی، اگر شاهد عصر خودت و شهید حق بر باطل نیستی، هر جا که میخواهی باش.

چه به شراب نشسته و چه به نماز ایستاده. هر دو یکیست!

(دکتر علی شریعتی)

 
سیگارمان را که روشن می کنیم ،‌
چراغ زندگی مان خاموش می شود.
روناس آرا

زنیــــ که در روبرویـــــــ تـــــو سیــــــگار می کشد
در
فکرگفتگویـــــــــــ تو سیــــــگار می کشد
 
وقتیـــــ که می رویـــــ و دلش تنــــگ می شــــود
بی شکــــــــ به جستجویـــــ تو سیـــــــگار می کشد
 
این بــــــار بیــــــ تــو فــــــاصله هــــا را نمی دود
در
سوگــــــ آرزویــــــ تو سیـــــــگار می کشد
 
زخمیــــ تــــــر از همیشــه نگاهش به دستــــ توستـــ
در
وصفـــــــدارویـــــــ تـــو سیــــــــگار می کشد
 
وقتیـــــ نفســـــ زنان به کنـــــار تـــو می رســد
با
عطــــــررنگـــــ و بویــــــ تــــو سیــــــــگار می کشد
 
هرگـــــز سخـــن نگفتـــــ و ســــــکـــوتشــــ ترانــــــه شد
اهنگســــــازرویــــــــ تــــو سیــــــــگار می کشد
 
اهســـــته عکس تـــــورا در بغلـــــ گرفتــــــ و بعــــد…
با
بوسهــــ بر گلویــــــ تو سیــــــــگار می کشد
 
لبــــــ را نمیـــــــ گشـــاید و رســـــــوا نمی کند
در
حــــفظابرویــــــ تو سیـــــــگار می کشد
 

جملات زیبا
 
 
 
امشب اي ناز،چه دلتنگ نگاهت شده ام  باز اي مونس جان چشم به راهت شده ام
 
برق چشمان تو امشب به سکوتم خنديد  چونکه ديوانه ي آن چهره ماهت شده ام
 
 
جملات زیبا
 
دیگر فرصتی برای پیامک دادن نیست
 
دست واژه ها را می گیرم
 
و به دیدنت می آیـــم
 
دلتنگیت در هیچ پیامی نمی گنجد
 
 
 
 
جملات زیبا
 
 
 
نویسنده ها “سیگار “می کشند
شاعر ها” هجران”
نقاش ها “تابلو”
زندانی ها “تنهایی”
دزدها “سرک”
… مریضها” درد”
بچه ها” قد”
و من برای کشیدن
“نفسهای تو “را انتخاب می کنم
من برای نفس کشیدن
* هوای تو * را انتخاب می کنم
 
جملات زیبا
 
 
از فراق تو مرا هر نفس ، صد آه است از
تو غافل نیستم خدا آگاه است…
 
 
جملات زیبا
 
 
 
عزیزم
 
پرده چشماتو آروم میکشم روی چشات
 
بوسه دوستت دارم رو میگیرم از گونه هات
 
شب به خیر احساس من . . .
 
 
جملات زیبا
 
کی گفته زن شریک عمر مرده مگر زن میکنه
تخم دو زرده
 
زن اگر باشد چو حوری نزد بنده بود بدتر
ز هر مار گزنده !
 
ارسال شود به تمام مردان مظلوم جهان
 
 
جملات زیبا
 
 
داده ام دل به نگاری که خدا میداند / نه
محبت ، نه مروت ، نه وفا میداند . . .
 
 
 
جملات زیبا
 
 
دیگران گر به تمنای وصال تو خوشند / ما
شبو روز به یک وعده دیدار خوشیم . . .
 
 

ای چشم تو از
هرچه غزل گیراتر / لبخند تو از خنده ی گل زیباتر
 
در برکه ی
آرام تو حتی مهتاب / صد بار ز خورشید شده والاتر
 
خوبان جهان
آنچه تو داری دارند / در عشق تو از یک یکشان بالاتر . . .
 
.
 
.
 
.
 
دوستت دارم ها
رو بگین
 
قبل از اینکه
 
به دوستت
داشتم تبدیل بشن . . .
 
.
 
.
 
.
 
 
.
 
.
 
.
 
تو هیچ وقت خیاط
خوبی نخواهی شد ! ببین باز هم دلم را تنگ کرده ای !
 
.
 
.
 
.
 
یه تریلی بخرم
تو شاگردم میشی!؟
 
 فقط بخواب . منم به عشقت پشت تریلیم می نویسم
 
“بوق نزن
سالار خوابه”
 
.
 
.
 
.
 
 
.
 
.
 
.
 
بایست و تماشا
کن!
 
کسی را که برای
ماندنت دست به دعا برداشته بود
 
امروز برای
رفتنت نذر کرده است . . .
 
.
 
.
 
.
 
دقت کردین رو
کیبردها ((I)) و ((U)) کنار هم هستند؟ به سلامتی
سازنده !
 
.
 
.
 
.
 
لنگه های چوبی
در حیاطمان گرچه کهنه اند و جیر جیر میکنند
 
محکمند …
 
خوش به حالشان
که لنگه همند . . .
 
(حسین پناهی)
 
.
 
.
 
.
 
گفته بودی گنج
در ویرانه هاست ، راست گفتی ، چون وجودت در دل ویران ماست . . .
 
.
 
.
 
.
 
وقتی لبخند به
دنبال جایی برای نشستن است ، آرزو دارم در آن نزدیکی ها باشی . . .
 
.
 
.
 
.
 
سفر از فاصله ی
دور حکایت دارد / خسته با رفتن احساس رفاقت دارد
 
چه صمیمانه به
درگاه خدا گویم / که دلم از دوری دوست شکایت دارد . . .
 
.
 
.
 
.
 
.
 
.
 
درد ، مرا
انتخاب کرد
 
من ، تــــو
را
 
تـــــو ،
رفتن را
 
آسوده برو !
دلواپس نباش
 
من و درد و یـــــــادت
تا ابـــــــد با هم هستیم . . .
 
.
 
.
 
.
 
نه تو بی منی
و نه من بی تو هستم ، تو مال من و من در قلب تو هستم . . .
 
.
 
.
 
.
 
امشب دوباره سیگار،
سیگار، سیگار می کشم
 
رخ عشق با این
حلقه های دوار، دوار، می کشم
 
با دود
حلقه،حلقه می زنم
 
با این حلقه
ها خویشتن را به دار می کشم
 
.
 
.
 
.
 
چیزی شبیه
معجزه است وقتی هر شب به خیر می گذرد
 
بی آنکه کسی
به تو بگوید شب بخیر !!
 
.
 
.
 
.
 
عشق محکومی
است که محاکمه نمی شود…
 
دیوانه ایست
که معالجه نمی شود…
 
بیگانه ایست
که شناخته نمی شود…
 
سکوتی است که
شکسته نمی شود…
 
وفریادی ایست
که ارام نمی شود…
 
.
 
.
 
.
 
به کسی اعتماد
کن که بتواند سه چیز تو را تشخیص دهد
 
اندوه پنهان
شده در لبخندت را،
 
عشق نهان در
عصبانیتت را ،
 
و معنای حقیقی
سکوتت را…
 
.
 
.
 
.
 
من که خدا نیستم
بگم ؛ صد بار اگه توبه شکستی باز آی … !
 
رفتی ؛ … ” به
سلامت “
 

هیچـــــــــــ کس اینجا رد نمی شود ..من مانده ام و یک سیگـــار …↓ اس ام اس سیگار ↓زندگیــــــ مانند سیگار می ماند ..اگر خاموش شود می توان روشنش کرد ..اما مزه ی اول را نمی دهد …↓ پیامک سیگار ↓سخنان دکتر شریعتی در مورد سیگار

دکتر شریعتی: عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی،دوست داشتن پیوندی خودآگاه واز روی بصیرت روشن و زلال.عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است،دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج میگیرد. عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست، و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر میگذارددوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می
کند. عشق طوفانی ومتلاطم است،دوست داشتن آرام و استوار و پروقار وسرشاراز نجابت. عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی “فهمیدن و اندیشیدن “نیست،دوست داشتن ،دراوج،از سر حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن را از زمین می کند و باخود به قله ی بلند اشراق می برد.عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند،دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد. عشق یک فریب بزرگ و قوی است،دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق. عشق در دریا غرق شدن است،دوست داشتن در دریا شنا کردن. عشق بینایی را می گیرد،دوست داشتن بینایی می دهد.عشق خشن است و شدید و ناپایدار،دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار. عشق همواره با شک آلوده است،دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر. ازعشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر می شویم،از دوست داشتن هرچه بیشتر ،تشنه تر. عشق نیرویی است در عاشق ،که او را به معشوق می کشاند،دوست داشتن جاذبه ای در دوست،که دوست را به دوست می برد.عشق تملک معشوق است،دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست.عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند،دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد ومیخواهد که همه ی دل ها آنچه را او از دوستدر خود دارد ،داشته باشند.در عشق رقیب منفور است،در دوست داشتن است که: “هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند” که حسد شاخصه ی عشق است.عشق معشوق
را طعمه ی خویش میبیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید و اگر ربود با هردو دشمنی می ورزد.

سلامتی کسی که واسش اشک ریختم ورفت واسه دوستاش تعریفکردوخندید… دلم نگرفته ازاینکه رفتی، دلگیرم ازهمه دوست داشتن هایی که گفتی ولی نداشتی! 
چالری چاپلین خطاب به دخترش : دخترم هم آغوشیهایت را با عشق اشتباه نگیر هیچ مردی در رخت و خواب نا مهربان نیست .
بعضی ادمها یهو میان … یهو زندگیتو قشنگ میکنن… یهو میشن همه ی دلخوشیت ……. یهو میشن دلیل خنده هات… یهو میشن دلیل نفس کشیدنت…. بعد همینجوری یهو میرن…. یهو گند میزنن به آرزوهات… یهو میشن دلیل همه ی غصه هات و همه ی اشکات . . . یهو همچی خراب میشه..
 و هیچ کس نفهمید.. خدا هم تنهاییش را فریادمیزد… (قل هو الله احد)
ما بچه های زمانه ای هستیم که هم از دزد میترسیم و هم از پلیس …
بـــــزن به سلامتیه ارزوهایی که هیچگاه لمسنکـــــردی…بـــــزن به سلامتیه عشقی که طالعـــــش با تو نبود و هـــــنوزهـم دوستش داری…بـــــزن به سلامتیه شبهایی که تو تنهاییاتـــــ گریـــــهکردی و ندونستی چرا…بـــــزن به سلامتیه  دوستانی که از پشتـــــ خنجـــــرزدند…بـــزن به سلامتیه اون که گفتـــــ دوستتـــــ داره اما تا آخرشباهاتـــــ نموند…
تو دروغگو نیستی من حواسم پرت است… گفته بودی دوستم داری… بی اندازه… خوب که فکر میکنم تازه می فهمم بی اندازه یعنی چه!
همیشه تو بن بست زندگى همه برمیگردن سراغ عشق اولشون…اما چه سخته اون روزى که عشق اولت رفته باشه سراغ عشق اولش.
خیلی حالش خراب بود از زمین و زمان بریده بود مدام سیگارمیکشید رفتم تو زندگیش خیلی طول نکشید که حالش خوب شد تشکر کرد و رفت تو زندگی یکیدیگه !! حالا من سالهاست که مدام سیگار میکشم.
اینقدر میگفت دورت بگردم و دورم گشت که وقتی به خودم اومدم دیدم دورم زده رفته..
 هر شبی که حوصله نداری مسواک بزنی این جمله رو باخودت تکرار کن: (دندون اگه پاک نباشه اشکال نداره، مهم اینه که دل پاک باشه .
 دلگیرم از عشق هایی که مثل حلقه های قلیان اول بزرگ میشود و بعد محو …
گفتی دهنم بوی شیرمیده و رفتی! هی لعنتی . . . امشب به افتخارت دهنم بوی مشروب . . . .بوی سیگار. . . .بوی دروغ هم میده . . . . . برمیگردی؟؟؟!!!
 
به خدا اینایی که مطالبو میخونن ولی نظر نمیدن … همونایی ان که خرما فاتحه ای میخورن و فاتحه نمیفرستن…! بترسید از روز قیامت. 

دانلود مجموعه کتاب های دکتر علی شریعتی – متن زیبا از دکتر شریعتی|کلمات قصار دکتر شریعتی| جملات زیبای دکتر شریعتی|دکتر شریعتی,مطالب|شریعتی”>
جملات دکتر علی شریعتی – دانلود مجموعه کتاب های دکتر علی شریعتیصفحه نخست
آرشیو مطالب
عناوین مطالب
ارتباط با ما
طراح قالب مذهبی
خوراک مطالب
جملات دکتر علی شریعتی
متن زیبا از دکتر شریعتی|کلمات قصار دکتر شریعتی| جملات زیبای دکتر شریعتی|دکتر شریعتی,مطالب|شریعتی
هروقت دیدی تنها شدی بدون خدا همه رو بیرون کرده تا خودت باشی و خودش …
درباره ما
سخنان دکتر شریعتی|کتاب انسان دکتر شریعتی| سخنرانی زیبا و کوبنده|سخنان محبت امیز دکتر شریعتی |سخنان دکتر شریعتی در مورد زن جملات کوتاه شریعتی در مورد کتاب و علم | پوستر از دکتر شریعتی در مورد روز زن معنی کویر از دید دکتر شریعتی جملات عرفانی درباره ی زن جملات علی شریعتی جملات زيبا در مورد حجاب جملات زیبای سیاسی مادر جملات بعد از مرگم علی شریعتی سخنان قصار درمورد نیایش از شریعتی انسان بی خودسخنان شریعتی گفته دكتر شريعتي راجع به روز زن سخنان دكتر شريعتي درباره عشق پیامک تولد حضرت فاطمه (س) سخنان دکتر شریعتی به همراه عکس از سخنان دکتر شریعتی سخنان علی شریعتی در مورد زن کتاب هبوط در کویر دکتر شریعتی جملات زیبا دکتر شریعتی درباره مادر دانلود کتاب های دکتر علی شریعتی برای اندروید دانلود سخنان دکتر علی شریعتی سخنان دکتر علی شریعتی علی شریعتی|،گلچین تیکه کلام وسخنان دکتر علی شریعتی،شریعتی و زن او|.چرا زن دکتر شریعتی بی حجاب بود؟|متنی از دکتر علی شریعتی برای ایام فاطمیه|.چرا شریعتی سیگار می کشید؟|.حرف های تلخ و شیرین شریعتی|.حرف های ناتمام علی شریعتی|.جملات قشنگ شریعتی برای بچه های مشنگ.|.about shariati |خانواده جملات خداشناسی از دکتر شریعتی| جملات عرفانی داغ از دکتر علی شریعتی| جملات فلسفی عاشقانه و عارفانه از دکتر علی شریعتی| دانلود کتب مرحوم شریعتی| پی دی اف pdf سخنان دکتر علی شریعتی در مورد انسان |سخنان دکتر علی شریعتی| جملات تیکه دار دکتر علی شریعتی| جملات تیکه دار دکتر علی شریعتی در قالب اس ام اس| در مورد عشق سخنان دکتر علی شریعتی |در مورد زن دکتر علی شریعتی |سیگار دکتر علی شریعتی| عاشقانه سخنان دکتر علی شریعتی |در مورد امام حسین ع سخنان دکتر علی شریعتی |اس ام اس سخنان دکتر علی شریعتی |در قالب اس ام اس تعریف تاریخ از نظر دکتر شریعتی| زندگی نامه ی دکتر علی شریعتی |دانلود مجموعه کامل کتاب های شریعتی |سخنان اجتماعی دکتر علی شریعتی |بصورت پی دی اف دانلود سخنرانی دکتر علی شریعتی دانلود سخنان دکتر علی شریعتی دانلود اشعار دکتر …

به کوشش ناصر غضنفری، انصاف نیوز:

در کنگره لوزان که دی ماه ۱۳۴۱ برگزار شد برای اولین بار از نزدیک با دکترعلی شریعتی آشنا شدم.

دکتر شریعتی ویژگی های خاصی داشت که برخی از آنها بارز و مشهود بود. مثلا سیگار کشیدن ایشان کاملا چشمگیر بود. هنوز سیگار تمام نشده، سیگار دوم را روشن می کرد. ویژگی دیگر ایشان خونسردی و آرامش ایشان بود. کم صحبت می کرد اما خوب صحبت می کرد. در این کنگره با اصرار من قرار شد که پیام دانشجویان دانشگاه تهران را دکتر شریعتی بنویسد. من با مشورت یکی از دوستان، نظرات اصلی خودم را به دکتر شریعتی گفتم‌ و توضیح دادم که این موارد باید حتما منعکس شود. این پ یام قرار بود در جلسه افتتاحیه خوانده شود.

هر بار از دکتر شریعتی درباره پیام می پرسیدم می گفت می نویسم! اما چند ساعت به برگزاری کنگره باقی نمانده و ایشان هنوز پیام را ننوشته بودم.

با ناراحتی گفتم دکتر بالاخره این پیام چه شد؟ چند ساعت بیشتر وقت نداریم.سخنان دکتر شریعتی در مورد سیگار

گفت نگران نباش، می نویسم.

یک ساعت به افتتاح کنگره مانده بود که دیدم دکتر شریعتی یک گوشه نشست و متن بسیار قوی و زیبایی نوشت.

این پیام را من به نمایندگی از دانشجویان دانشگاه تهران در کنگره قرائت کردم که گنگره را به دریایی از شور و احساس مبدل می کرد.

منبع: شصت سال ایستادگی و خدمت (خاطرات مهندس محمدتوسلی)،چاپ اول، انتشارات کویر، مطلب مقداری خلاصه شده است.

انتهای پیام

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

نام *

ایمیل *

وب‌ سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

شش ماه از ریاست ابراهیم رئیسی بر دولت می‌گذرد. شعارهای اقتصادی او در این مدت عملی شده است؟

نمایش نتیجه

هاشم صباغیان گفت: وقتی خبر مرگ دکتر شریعتی در شهر پیچید، ساعت‌ها طول کشید تا مردم به خود بقبولانند که دکتر شریعتی چشم از جهان بسته و در غربت دنیا را ترک کرده است.

اعتمادآنلاین| 29 خرداد که از راه می‌رسد، یاد و خاطره علی شریعتی دوباره در ایران زنده می‌شود. مردی که 43 سال پیش در لندن چشم از جهان فروبست و در دمشق به خاک سپرده شد، اما تاثیر اندیشه‌هایش و نزاع بر سر به دست دادن روایت‌های موافق یا مخالف با او همچنان فضای اندیشه و سیاست در ایران را در بر گرفته است.

در سالروز مرگ علی شریعتی، اعتمادآنلاین خاطره‌نگاری‌هایی از یاران، نزدیکان، علاقه‌مندان و منتقدان شریعتی، منتشر می‌کند. در ادامه خاطره‌نگاری هاشم صباغیان از علی شریعتی را به نقل از شماره 70 ماهنامه نسیم بیداری خواهید خواند.


***

آشنایی من با مرحوم دکتر شریعتی به قبل از ورود به دانشگاه و سال 1332 برمی­‌گردد. دکتر شریعتی از جمله افرادی بود که گفتارش با نوشتارش فرق چندانی نداشت؛ یعنی وقتی که گفته­‌های ایشان را ضبط و تایپ می­‌کردند، اصلاً نیازی به ویراستاری نداشت، چون صحبت­‌هایش را خیلی دقیق انجام می­‌داد. ایشان بیشتر از روزهایی می‌گفتند که در زندان‌های رژیم ستم‌شاهی بودند. اصولاً مرحوم دکتر شریعتی پشتکار عجیبی داشت و اصرار داشت تا نظرش را به همه القا کند و به همین دلیل علاقه زیادی به صحبت و بحث داشت.
سخنان دکتر شریعتی در مورد سیگار

به خاطر دارم، ایشان قرار بود از مشهد به تهران بیایند تا سخنرانی کنند. وقتی برای استقبال به فرودگاه رفتیم، دیدیم که همسر دکتر هم هستند. من به آقای شریعتی گفتم که یک برنامه با دانشجویان ترتیب داده شده تا بتوانند پرسش­‌های خود را از شما بپرسند. دکتر شریعتی بی‌درنگ گفتند که «آدرس کجاست؟ برویم». همسرش خیلی ناراحت شد که بعد از مدت زیادی به تهران آمدیم و در منزل آشنایان منتظر شما هستند. در این فاصله خانم دکتر اصرار کرد، اما دکتر گفتند که قول و قرار با مردم بر هر قراری اولویت دارد و با ما به جمع دانشجویان رفتند.

همچنین یکی از زندانبانان به نام استوار ساغی در جایی تعریف کرده که روزی برای صحبت کردن با دکتر شریعتی به سلولش رفته بود که دکتر را در حال کشیدن سیگار دیده و به او توصیه کرده بود که بهتر است «دود را ترک کند» که شریعتی در جوابش گفته بود که «سیگاری نیست و به صورت تفننی می­‌کشد». ساغی این‌طور گفته بود که در صورت تکرار سیگار کشیدن در زندان، احتمال اینکه شکنجه شود زیاد است که شریعتی هم در جوابش گفته بود، نمی‌­توانید مرا بزنید، اما اگر همچین جرأتی را هم پیدا کنید، محال است من بالکل از سیگار کشیدن منصرف شوم.

همچنین درباره شریعتی باید گفت، در جلساتی که با او داشتیم، محال بود خستگی و یا بی‌حوصلگی به سراغ‌مان بیاید، چون لحن صدای ایشان و البته پختگی صحبت­‌هایش به گونه­‌ای بود که همیشه برای همه تازگی داشت. دقیقاً به یاد دارم کارهایمان را طوری برنامه‌­ریزی می­‌کردیم که حتماً بتوانیم پای صحبت­‌هایش در حسینیه ارشاد یا اماکن دیگر بنشینیم، چرا که او روز به روز بیشتر محبوب می­‌شد و در کنار اینکه مردم دوستش داشتند، حرف­‌هایش را چراغ راه می‌­دانستند.

وقتی خبر مرگش در شهر پیچید، ساعت‌­ها طول کشید تا مردم به خود بقبولانند که دکتر شریعتی چشم از جهان بسته و در غربت دنیا را ترک کرده است.

تمام حقوق مادی و معنوی متعلق به

اعتماد آنلاین

می باشد.

هفته.

نوامبر 28, 2018

نظر خود را با ما در میان بگذارید

هوشنگ آفتابی/تقریبا کسی در جهان نیست که در مورد مضرات سیگار نداند و نگوید و معمولا همیشه پدرانی پیدا می‌شوند که بچه‌هایشان را نصحیت کنند تا سیگار نکشند.

آن روز را هرگز از یاد نمی‌برم که پدرم و من در ماشین پیکان جوانان دو کاربراتوره او نشسته بودیم. نور از پشت سر می‌تابید و پدرم در حال کشیدن سیگار بود. دود سیگار در روشنایی آفتاب جلوه‌ای از ابهت به پدرم داده بود و وقتی دود و نور به هم می‌آمیخت حس می‌کردی در لحظه‌ای جادویی به سر می‌بری. با این همه او داشت نصیحتم می‌کرد که سیگار نکشم. می‌گفت سیگار برای سلامتی ضرر دارد. می‌گفت چرا باید پولت را دود کنی و به هوا بفرستی.

پدرم نمونه کامل یک انسان با اراده است، همان انسانی که مارک تواین وصف می‌کند. مارک تواین، همان نویسنده کتاب‌های «هاکلبری فین» و «ماجراهای تام سایر» معتقد است که ترک سیگار به هیچ وجه دشوار نیست و چنان ساده است که او روزی صد بار آن‌را انجام می‌دهد. البته اراده و تصمیم پدر من در این حد جدی نیست. او در بهترین حالت فقط توانسته روزی ۲۵ بار سیگار را ترک کند. البته در همین حد هم کافی است، چون اگر می‌توانست صد بار سیگار را در روز ترک کند که می‌شد مارک تواین و بعد از معروف شدن احتمالا مادرم را طلاق می‌داد و با آنجلینا جولی ازدواج می‌کرد. من واقعا حوصله داشتن شش برادر و خواهر اضافی را ندارم و از طرفی از این‌که مرتبا این‌طرف و آن‌طرف با انگشت نشانم دهند و بگویم فلانی پسر ناتننی آنجلینا جولی است خجالتم می‌آید. پس بهتر است پدرم فقط روزی ۲۵ بار سیگار را ترک کند، نه صد بار.

برگردیم به همان ماجرای داخل ماشین پیکان جوانان که پدرم در « دوران خدابیامرز» و در عنفوان جوانی خریده بود، همان ماشینی که هم سوارش می‌شدیم و هم وسیله ورزش صبحگاهی ما در روزهای سرد زمستانی بود. ماشین که روشن نمی‌شد، هولش می‌دادیم و پدرم همچون یک مربی کارکشته از می‌خواست که تندتر هل بدهیم تا قوی‌تر شویم. حالا او با یک دست سیگار و با دست دیگر دنده ماشین را گرفته بود و با هر پکی که می‌زد، اندیشمندانه نصحیتم می‌کرد که سیگار نکشم.سخنان دکتر شریعتی در مورد سیگار

پدرم کچل نیست، اما نمی‌دانم چطور من را یک‌دفعه یاد دکتر شریعتی انداخت. اگر دکتر شریعتی را نمی‌شناسید باید در معرفی او عرض کنم او همان کسی است که همه جملات معروف جهان را به او نسبت می‌دهند. او در کنار کوروش کبیر، بیشترین تولید جملات مشهور در فضای مجازی در جهان را دارد. البته کوروش کبیر معجزاتی بیشتر از دکتر دارد. چون به هر حال دکتر شریعتی چند جلد کتاب نوشته و می‌توان متصور شد که جملات قصاری داشته باشد، اما از کوروش کبیر فقط یک منشور حقوق بشر به جا مانده، حال آن‌که او در جملات قصارش از همه چیز حرف می‌زند، از فیزیک کوانتوم تا عظمت ما ایرانیان در دوره پهلوی.

پدرم در ادامه از چیزهای مفیدی گفت که می‌توانم به جای سیگار داشته باشم. گفت مثلا می‌توانم پسته بخورم. شیر بخورم و من در یک لحظه دکتر شریعتی را تصور کردم که به جای سیگار، یک پسته در دست دارد و در حال سخنرانی درباره «سلمان پاک» است. آیا دکتر شریعتی بدون سیگار چیزی شبیه این دکتر‌هایی که به تلویزیون می‌آیند و انگار برای بچه‌های مهد کودک حرف می‌زدند، نمی‌شد؟

سیگار علاوه بر آن‌که آدم را روشنفکر و با کلاس می‌کند، می‌تواند عامل مناسبی هم برای دوست‌یابی باشد. مثلا وقتی دو نفر همدیگر را تازه شناخته‌اند و می‌خواهند در صحبت را باز کنند، به هم سیگار تعارف می‌کنند. بعد می‌روند روی بالکن با هم سیگار می‌کشند و دوست‌تر می‌شوند. حالا فکر کنید یکی به یکی دیگر بگوید « بریم بالکن یک پسته بزنیم.» آیا شما طرف را به تیمارستان معرفی نمی‌کنید؟

پدرم همیشه می‌گفت به عقاب نگاه کن که چطور در اوج پرواز می‌کند و بعد سی سال می‌میرد. می‌گفت:« کلاغ نباش که سیصد سال در ذلت زندگی می‌کند.» بعد من چطور می‌توانم پسته بخورم و سیصد سال زندگی کنم؟ آیا همچون عقاب سی سال عمر کنم و در اوج بمیرم بهتر نیست؟

اما این اوج قهرمانی او نیست. قهرمانی واقعی اون لحظه‌ای مشخص می‌شود که برای پیک‌نیک به طبیعت بروید. می‌خواهید کبریت را روشن کنید و باد اجازه نمی‌دهد. پدرم یک بار در بادی با سرعت ۱۶۰ کیلومتر در ساعت با تبحری بالای کبریت را روشن کرد، مهارتی که فقط یک سیگاری حرفه‌ای دارد.

رسانه‌ها و پزشکان می‌خواهند ما قهرمان نباشیم.

 

تبلیغات سلامتی در مورد سیگار و اثرات آن

 

از سال ۲۰۰۱ عکس‌هایی را روی سیگارها چاپ می‌کنند که آسیب‌های ناشی از سیگار را به نمایش می‌گذارد. خوشبختانه کانادا یکی از نخستین کشورهایی است که در این عرصه به خوبی عمل کرده است. نخستین هشدار برای سلامتی سیگاری‌ها در کانادا روی سیگارها منتشر شده است.

اما متاسفانه شرکت‌های تولید سیگار تاکنون بسیاری از طرح‌ها و تصاویر روی سیگارها را به دلایل گوناگون وتو کرده‌اند، چون نگران هستند که مشتری‌هایشان را از دست بدهند. مثلا شرکت وینستون روزگاری به عنوان علایم هشدار دهنده نوشته بود: «سیگار برای سلامت مضر است، حتی وینستون».

دولت کانادا برنامه‌های جدیدی برای کاهش آمار سیگاری‌ها دارد و اعلام هشتدار دهنده روی سیگارها، قرار است این بار با شدت و قدرت بیشتری کار کند.


تگ‌هاسیگار فواید مضرات

ژانویه 28, 2022

ژانویه 25, 2022

ژانویه 14, 2022

سیگار، سلامتی، سواد و سویه‌های فرهنگی ماییم که دود می‌شویم و به هوا می‌رویم   …

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

نام *

ایمیل *

وب‌ سایت

 

یک نخ آرامش دود می‌کنم به یاد ناآرامی‌هایی که از سر و کول دیروزم بالا رفته‌اند …
یک نخ تنهایی به یاد تمام دل مشغولی‌هایم …
یک نخ سکوت به یاد حرف‌هایی که همیشه قورت داده‌ام …
یک نخ بغض به یاد تمام اشک‌های نریخته …
کمی زمان لطفا، به اندازه یک نخ دیگر، به اندازه قدم‌های کوتاه عقربه …
یک نخ بیشتر تا مرگ این پاکت نمانده!
…℘…℘…℘…

چه روانشناس خوبی است؛ سیگار!
از تو که عصبانی‌ام!
آرام، آرام، آرامم می‌کند…سخنان دکتر شریعتی در مورد سیگار

 

جملات بزرگان درباره سیگار

 

فکرش را هم نمی‌کردم روزی سیگار بکشم
حالا سال‌هاست که سیگار مرا می‌کشد
چای مرا می‌ریزد
آینه سراغ دندان‌هایم را می‌گیرد و حال ریه‌ام را می‌پرسد
و من به ناچار با موهایم ور می‌روم.

چقدر تلخ بود کودکی‌ام!
که سیگار را قاتل پدرم می‌دانستم
و چقدر سخت است امروز که قاتل پدرم را روزی هزار بار می‌بوسم…

هر موقع سیگار می‌کشید، در واقع می‌گویید شما ارزش زندگی کردن ندارید.

 

 

 

 سیگار کشیدن اثر آرامبخش دارد و مرد را قادر می‌کند تا غم و اندوه زندگی را تحمل کند.


سخن آخر

با عضویت رایگان در پلتفرم ستاره به گلچینی ازبهترین مطالب و منابع اطلاعاتی به زبان فارسی دست پیدا کرده و از ابزارها و امکانات مخصوص کسب و کارها نیز استفاده نمایید.

و چه فاجعه‌اي است كه باطل ، به دستي عقل را شمشير مي گيرد و به دستي شرع را سپر !دکتر علی شریعتی / حج

 

خدایا : خود خواهی را چنان در من بکش، یا چندان برکش، تا خود خواهی دیگران را احساس نکنم و از آن در رنج نباشم دکتر علی شریعتی _ کتاب نیایش

 

سخنان دکتر شریعتی در مورد سیگار

گوسفندی ذبح کن و لقمه ای به گرسنه ای ببخش !وه که این حج , کلافه ام می کند !چهار سال است که هنوز از حج باز نگشته ام ! هنوز حاجی نشده ام !!!دکتر علی شریعتی / گفتگو های تنهائی

                                          

 

من علت تمام بدبختی و این روح ذلت پذیری را در دو چیز می بینم :

          یکی تقیه در برابر حاکم و دیگری , ریا در برابر عوام .

                                  دکتر شریعتی

 

 

به نام خدا

با سری جدید حملات زیبا دوباره در خدمت شما هستم ….

 منتظر پستای های جدید باشید.

 

 

بهترین مترجم کسی است که:سکوت دیگران را ترجمه کند!شاید سکوتی تلخ گویای دوست داشتنی شیرین باشد…

 

 

لحظه لحظه زندگی را سپری میکنیم تا به خوشبختی برسیم ٬

غافل ازاینکه خوشبختی در همون لحظه ای بود که سپری شد.

 

 

رنج جان کاهی است

گنج بودن و مجهول ماندن !

گنج بودن و در ویرانه ها فراموش ماندن!

رنج بزرگی است علم بودن و عالم نداشتن!

علم بودن عالم نیافتن!

زیبا بودن و نادیده ماندن!

فریاد بودن و نا شنیده ماندن!

نور بودن و روشن نکردن!

آتتش بودن و گرم نساختن!

عشق بودن و دلی نیافتن !

روح بودن و کالبدی نبودن!

چشمه بودن و تشنه ای نیافتن!

پیام بودن و پیامبر بودن و کسی نداشتن!

سخنان دکتر شریعتی در مورد سیگار

مثنوی بودن و خواننده ای ندیدن!

چنگ بودن و پنجه ی نوازنده ای نبودن….

چه بگویم ؟ خدا بودن و انسان نداشتن!

 

 

دموکراسی می گوید : رفیق حرفت را خودت بزن ،نانت را من می خورم!

مارکسیسم می گوید: نانت را خودت بخور ، حرفت را من می زنم!

فاشیسم می گوید : نانت را من میخورم ، حرفت را هم من می زنم ، تو فقط برای من کف بزن!

اسلام حقیقی می گوید: نانت را خودت بخور ، حرفت را هم خودت بزن ، من برای اینم که به حق برسی!

اسلام دروغین می گوید:تو نانت را بیاور بده به ما،ما قسمتی از آن را جلویت می اندازیم و تو حرف بزن … اما حرفی را که ما می گوییم!

                            

 

هی به این فکر میکنم که ما در اینجا عرق میریزیم و وضعمان این است

و انها در انجا عرق میخورند و وضعشان آن … نمیدانم مشکل در نوع عرق هاست یا در خوردن و ریختن ما!!!

 

عشق گاه جا به جامیشود و گاه می سوزاند اما دوست داشتن…از جای خویش ،از کنار دوست خویش بر نمیخیزد، سرد نمیشود که داغ نیست و نمیسوزاند

که سوزاننده نیست !

 

(دکتر علی شریعتی )

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟

غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم

 وبه شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم

دومین روز بارانی چطور؟

پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم

 سعی می کردی من خیس نشوم

و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود

و سومین روز چطور؟

گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری

 چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی

و شانه راست من کاملا خیس شد.

 وچند روز پیش را چطور؟

به خاطر داری؟

که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم

 برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود

دو قدم از هم دورتر راه برویم…

فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو…

” دکترعلی شریعتی”

                    دوستای گلم نظراتتون رو تو پست پایینی بذارین ..ممنون                           

 

آدم وقتی فقیر میشود خوبیهایش هم حقیر میشوند .اما کسی که زر دارد یا زور دارد عیبهایش هم هنر دیده میشوند و چرندیاتش هم حرف حسابی بحساب می آیند

 

 

اگر دروغ رنگ داشتهر روز شایدده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بستو بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود

اگر شکستن قلب و غرور صدا داشتعاشقان سکوت شب را ویران می کردند

اگر به راستی خواستن توانستن بودمحال نبود وصال!و عاشقان که همیشه خواهانندهمیشه می توانستند تنها نباشند

اگر گناه وزن داشتهیچ کس را توان آن نبود که قدمی برداردتو از کوله بار سنگین خویش ناله می کردی…و من شاید کمر شکسته ترین بودم

اگر غرور نبودچشم هایمان به جای لب هایمان سخن نمی گفتندو ما کلام محبت را در میان نگاه های گهگاهمانجستجو نمی کردیم

اگر دیوار نبود نزدیک تر بودیمبا اولین خمیازه به خواب می رفتیمو هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان حبس نمی کردیم

اگر خواب حقیقت داشتهمیشه خواب بودیمهیچ رنجی بدون گنج نبود…ولی گنج ها شایدبدون رنج بودند

اگر همه ثروت داشتنددل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدندو یک نفر در کنار خیابان خواب گندم نمی دیدتا دیگران از سر جوانمردیبی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کننداما بی گمان صفا و سادگی می مرد…

اگر همه ثروت داشتنداگر مرگ نبودهمه کافر بودندو زندگی بی ارزش ترین کالا یود

اگر عشق نبودبه کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟کدام لحظه ی نایاب را اندیشه می کردیم؟و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم…

اگر عشق نبوداگر کینه نبودقلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند

اگر خداوندیک روز آرزوی انسان را برآورده می کردمن بی گماندوباره دیدن تو را آرزو می کردم و تو نیزهرگز ندیدن مراآن گاه نمی دانمبه راستی خداوند کدام یک را می پذیرفت

 

ای مترسک بیهوده دل به این مزرعه مبند

کلاغی که دیروز آرزوی دیدنش را داشتی

امروز بر شانه های مترسکی دیگر آشیانه کرده است …

“بهتاش تفرشی “

 

 

اگر غرور نبودچشم هایمان به جای لب هایمان سخن نمی گفتندو ما کلام محبت را در میان نگاه های گهگاهمانجستجو نمی کردیم

اگر دیوار نبود نزدیک تر بودیمبا اولین خمیازه به خواب می رفتیمو هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان حبس نمی کردیم

اگر خواب حقیقت داشتهمیشه خواب بودیمهیچ رنجی بدون گنج نبود…ولی گنج ها شایدبدون رنج بودند

اگر همه ثروت داشتنددل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدندو یک نفر در کنار خیابان خواب گندم نمی دیدتا دیگران از سر جوانمردیبی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کننداما بی گمان صفا و سادگی می مرد…

اگر همه ثروت داشتنداگر مرگ نبودهمه کافر بودندو زندگی بی ارزش ترین کالا بود

       در شهری که خورشید را به قیمت شمعی نمی خرند ،پروانه شدن یعنی تباهی !

“دکتر شریعتی “

 

هر کس گمشده ای دارد ،

و خدا گمشده ای داشت .

هر کسی دو تاست ،

و خدا یکی بود .

و یکی چگونه می توانست باشد ؟

هر کسی به اندازه ای که احساسش می کنند، هست ،

و خدا کسی که احساسش کند ، نداشت .

” در آغاز هیچ نبود ، کلمه ای بود و آن کلمه خدا بود “

و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود .

      

عده ای مثل قرص جوشانند، در لیوان آب که بیندازیشان طوری غلیان کرده و کف می کنند که سَر می روند اما کافی ست کمی صبر کنی، بعد می بینی که از نصف لیوان هم کمتر هستن

 

رنج جان کاهی است

گنج بودن و مجهول ماندن !

گنج بودن و در ویرانه ها فراموش ماندن!

رنج بزرگی است  علم بودن و عالم نداشتن!

علم بودن عالم نیافتن!

زیبا بودن و نادیده ماندن!

فریاد بودن و نا شنیده ماندن!

نور بودن و روشن نکردن!

آتش بودن و گرم نساختن!

عشق بودن و دلی نیافتن !

روح بودن و کالبدی نبودن!

چشمه بودن و تشنه ای نیافتن!

پیام بودن و پیامبر بودن و کسی نداشتن!

مثنوی بودن و خواننده ای ندیدن!

چنگ بودن و پنجه ی نوازنده ای نبودن….

چه بگویم ؟ خدا بودن و انسان نداشتن…

 

وقتي كه بچه بودم هر شب دعا ميكردم كه خدا يك دوچرخه به من بدهد. بعد فهميدم كه اينطوري فايده ندارد. پس يك دوچرخه دزديدم و دعا كردم كه خدا مرا ببخش!!

 

                    لطفا نظرات زیباتونو تو پست پایینی قرار بدین ….              

 

 

ذات خویش را می جویم و نمی یابم، من سایه ی اویم، او كجاست؟(د. ع شریعتی

بگذار تا شیطنت عشق چشمان ترا به عریانی خویش بگشاید. هر چند‎ ‎انجا‎ جز رنج  و پریشانی نباشد‎ ‎, اما كوری را به خاطر آرامش تحمل مكن‎!( د.ع شریعتی

  

گاهی گذشتن از معشوق ، بخاطر عشق نهایت عاشق شدن است

نه مرگ آنقدر ترسناک است و نه زندگی آنقدر شیرین که آدمی ، پای بر شرافت خود بگذارد

شخصی را به جهنم بردند  

در راه برمیگشت و به عقب خیره می شد ، ناگهان خدا فرمود: او را به بهشت ببرید

فرشتگان پرسیدند چرا ؟؟؟؟پروردگار فرمود : او چند بار به عقب نگتاه کرد ، او امید به بخشش داشت

(خدا جونم خیلی دوست دارم )

 

!!!فقط خانم ها جو گیر نشن

مرد ها در چار چوب عشق٬ به وسعت غیر قابل انکاری نا مردند! برای اثبات کمال نا مردی آنان٬ تنها همین بس که در مقابل قلب ساده و فریب خورده ی یک زن ٬ احساس می کنند مردند. تا وقتی که قلب زن عاشق نشده ٬ پست تر از یک ولگرد٬ عاجز تر از یک فقیر و گدا تر از همه ی گدایان سامره. پوزه بر خاک و دست تمنا به پیشش گدایی میکنند

 

تا بی پناه نگردم،پناهم نخواهی دادتا نیفتم،دستم را نخواهی گرفت

 

می دانم تشنه ای اما…..اما این دریا را در کوزه نمی توان کرد


                                        

جامعه دو طبقه دارد:1-طبقه ای که می خورد و کار نمی کند2-طبقه ای که کار می کند و نمی خورد

 

بد است در برابر وحشی ترین تازیانه ها ،سکوت مردانه و غرور امیز مرد نباید بشکند ،در برابر هیچ دردی ،لب مرد به شکوه نباید الوده گردد من از نالیدن بیزارمسنگین ترین درد ها و خشن ترین ضربه های افرینش تنها می تواند مرا به سکوت وادارندنالیدن،زاریدن،گله کردن،شکایت بد است.

در مملکتی که فقط دولت حق حرف زدن دارد هیچ حرفی را باور نکنید………..

                                                                شهید کتر علی شریعتی

 

 

به نام یگانه عاشق هستی  

به نام یگانه عاشق هستی  

 

به دنبال واژه ها مباش….کلمات فریبمان می دهند 

به دنبال واژه ها مباش….کلمات فریبمان می دهند

 

وقتی اولین حرف الفبا کلاه سرش برود، فاتحه کلمات را باید خواند 

وقتی اولین حرف الفبا کلاه سرش برود، فاتحه کلمات را باید خواند 

…….

…….

خداوند مي فرمايند :هرگاه بنده اي مرا مي خواند آن چنان به سخنان او گوش مي دهم كه انگار بنده و آفريده ای جز او ندارم اما شگفتا!!!بنده ام همه را طوري مي خواند كه انگار همه خداي او هستند

  جز من.

 

 

……….

……….

  اگر گناه وزن داشت؛   هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد،   خیلی ها از کوله بار سنگین خویش ناله میکردند،   و من شاید؛   کمر شکسته ترین بودم. 

…………

بیا گناه كنیم جایی كه خدا نباشد..

………..

زیبایی اندام مرد ،در داشتن کمری است که  سرش می رود اما خم نمیشود . رکوع چنین اندامی از سجود نمازگزاران حرفه ای ، خدا و فرشتگان را بیشتر خوشنود میکند …

 ……….

عده ای مثل قرص جوشانند، در لیوان آب که بیندازیشان طوری غلیان کرده و کف می کنند که سَر می روند اما کافی ست کمی صبر کنی، بعد می بینی که از نصف لیوان هم کمتر هستند.

 ……….

اگر در صحنه حق و باطل نیستی، اگر شاهد عصر خودت و شهید حق بر باطل نیستی، هر جا كه میخواهی باش. چه به شراب نشسته و چه به نماز ایستاده. هر دو یكیست


پ ن :سلام خدمت همه دوستاران دکتر شریعتی… چند وقتی نبودم ولی به در خواست برخی از دوستان دوباره اومدم . با نظرای زیباتون به من امیده نوشتن بدین ….

یا حق

 

 

دیروز همسایه ام از گرسنگی مرد ، در عزایش گوسفندها سربریدند ( دکتر علی شریعتی )

 

 

 

مردم اغلب بی انصاف‌ بی منطق و خودمحورند ولی آنان را ببخش.اگر مهربان باشی تورا به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند ولی مهربان باش.اگر موفق شوی دوستان دروغین و دشمنان حقیقی خواهی یافت ولی موفق باش.اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند ولی شریف و درستکار باش.آنچه رادر طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند ولی سازنده باش.اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند ولی شادمان باش.نیکی های درونت را فراموش می کنند ولی نیکوکار باش.بهترینهایت را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشدو در نهایت می بینیهر آنچه هست میان تو و خداوند است نه میان تو و مردم!” دکتر علی شریعتی “

 

 

                      

                            اگر به راستی خواستن توانستن بود

                                        محال نبود وصال!

                            و عاشقان که همیشه خواهانند

                             همیشه می توانستند تنها نباشند……

                               

 ……………………………

 ……………………………

 

 

لحظه ها خمیازه میکشند …..

انگار توان حرکت ندارند …..

عقربه های ساعت را به جلو کشیدم

شاید

لحظه دیدارمان نزدیک تر شود …

ولی افسوس

زمان، نامرد تر از این حرفاست …

                           بهتاش تفرشی

 

 

اگر دروغ رنگ داشتهر روز شایدده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بستو بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود

اگر شکستن قلب و غرور صدا داشتعاشقان سکوت شب را ویران می کردند

اگر به راستی خواستن توانستن بودمحال نبود وصال!و عاشقان که همیشه خواهانندهمیشه می توانستند تنها نباشند……

دکتر علی شریعتی

آنقدر آرزو به گور برده ام که ، محلی برای جسدم نماند …. پرویز شاپور

انسان آزاد بهدنیا آمده ولی در همه جادر زنجیر است .ژان ژاک

 

دوباره نگاهمان به هم گره خورد .

در دلم عشق فریاد میزد  ..

ولی

هیچ کس صدای او را نمی شنید..

وقتی که دستان گرمش را گرفتم .

روح از کالبد وجودم پر کشید

 خواستم بگویم دوستت دارم 

که یکباره میانمان دیواری کشیده شد .

دیواری که نامش روزگار بود

حال من ماندم و این دل افسرده

تنهای تنها

برای همیشه

او در زندان سینه ام محبوس بود

و من در زندان روزگار..

بیچاره دلم .

چه بهای سنگینی باید درمقابل این شکست بپردازد.

حال تکلیف دلم چه خواهد بود ؟؟؟  

 بهتاش تفرشی

 

یا حق

خودت را چنان بساز تا بتوانی بازیگر خوب و لایق این نمایشی باشی که قلم تقدیر در صحنه این زمین برای فرزند آدمی نوشته است …

 زیبایی اندام مرد ،در داشتن کمری است که  سرش می رود اما خم نمیشود . رکوع چنین اندامی از سجود نمازگزاران حرفه ای ، خدا و فرشتگان را بیشتر خوشنود میکند …

 

 بچه که بودیم ” بچه بودیم .

بزرگ که شدیم ” بزرگ که نشدیم هیچ

دیگه همون بچه هم نیستیم

برای عشق پاک بچگیها دلم تنگ شده

 

بزرگترین رنج این است که آدم باشد ، بدون اینکه بداند برای چه هست ؟؟

 

عالی ترین نشان کمال یک روح، میزان احساس خفقانی است که از زیستن می کند . 

                                                 دکتر علی شریعتی    

 

دروغ

دروغ میـگفت ..

بارها از او پرسیده  بودم که دوستم داری ؟؟

 میگفت : آری ؟؟

ولی،

ولی از چشمانش آشکار بود که دروغ میگوید …

نگاهش از ترجمه عشق عاجز بود

تا اینکه روزگار

روزگار پیش عشق دروغمان سنگی انداخت

و ما را بی هم  از هم کرد..

برای همیشه …

تا ابد …

در دلم شراره آتشی بود که درونم را می سوزاند  .

از جداییمان  چند ماهی گذشت …

تا روزی که ،،،

او را با دیگری دیدم ….

گمانم دل به او  داده بود…

و در آن دور دست

به دل ساده من می خندید …

                       بهتاش تفرشی                     

           راستی از آرشیو وب دیدن کنین                               

            دوستای گلم لطفا نظرات زیباتونو تو پست پایینی بذارین … ممنون                

 

به نام خدایی که هیچ وقت ما رو فراموش نمیکنه ….


دوباره دیدمـش !

 دلم کـمی برایـش سوخت !

 انگار دلش را کسی شکسته بود..

 خیلی تنها شده بود ..

 نه …   

 تنها نبود ..

 او خدایی داشت…

 خط های روی صورتش گذر عمر را نشان می داد ..

 این همون آدمی نبود که می شناختم .

 از فراق یارش درد می کشید ….

 گمانم معشوقش گرفتار چشمان دیگری شده بود …

 اما کسی جز من ، سواد خواندن نگاهش را نداشت ..

 کاش می توانستم کمکش کنم …

 ولی باید او را تنها می گذاشتم تا با درد های خود آرام بگیرد ….

 برای همین ،

 بی گـمان آیـنـه را شکستم ..

                 …. بهتاش تفرشی…..

                                       

 

کـفـر نـمـی‌گــویـم…

خدایا کفر نمی‌گویم، پریشانم، چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟! مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی. خداوندا! اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی غرورت را برای ‌تکه نانی ‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌ و شب آهسته و خسته تهی‌ دست و زبان بسته به سوی ‌خانه باز آیی زمین و آسمان را کفر می‌گویی نمی‌گویی؟!

خداوندا! اگر در روز گرما خیز تابستان تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری و قدری آن طرف‌تر عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌ و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد زمین و آسمان را کفر می‌گویی نمی‌گویی؟! خداوندا! اگر روزی‌ بشر گردی‌ ز حال بندگانت با خبر گردی‌ پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت. خداوندا تو مسئولی. خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است، چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است .

                                                                           کارو

          

 

 اسمم را پدرم انتخاب کرد فامیلم را یکی از اجدادم انتخاب کرد ساکت شوید چون می خواهم راهم را خودم انتخاب کنم

زيبايي اندام مرد ، در داشتن كمري است كه سرش مي رود ؛ اما خم نمي شود . ركوع چنين اندامي از سجود نمازگزاران حرفه اي ، خدا و فرشتگان را بيش تر خشنود مي كند .

 

وقتی در صحنه حق و باطل نیستی وقتی که شاهد عصر خودت و شهید حق و باطل جامعه ات نیستی هرکجا که خواهی باش چه در نماز ایستاده باشی چه به شراب نشسته باشی هر دو یکی است…!!!

 

زنی که زیبایی اندیشه پیدا کرده باشد    زیبایی بدنش را نشان نمی دهد…..

                                                                                       شهید دکتر علی شریعتی …..

 

تا وقتی قلب عریان کسی را ندیدی ، بدن عریانت را نشانش نده..

گاه به گاه با اتوبوس یا مترو شهر را بگرد، مردم را نگاه کن، زنان بیوه و کودکان یتیم را نگاه کن و دست کم روزی یک بار با خود بگو:  ”من هم یکی از آنان هستم..آری تو هم یک از آنها هستی دخترم ، نه بیشتر

                برهنگی بیماری عصر ماست

                                                      “چارلی چاپلین”

 

 

به نام خدای مهربونی که اشک را آفرید تا سرزمین عشق آتش نگیرد …

 

 

 

 

مرد پاک را زندگی و زمان تنها نمیگذارد ، زندگی اش از او دفاع میکند ، زمان تبرئه اش می کند ، پلیدان هرگز پاکدامنی را نمیتوانند آلود ، هر چند سنگ ها را بسته و سگ ها را رها کرده باشند !؟……………    (دکتر علی شریعتی )

 

 

 

 

 

من با عشق آشنا شدم

و چه کس این چنین آشنا شده است ؟..

هنگامی که دستم را دراز کردم  که دستی نبود .

هنگامی که لب به زمزمه گشودم ،

که کخاطبی نداشتم .

و هنگامی که تشنه آتش شدم ،

 که برابرم دریا بود و دریا و دریا..(دکتر علی شریعتی )

 

 

 

 

 

……………………………………………………………..

……………………………………………………………..

 

 

 

پرسیدم….. ،

چطور ، بهتر زندگی کنم ؟

 با كمی مكث جواب داد :

گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر ،

با اعتماد ، زمان حالت را بگذران ،

و بدون ترس برای آینده آماده شو .

ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .

شک هایت را باور نکن ،

وهیچگاه به باورهایت شک نکن .

زندگی شگفت انگیز است ، در صورتیكه بدانی چطور زندگی کنی .

پرسیدم ،

آخر …. ،

و او بدون اینكه متوجه سؤالم شود ، ادامه داد :

مهم این نیست که قشنگ باشی … ،

قشنگ این است که مهم باشی ! حتی برای یک نفر .

كوچك باش و عاشق … كه عشق ، خود میداند آئین بزرگ كردنت را ..

بگذارعشق خاصیت تو باشد ، نه رابطه خاص تو با کسی .

موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن ..

داشتم به سخنانش فكر میكردم كه نفسی تازه كرد وادامه داد … 

 

هر روز صبح در آفریقا ، آهویی از خواب بیدار میشود و برای زندگی كردن و امرار معاش در صحرا میچراید ،

آهو میداند كه باید از شیر سریعتر بدود ، در غیر اینصورت طعمه شیر خواهد شد ،

شیر نیز برای زندگی و امرار معاش در صحرا میگردد ، كه میداند باید از آهو سریعتر بدود ، تا گرسنه نماند ..

مهم این نیست كه تو شیر باشی یا آهو … ،

مهم اینست كه با طلوع آفتاب از خواب بر خیزی و برای زندگیت ، با تمام توان و با تمام وجود شروع به دویدن كنی ..

به خوبی پرسشم را پاسخ گفته بود ولی میخواستم باز هم ادامه دهد و باز هم به … ،

كه چین از چروك پیشانیش باز كرد و با نگاهی به من اضافه كرد :

زلال باش …. ،‌ زلال باش …. ،

فرقی نمی كند كه گودال كوچك آبی باشی ، یا دریای بیكران ، زلال كه باشی ، آسمان در تو پیداست..

 

 

……………………………………

 

 

هرگز از دوباره جان گرفتن ابلیس بی جان شده غافل مباش که انقلاب پس از پیروزی نیز ، همواره در خطر انهدام است و خطر « ضد انقلاب » است . مارهای سر کوفته ، در گرمای فتح و غفلت جشن و غرور قدرت ، باز سر بر می دارند ، رنگ عوض میکنند . نقاب دوستی می زنند ، غاصب همه دستاوردهای انقلاب می شوند و میراث خوار مجاهدان و تعزیه خوان شهیدان..(دکتر علی شریعتی )

 

 

 

 

 

 

 

 

                                     یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم

                                  گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم

                                   پر پروانه شکستن هنر انسان نیست ؛

                                   گر شکستیم زغفلت من و مایی نکنیم            

                                    یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم ؛

                                   وقت پرپر شدنش ساز و نوایی نکنیم

                                    یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ؛

                                   طلب عشق زهر بی سر و پایی نکنیم

 

 

……………………………

……………………………

 

 

 

 

روزگار به من آموخت با زندگي قهر نكنيم ، چون دنيا منت كش كسي نيست .

 

 

 

بايد شكر گذار باشيم كه خدا هر آنچه كه مي طلبيم را به ما نمي دهد.

 

 

 

يادمان باشد كه زنگ تفريح دنيا هميشگي نيست ، زنگ بعد حساب داريم ..!!

 

 

 هميشه آخر هر چيز خوب مي شود ، اگر نشد بدان كه هنوز به آخر نرسيده  “چارلي چاپلين”

 هميشه آخر هر چيز خوب مي شود ، اگر نشد بدان كه هنوز به آخر نرسيده  “چارلي چاپلين”

 

 

                                                یا حق

                                                یا حق

 

 

 

 

 

هر کس به طریقی دل ما میشکند   بیگانه جدا   دوست جدا میشکند

بیگانه اگر میشکند حرفی نیست     من در عجبم دوست چرا میشکند

                        

 
روزی یک مرد ثروتمند ، پسر بچه کوچکش را به یک روستا برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند ، چقدر فقیر هستند . آنان یک روز یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند . در راه بازگشت و در پایان سفر ، مرد از پسر بچه پرسید : نظرت درباره مسافرتمان چی بود ؟ پسر پاسخ داد : عالی بود پدر ! پدر پرسید : آیا به زندگی آنان توجه کردی ؟ پسر پاسخ داد : فکر می کنم ! و پدر پرسید : چه چیزی از این سفر یاد گرفتی ؟ پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت : فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا . ما در حیاطمان یک فوراره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد . ما در حیاطمان فانوس هایی تزیینی داریم و آنها ستارگلان را دارند . حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود ، اما باغ آنها بی انتهاست ! در پایان حرف های پسر ، زبان مرد بند آمده بود . پسر اضافه کرد : متشکرم پدر که من نشان دادی ما واقعا چقدر فقیر هستیم
  

 

 

روزی یک مرد ثروتمند ، پسر بچه کوچکش را به یک روستا برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند ، چقدر فقیر هستند . آنان یک روز یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند . در راه بازگشت و در پایان سفر ، مرد از پسر بچه پرسید : نظرت درباره مسافرتمان چی بود ؟ پسر پاسخ داد : عالی بود پدر ! پدر پرسید : آیا به زندگی آنان توجه کردی ؟ پسر پاسخ داد : فکر می کنم ! و پدر پرسید : چه چیزی از این سفر یاد گرفتی ؟ پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت : فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا . ما در حیاطمان یک فوراره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد . ما در حیاطمان فانوس هایی تزیینی داریم و آنها ستارگلان را دارند . حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود ، اما باغ آنها بی انتهاست ! در پایان حرف های پسر ، زبان مرد بند آمده بود . پسر اضافه کرد : متشکرم پدر که من نشان دادی ما واقعا چقدر فقیر هستیم

  

 

 

زلال باش …. ،‌ زلال باش …. ،

فرقی نمی كند كه گودال كوچك آبی باشی ، یا دریای بیكران ،

زلال كه باشی ، آسمان در تو پیداست

 

 

 

 

مرا کسی نساخت، خدا ساخت، نه آنچنان که کسی می خواست که من کسی نداشتم. کسم خدا بود، کس بی کسان. در باغ بی برگی زادم و در ثروت فقر غنی گشتم و از چشمه ایمان سیراب شدم و در هوای دوست داشتن دم زدم و در آرزوی آزادی سر برداشتم و در بالای غرور قد کشیدم و از دانش طعامم دادند و از شعر شرابم نوشاندند و از مهر نوازشم کردند تا : حقیقت دینم شد و راه رفتنم ، خیر حیاتم شد و کار ماندنم ، زیبایی عشقم شد و بهانه زیستنم! (دکتر علی شریعتی) 

 

 

زندگی مثل اتوبوس شلوغی است که تا جایی برای نشستن پیدا میکنی  راننده میگه آخر خطه

 

 

    شرافت مرد همانند بکارت دختر میماند ،که اگر یکبار لکه دار شود دیگر قابل جبران نیست ؟؟؟        (دکتر علی شریعتی) 

 

 

 

 

خدا ، انسان و عشق ،

این است امانتی که بر دوش آدم سنگینی می کند

و این اسا آن “پیمانی “

که در نخستین بامداد خلقت با خدا بستیم،

و ” خلافت ” او را در کویر زمین تعهد کردیم .

ما برای همین ” هبوط ” کردیم ،

و این چنین است که به سوی او باز می گردیم .

 

(دکتر علی شریعتی)                                              

(دکتر علی شریعتی)                                              

 

 

 

 

به نام کسی که یادش باعث آرامش جانم میشود ……..

 

 

 

 

 


 

 

 

 

به گل گفتم عشق چیست؟ گفت از من خوشبوتر …به پروانه گفتم عشق چیست؟ گفت از من زیبا تر….به شمع گفتم عشق چیست؟ گفت از من سوزنده تر…به عشق گفتم آخر تو چیستی؟ گفت نگاهی بیش نیستم

 

 

 

 

                       حرارت لازم نیست گاهی از سردی نگاهش آتش میگیرم            

 

 

 

 

تحمل ِ هر دویمان را ندارد،…

اوّل کداممانباید از پل جدايي بگذرد؟

 

 

 

 

 

 

 

 

هر کس گمشده ای دارد ،

و خدا گمشده ای داشت .

هر کسی دو تاست ،

و خدا یکی بود .

و یکی چگونه می توانست باشد ؟

هر کسی به اندازه ای که احساسش می کنند، هست ،

و خدا کسی که احساسش کند ، نداشت .

” در آغاز هیچ نبود ، کلمه ای بود و آن کلمه خدا بود “

و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود .

(د.ع. شریعتی )

 

 

 

 

هرگز از کسی که همیشه با من موافق بود ، چیزی یاد نگرفتم . . .    ( دکتر علی شریعتی )

 

 

 

 

 

 

برادر ، چراغ ها را باید روشن کرد.

من از تو برای طلوع ،بی تاب ترم .

بگذار این مذهب جادو ، در روشنی بمیرد ،

تا ” مذهب وحی ” را ببینیم .

چهره ” علی (ع)” در روشنایی ، زیبا و خدایی است .

به تو و من – بی مذهب و مذهبی – هر دو ،

علی را در تااریکی نشان داده اند .

     (د.ع.شریعتی)

 

 

 

 

قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند میشود ،همه از هم میپرسند ” چه کس مرده است؟ ” چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است .

 

قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام . یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته،‌یکی ذوق می کند که ترا فرش کرده ،‌یکی ذوق می كند که تو رابا طلا نوشته ،‌یکی به خود می بالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و …  آیا واقعا خدا تو را فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟

 

قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و تو را می شنوند ،‌آنچنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند .. اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد میزنند ” احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است …

 

قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ، خواندن تو آز آخر به اول ،‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که تو را حفظ کرده اند ،‌حفظ کنی ، تا این چنین تو را اسباب مسابقات هوش نکنند .

 

خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو . .آنانکه وقتی تو را می خوانند چنان حظ می کنند ،‌گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما باقرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب

جهالت کشیده ایم                             ( د. ع .شریعتی ) 

                    ( د. ع .شریعتی ) 

 

 

 

 

 

آنچه می خواهیم نیستیم وآنچه هستیم نمی خواهیم ، آنچه دوست داریم نداریم و آنچه را داریم دوست نداریم ، وعجیب است هنوز امیدوار به فردایی روشن هستیم ساعت ها را بگذارید بخوابند بیهوده زیستن نیازی به شمردن ندارد

 

 

دوستای گلم سلــام….

یلدا مبارک…………….

انشالله که شب پر خاطره و شادی رو پشت سر بذارین…

 

از نظر های زیباتون خیلی خیلی ممنونم… یکی از دوستان خواسته بود تا رنگ زمینه وبلاگمو عوض کنم . ولی به نظر من رنگ     مشکی کمتر چشمارو خسته میکنه…البته اگرم بخوام رنگ زمینه وبمو عوض کنم باید به فکر طراحی قالب جدید باشم …ولی باز          تا اونجا که ممکنه ، سعی خودمو میکنم تا یه قالب زیبا برای شما  دوستان طراحی کنم…….با تشکر ( بهتاش ) 
 



از نظر های زیباتون خیلی خیلی ممنونم… یکی از دوستان خواسته بود تا رنگ زمینه وبلاگمو عوض کنم . ولی به نظر من رنگ     مشکی کمتر چشمارو خسته میکنه…البته اگرم بخوام رنگ زمینه وبمو عوض کنم باید به فکر طراحی قالب جدید باشم …ولی باز          تا اونجا که ممکنه ، سعی خودمو میکنم تا یه قالب زیبا برای شما  دوستان طراحی کنم…….با تشکر ( بهتاش ) 

 

 پدر،مادر! ما متهمیم ………..

 پدر ، مادر ! ولایتی که تو به آن معتقد بودین چه بود ؟ میگفتی این ولایت عبارت است از محبت یک  انسان  به نام علی ( ع) و خاندانش .  وقتی پرسیدم علی ( ع ) کیست ؟ آنچه که میگفتی و به آن  تکیه میکردی  معجزات و کرامات علی بود . میگفتی ، در خیبر را معجره آسا کنده است ، خوب حالا که خیبری نیست  ! حالا یهود فلسطین است  ،نه یهود خیبر..میگفتی : پارسایی اش این  جور بود که فقط  و فقط  نان جو میپخورد ، گرسنگی می کشید ، جامه ی ژنده میپوشید ، و با چنان آب   و تابی این چیز ها را نقل میکنید و به اندازه ای تکرار می شود که عملا مردم را به فقر و ناداری ترغیب می کند .  این علی که شما وصفش می کنید همان رستم خودمان است که آرایش اسلامی اش کرده اید ، این علی شما به درد صوفی ها یا پهلوان ها میخورد و سنبل زور خانه و خانقاه شده است …

…این است که در مرحله محبت به علی مانده ایم و حتی به مرحله  شناخت علی هم نرسیده ایم ! …در صورتی که شیعه علی بودن از چون علی عمل کردن شروع می شود و این مرحله ای است پس از شناخت و پس از عشق/ بنابراین ما یک ملت دوستار علی هستیم  ، اما نه شیعه حقیقی    علی ، چرا که شیعه علی …علی وار بودن ، علی وار اندیشیدن ، علی وار احساس کردن … دربرابر جامعه ، علی وار احساس مسئولیت کردن و انجام دادن …. و در برابر خدا و خلق ، علی وار بودن ،    علی وار پرستیدن و علی وار خدمت  کردن است …

 

 

صلوات نفرستادن جوانان

 “…به آن اعتراض میکند که چرا دانشجویان دست میزنند و صلوات نمی فرستند …. 

میگویم : صلوات نفرستادن جوانان گناه توست / چرا که خود می دانی  صلوات را به چه  صورتی در آورده ای و برایش چه مصرف هایی درست کردی.   یکی اینکه تا  شخصیت  گنده ای وارد مجلس شده صلوات فرستادی .  مصرف دیگرش حرکت تابوت و جنازه است در میان زندگان  ، مصارف دیگرش هو کردن یک سخنران  ، پایین کشیدن یک منبری و مسخره کردن کسی ..   این هاست مصارفی که تو برای صلوات ساخته ای … تو هرگز به دست بوسیدن اعتراض نکردی ، حالا به  دست زدن اعتراض میکنی؟؟؟؟!!!!!

 ”  دکتر علی شریعتی “

 

دیکتاتوری و آزادی

دیکتاتوری و آزادی ، از اینجا ناشی نمی شود که یک مکتب خود را حق می شمارد یا نا حق، بلکه از ایجا ناشی می شود که آیا حق انتخاب را برای دیگران قائل است یا قائل نیست ؟؟؟”

 دکتر علی شریعتی

 

بدون شرح …….

اگر مثل گاو گنده باشي،ميدوشنت، اگر مثل خر قوي باشي،بارت مي كنند، اگر مثل اسب دونده باشي،سوارت مي شوند…. فقط از فهميدن تو مي ترسند ..”  دکتر علی شریعتی “

                                             ……………………………

«کلاس پنجم که بودم پسر درشت هيکلي در ته کلاس ما مي نشست که براي من مظهر تمام    چيزهاي چندش آور بود ،آن هم به سه دليل ؛ اول آنکه کچل بود، دوم اينکه سيگار مي کشيد و سوم – که از همه تهوع آور بود- اينکه در آن سن و سال، زن داشت. !… چند سالي گذشت يک روز که با همسرم ازخيابان مي گذشتيم ،آن پسر قوي هيکل ته کلاس را ديدم در حاليکه خودم زن داشتم ،  سيگار مي کشيدم و کچل شده بودم »    “”دکتر شريعتي “”

 

 

  

الهم ارزقنی شفاعه الحسین یوم الورود ……..    

               آب هم شرمنده عباس شد               

حماسه عاشورا با “نه ” آغاز شد. ” نه ” ای سبز  که به سرخی گرایید و آتشفشانی به پا کرد

 تا در رود گونه ای از گدازه های سرخش هرچه ظلم و ستم ، پلیدی و پلشتی بدعت و نا

عدالتی است بسوزد و خاکستر شود …

         

  سر نی در نینوا میماند اگر زینب نبود                  کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود

  چهره سرخ حقیقت بعد آن طوفان رنگ            پشت ابری از ریا میماند اگر زینب نبود

                                                                                              طهماسبی ( فرید )

سلام به همگی

فرا رسیدن محرم حسینی رو  به همه  دوستان گلم تسلیت میگم ..          

 انشالله  این شب های پر فیض رو از دست ندیم …. التماس دعــــــا

 

 

تفاوت شهادت حسینی و شهادت حمزه ای از دیدگاه دکتر شریعتی

در شهادت حسینى، شهید با خوب مردن پیروز مى‏شود و در شهادت حمزه‏اى، با خوب كشتن.

 در شهادت حسینى، شهید با شكست ظاهرى از دشمن پیروز مى‏شود و در شهادت حمزه‏اى

، شهید با پیروزى بر دشمن. در شهادت حسینى، وظیفه اولیه شهید، شهادت است و در شهادت حمزه‏اى، وظیفه اولیه شهید، مجاهدت و تلاش براى شكست دشمن است.

 

 

آیا کسی هست که مرا یاری کند ؟؟

امام حسین (‌ع ) پس از این كه همه عزیزانش را در خون مى‏بیند و جز دشمن كینه توز و غارتگر در

 برابرش نمى‏بیند – فریاد مى‏زدند كه: «آیا كسى هست كه مرا یارى كند و انتقام كشد؟» «هل من

 ناصر ینصرنى؟»؛ مگر نمى‏داند كه كسى نیست كه او را یارى كند و انتقام گیرد؟ این «سؤال»،

سؤال از تاریخ فرداى بشرى است و این پرسش، از آینده است و از همه ماست و این سؤال،

انتظار حسین را از عاشقانش بیان مى‏كند و دعوت شهادت او را به همه كسانى كه براى شهیدان

 حرمت و عظمت قائلند، اعلام مى‏نماید. ( دکتر شریعتی )

 

دیدم که عده ای مرده متحرک را که بر یک زنده همیشه جاوید عزاداری میکنند.

 

 

راستی یه شعری رو رو آماده کردم از پدر عزیزم … ایشالله که خوشتون بیا

 

                                             نـــی نــوا

          بشنو از نی ، نی نوای نینواست                  نینوا ، زیبا ترین شعر خداست

         نینوا بی  نی ، حضیض بردگیست         ذلت و خاموشی و افسردگی است

          نینوا را  نی ، نوای زندگیست                         آتش عشق و اله و بندگیست

          نینوا نی ناله اش آزادگیست                        در شرار شعله اش فرزانگیست

          نینوا یکسر همه دلدادگیست                   عاشقی و عاشقی و عاشقیست

         هان مسلمان سرّ  نی را دار گوش                       این ندا از نینوا آید به گوش

        سرّ  نی یعنی که دل را واله کن                  در نیستان خویش را چون لاله کن

        سرّ  نی  یعنی تهی شو از ریا                              ناب کن جان در حریم کبریا

        سرّ  نی  یعنی زخود  بیگانه شو                        ” در دل آتش درآ پروانه شو ” *

        سرّ  نی  یعنی که جمله ، جان شدن                سینه سرخ مکتب جانان شدن

        سرّ  نی  یعنی ولایت داشتن                             جان و سر را در ولایش باختن

       سرّ  نی  یعنی وفاداری به عهد                  شوکران را سر کشیدن همچو شهد

       سرّ  نی  یعنی چو زینب (س)واله شو                در طریق عشق چون آلاله شو

       سرّ  نی  یعنی که حر باید شدن                         قطره ، اما همچو دُرّ باید شدن

       سرّ  نی  یعنی چو بو فاضل (ع) شدن             جان به کف در راه دین کامل شدن

       سرّ  نی  یعنی چو اکبر نور شو                         در یم حق غوطه خور ذالنور شو

       سر نی یعنی من و تو ما شویم                              بر سر فرعونیان دریا شویم

      فاش گویم سر نی حب علیست                   هر که بر او دل نبندد شیعه نیست

                                                                                     وحید نقوسان تفرشی

*مولانا

 

 

 

به نام خدای بزرگی که اگه حکم کنه ، همه محکومیم…………….

 

                             

 

من در کشوری زندگي مي كنم

كه زبانش پارسي است اما به

آن فارسي مي گويند چون عربي “پ” ندارد  !!!!!!؟؟؟؟؟؟؟

…………………….

 

 با او از زمین فاصله میگیرم و دست در دست همسفرم ، سیته آسمان را میشکافیم و اوج میگیریم. و رنگ ها را همه بر روی زمین میگذاریم و میرسیم تا بدان جا که زمین آسمان و فضاهای پهناور همه بی رنگ است . شسته از هر رنگی است . آنجا که زمین دیگر نیست همه آسمان است و آفرینش همه آبی میزند ؛ آنجا که از همه رنگ ها رها شده ایم …….انسان بیخود /400

 

وقتي كه بچه بودم هر شب دعا ميكردم كه خدا يك دوچرخه به من بدهد. بعد فهميدم كه اينطوري فايده ندارد. پس يك دوچرخه دزديدم و دعا كردم كه خدا مرا ببخشد

  

زن عشق مي كارد و كينه درو مي كند… ديه اش نصف ديه توست و مجازات زنايش با تو برابر… مي تواند تنها يك همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستي …. براي ازدواجش ــ در هر سني ـ اجازه ولي لازم است و تو هر زماني بخواهي به لطف قانونگذار ميتواني ازدواج كني … در محبسي به نام بكارت زنداني است و تو … او كتك مي خورد و تو محاكمه نمي شوي … او مي زايد و تو براي فرزندش نام انتخاب مي كني…او درد مي كشد و تو نگراني كه كودك دختر نباشد …. او بي خوابي مي كشد و تو خواب حوريان بهشتي را مي بيني … او مادر مي شود و همه جا مي پرسند نام پدر …..

……………………………………پـــــدر ، مــادر ، مــا مـتـهـمـیم

پدرمومن من … مادر مقدس من … نماز تو یک ورزش تکراری است بدون هیچ اثر اخلاقی و اصلاح عملی و حتی نتیجه بهداشتی ! که صبح و ظهر و شب انجام می دهی اما نه معانی الفاظ و ارکانش را می دانی و نه فلسفه حقیقی و هدف اساسی اش را می فهمی. تمام نتیجه کار تو و آثار نماز تو این است که پشت تو قوز درآورد و پیشانی صافت پینه بست و فرق من بی نماز با تو نمازگزار فقط این است که من این دو علامت تقوی را ندارم!

تو می گویی: نماز خواندن با خدا سخن گفتن است. تصورش را بکن کسی با مخاطبی مشغول حرف زدن باشد اما خودش نفهمد که دارد چه می گوید؟ فقط تمام کوشش اش این باشد که با دقت و وسواس مضجکی الفاظ و حروف را از مخارج اصلی اش صادر کند. اگر هنگام حرف زدن “ص” را “س” تلفظ کند حرف زدنش غلط می شود اما اگر اصلا نفهمد چه حرفهایی می زند و به مخاطبش چه می گوید غلط نمی شود!

اگر کسی روزی پنج بار و هر بار چند بار با مقدمات و تشریفات دقیق و حساس پیش شما بیاید و با حالتی ملتمسانه و عاجزانه و اصرار و زاری چیزی را از شما بخواهد و ببینید که با وسواس عجیبی و خواهش همیشگی خود را تلفظ می کند اما خودش نمی فهمد که چه درخواستی از شما دارد چه حالتی به شما دست می دهد؟ شما به او چه می دهید؟ و وقتی متوجه شدید که این کار برایش یک عادت شده و یا بعنوان وظیفه یا ترس از شما هم انجام می دهد دیگر چه می کنید؟ گوشتان را پنبه نمی کنید؟

اگر خدا از آدم خیلی بی شعور و بلکه آدمی که مایه مخصوص ضد شعور دارد بدش بیاید همان رکعت اول اولین نمازش با یک لگد پشت به قبله از درگاه خود بیرونش می اندازد و پرتش می کند توی بدترین جاهای جهان سوم تا در چنگ استعمار همچون چهارپایان زبان بسته ی نجیب بار بکشد و خار هم نخورد و شکر خدا کند و در آرزوی بهشت آخرت در دوزخ دنیا زندگی کند و در لهیب آتش و ذلت و جهل و فقر خود ابولهب باشد و زنش حماله الحطب!!!

و اگر خدا ترحم کند رهایش می کند تا همچون خر خراس تمام عمر بر عادت خویش در دوار سرسام آور بلاهت دور زند و دور زند و دور زند…… و در غروب یک عمر حرکت و طی طریق در این” مذهب دوری” به همان نقطه ای رسد که صبح آغاز کرده بود. با چشم بسته تا نبیند که چه می کند و با پوز بسته تا نخورد از آنچه می سازد! و این است بنده مومن آنچه عفت و تقوی می گویند.

کجایی پدر مومن من… مادر مقدس من… وای بر شما نمازگزارانی که سخت غافلید و از نماز نیز. در خیالتان خدای آسمان را نماز می برید و در عمل بت های قرن را. خداوندان زمین را…

بت هایی را که دیگر مجسمه های ساده و گنگ و عاجز عصر ابراهیم و سرزمین محمد نیستند…

 

 

به نام خدایی که چه بخواهیم و چه نخواهیم دوستمان دارد ………

 

“1” فقر

میخواهم بگویم ……فقر همه جا سر میكشد …….فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ……فقر ، چیزی را ” نداشتن ” است ، ولی ، آن چیز پول نیست ….. طلا و غذا نیست …….فقر ، همان گرد و خاكی است كه بر كتابهای فروش نرفتهء یك كتابفروشی می نشیند ……فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ كه روزنامه های برگشتی را خرد میكند ……فقر ، كتیبهء سه هزار ساله ای است كه روی آن یادگاری نوشته اند …..فقر ، پوست موزی است كه از پنجره یك اتومبیل به خیابان انداخته میشود …..فقر ، همه جا سر میكشد ……..فقر ، شب را ” بی غذا ” سر كردن نیست ..فقر ، روز را ” بی اندیشه” سر كردن است      (دکتر علی شریعتی)

 

  ” 2 ”  امروز گرسنگی فکر ، از گرسنگی نان فاجعه انگیز تر است .  (دکتر علی شریعتی)  نامه ها /43

 

” 3 “چه هراسی بالا تر از اینکه کسی خود را در درون خویش گم کرده باشد ؟؟(دکتر علی شریعتی)هبوط در کویر /277

 

 “4 “من هرگز تعطیل نبوده ام . معذرت میخواهم از این خود خواهی ، به خصوص از این کلمه که من هرگز تعطیل نبوده ام ..می دانم تو را آزار خواهد داد …به یاد تعطیلی های خودت می افتی ..غصه مخور !! گفتگو های تنهایی /265

 

 “5 “عشق تنها کار بی چرای عالم است ، چه ، آفرینش بدان پایان می گیرد (دکتر علی شریعتی) 

 

” 6 ”  دکتر شریعتی: مادرم میگفت عاشقی یک شب است و پشیمانی هزار شب؛ هزار شب است پشیمانم که چرا یک شب عاشقی نکرده ام

 

“7 ” خدایا هر که را عقل دادی ، چه ندادی؟ و هر که را عقل ندادی ، چه دادی؟؟؟ “دکتر شریعتی”

 ۸   ؟؟؟

 “9 ” ما شکست نخرده ایم (مثل مغول و عرب ) ما خود را باخته ایم در برابر غرب ! این ترسناک است !!!!! (دکتر علی شریعتی)   

 

 “10 ” یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو درکوچه لیلا نشست عشق آن شب مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود گفت یارب ازچه خوارم کرده ای برصلیب عشق دارم کرده ای خسته ام زین عشق دل خونم مکن من که مجنونم تو مجنونم نکن مرداین بازیچه دیگر نیستم این تو لیلای تو من نیستم خدا گفت : ای دیوانه لیلایت منم در گه پنهان وپیدایت منم سالها با جور لیلا ساختی من کنارت بودم نشناختی

 

“11 ” خوش به حال راننده تاکسی های میدان آزادی که هر روز با صدای بلند و بدون ترسمی گویند:         آزاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااادی.

 

 سلام به همه رفقای گلم  …..

به نظر شما کدوم یکی از این جمله ها از همه زیبا تر و  قشنگ تر هستش ؟؟؟؟؟

منتظر جواب شما هستم …..

 

 

 

عشق ورزیدن را از کویر بیاموزیم که دریا بودنش را به آفتاب بخشید ……

 

                              پنجره زیباست اگر بگذارند

                                     چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند

                                             من از اظهار نظر های دلم فهمیدم .

                                                        عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند …

 

 

زندگی حکایت مرد یخ فروشیست که از او پرسیدند فروختی ؟گفت : نخریدند ، تمام شد ( د.ع. شریعتی )

 

سنگینی باری که خدا بر دوش ما میگذارد آنقدر زیاد نیست که کمرمان خرد شود ، آنقدر است که  ما را به زانو در می آورد ….

 

هوا گرفته بود

باران می بارید !

 کودکی آهسته گفت: خدایا گریه نکن ! درست میشه.


 

همیشه انچه را که لیاقتش رو داریم بدست  می آریم نه آنچه که آرزویش را داریم .

 

آمده ایم تا به زتدگی قیمت بدهیم ،نه به هر قیمتی زندگی کنیم

 

…………………..

چه دنیایی شده امروز ؟؟؟

چرا کسی قدر عشقـو نمیدونه؟

چرا وقتی اسم عشــق میاد همه با پوزخند جوابتو میدن؟

چرا همه چیو امروز به بازی گرفتن ؟

چرا هیشکی واسه خودش ارزش قائل نیست؟

چرا همه با احساسات همدیگه بازی میکنن؟؟ چرا دوره ، دوره ی نامردی شده؟

چرا تو  دنیایی که مرانش عصا رو از کور میدزدن ، من باید دنبال محبت و عشق بگردم؟

چرا چرا چرا ؟؟؟ و 1000 تا چرای دیگه/؟؟

شما جوابی واسشون دارین؟؟؟؟

 

 

                                         …….بـــنـــام خـــدای کـــعــبـــه …….    

                                 

                                           با کاروان بگویید از راه کعبه برگرد    

                                        ما یار را به مستی بیرون خانه دیدیم   

                                                   ………………………

                        ز کعبه پرسپدم تو از خاکی من از خاک ،چرا باید به دور تو بگردم

                           ندا آمد تو با پا آمدی باید بگردی ، یرو با دل بیا تا من بگردم

                                                     ……………………

   با سلام به همه شما عزیزان … فرا رسیدن عید سعید قربان و روز بزرگ عرفه بر شما مبارکباد…..

 

                      

           ای دل اگر نخواندت ره نبری به کوی او

                     بی قدمش کجا توان ره ببری به سوی او  

                               گر نروی به سوی او ، راست بگو کجا روی

                                          هر طرفی که رو کنی ، ملک وی است و کوی او….

 

                       عاشــــــقــــــان عیدتـــــــــــــان مبــــــــــــــــــارکـــــــــــــــــــ

 

۲چیز مدهوشم میکند:ابی اسمانی که میبینم و میدانم که نیست و خدایی که نمیبینم و میدانم که هست(دکتر شریعتی)

 

وقتی… وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم .وقتی که دیگر رفت من به انتظار آمدنش نشستم .وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم .وقتی او تمام کرد من شروع کردم .وقتی او تمام شد من آغاز شدم .و چه سخت است .تنها متولد شدنمثل تنها زندگی کردن است ،مثل تنها مردن !

 

فرق است میان دوست داشتن و داشتن دوست……..دوست داشتن امری لحظه ی است اما داشتن دوست استمرار لحظه های دوست داشتن است:شریعتی

و در آخر

 روایت حج از نگاه دکتر شریعتی/////

حج: يعني آهنگ، مقصد يعني حرکت نيز هم. و همه چيز با کندن از خودت، از زندگيت و ازهمه علقه‌هايت آغاز مي‌شود، مگر نه که در شهرت ساکني؟ سکونت، سکون، حج نفي سکون.چيزي که هدفش خودش است يعني مرگ. حج: جاري شو!

هجرت از ” از خانه خويش ” به ” خانه خدا”،”خانه مُردم”!

اي برلب‌هاي ديگران ترانه‌ساز، آهنگ نيستان خويش کن!

موسم: و اکنون هنگام در رسيده است، لحظه ديدار است، ذي حجه است، ماه حج، ماه حرمت. جنگيدن، کينه ورزيدن و ترس. زمين را، مهلت صلح، پرستش و امنيت داده‌اند، خلق با خدا وعده ديدار دارند، صداي ابراهيم را بر پشت زمين نمي‌شنوي؟ و او در خانه‌اش ترا به فرياد مي‌خواند، دعوتش را لبيک گوي! پس اکنون که در “دار عمل” هستي خود را براي رحلت به ” دار حساب ” آماده کن، مردن را تمرين کن، پيش از آنکه بميري، بمير.

 

 

در دادگاه عشق ….قسمم قلبم بود . وکیلم دلم بود ، و حضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان ……….  قاضی نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام کرد …پس محکوم به تنهایی و مرگ شدم …… کناره چوبه دار از من خواستند تا آخرین خواسته ام را بگویم . من گفتم تا به تو بگویند :                             که هنوزم دوستت دارم

                

 

       کی شود در گوشه ای خلوت تماشایت کنم        تا دو چشم خویش را خاک کف پایت کنم

                    حاضرم بهر تماشای رخ زیبای تو         جان خود را هدیه تاری از موهایت کنم


ای کسانی که مامور دفن من هستید ، مرا در تابوت سیاهی قرار دهی تا همه ببینند هر چه سیاهی بود کشیدم … و دستانم را از تابوت بیرون بگذارید تا همه ببینند چیزی از ان دنیا نبرده ام .. وچشمانم را باز کنید تا همه ببینند که ، چشم انتظار کسی بوده ام

سیاهی قلب ها از زیادی گناه است ، زیادی گناه از فراموشی مرگ،فراموشی مرگ از زیادی آرزوهاست، زیادی آرزو ها از دوست داشتن دنیاست . و دوست داشتن در راس همه خطاهاست .

درد را از هر طرف که بخوانی درد است بیهوده دنبال میانبر نباش

زندگی بر خلاف آرزوهایم گذشت…..

بعضی حرف ها را فقط دست ها به هم میزنند .. فقط دستها   ( د.ع. شریعتی )

ای که همه هستی از توست ، تو برای که هستی ؟( د .ع. شریعتی )

وقتی هیچ مشکلی سر راهم نبود ، میفهمم که راهم رو اشتباه رفتم (د.ع.شریعتی)

برای به خدا رسیدن ، به جای شناخت و عشق ، بکوش تا خدایی شوی .

 

        ………………………………..در پناه حق………………………………

 

 

                                              

سلام به همه دوستان گلم

بلاخره اومدم ……از همه دوستای گلم که تو نبود من با نظرات زیباشون باعث دلگرمی من تو  دوران خدمتم شدن نهایت تشکر رو دارم .. بلاخره این سربازی تموم شد و از این به بعد در خدمت همه دوستاران دکتر هستم …


من از هیچ کس گله ای ندارم ، از هیچ کس توقعی ندارم ،اگر کسی جانم را از من بگیرد ، قلبم را از حلقومم بیرون بیاورد و دور بریزد ، تمام عمر آزارم دهد ، آةشم بزند ، هر کاری بکند ، صبر میکنم . از او ناراضی نحواهم بود . او را بد نخواهم دانست .به او بد نخواهم گفت . میدانم که انسانها ، دلها ، اندیشه ها و زندگی ها همه بازیچه دست تقدیرند ….. (کتاب گفتگو های تنهایی دکتر شریعتی)

 

زندگی داستان مرد یخ فروشیست که از او پرسیدند فروختی:گفت نخریدند تمام شد. دکتر شریعتی

 

حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود افسوس که بجای افکارش زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند. دکتر شریعتی.

 

بچه که بودیم ” بچه بودیمبزرگ که شدیم ” بزرگ که نشدیم هیچدیگه همون بچه هم نیستیمبرای عشق پاک بچه گیها دلم تنگ است …

 

      

اسمم را پدرم انتخاب کرد فامیلم را یکی ازاجدادم انتخاب کرد ساکت شوید چون می خواهم راهم را خودم انتخاب کنمدکتر علی شریعتی

من تو را دوست دارم.. دیگری تو را دوست دارد.. دیگری دیگری را دوست دارد.. و این چنین است که ما تنهاییم..

 

ای که همه هستی از توست .تو برای که هستی؟؟؟

                                       ……………………………………….

                  

پای کلاس درس نشسته بودیم . استاد آمد ، گچ را برداشت و روی تخته سیاه دو خط موازی کشید

خط پایینی نگاهیی به بالایی کرد و عاشقش شد

سپس استاد گفت:

دو خط مواز هیچ وقت به هم نمیرسند ..

 


قابیل همیشه در تاریخ بشر زنده است ، چون هابیل مرده . ( جهان بینی و ایدئولوژی )

 

برای  به خدا رسیدن ، به جای شناخت و عشق ، بکوش تا خدایی بشوی   ( تاریخ و شناخت ادیان)

 

انسان بر خلاف همه جانوران بر روی دو پایش ایستاده است ؟ ایستاده است تا به آسمان بنگرد  (گفتگو های تنهایی)

 

ای خدای بزرگ به من کمک کن تا وقتی می خواهم درباره ی راه رفتن کسی قضاوت کنم, کمی با کفش های او راه بروم

 

در شگفتم که سلام آغاز هر دیداریست ، ولی در نماز پایان است . شاید این بدین معناست که پایان نماز ، آغاز دیدار است

 

در بی کرانه زندگی دو چیز افسونم کرد: آبی اسمان که می ببینم و می دانم نیست و خدایی که نمی بینم و می دانم هست

 

روزی كه بود ندیدم….روزی كه خواند نشنیدمروزی دیدم كه نبود….روزی شنیدم كه نخواند

            

خدا ما رو برای هم نمیخواست ،              فقط میخواست همو فهمیده باشیم

بدونیم نیمه ما مال ما نیست                     فقط خواست نیممونو دیده باشیم                           

تموم لحظه های این تب تلخ                        خدا از حسرت ما با خبر بود

خودش ما رو برای هم نمی خواست         خودت دیدی دعامون بی اثر بود

 .                                                                                    

شکسپیر میگه : فراموش کن چیزی رو که نمیتونی به دست بیاری و بدست بیار چیزی رو که نمی تونی فراموش کنی

 

 

 

به نام خدای عاشق و معشوق

 

می رهم از خویش و می مانم زخویش                      هرچه برجا مانده ویران می شود روح من چون بادبان قایقی                         در افق ها دور و پنهان می شود ……

 

 ————————————————–

 


 

هیچ کس لیاقت اشک های تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد … باعث ریختن اشک های تو نمی شود

 

بار الهابرای همسایه ای که نان مرا ربود ، نانبرای دوستی که قلب مرا شکست ، مهربانیبرای آنکه روح مرا آزرد ، بخشایشو برای خویشتن خویش آگاهی وعشق میطلبم .                           

 

خدایا! …رحمتی کن ،تاایمان ،نام و نان برایم نیاورد! …قوتم بخش ،تا نانم را ،و حتی نامم را ،در خطر ایمانم افکنم! …تا از آنانی نباشم که ،پول دین را می گیرند ،و برای دنیا کار می کنند! …بلکه از آنانی باشم که ،پول دنیا را می گیرند ،و برای دین کار می کنند! …

 

ای آزادی ، مرغک پر شکسته زیبای من ! کاش قفست را می شکستم و در هوای پاک بی ابر بی غبار بامدادی  ، پروازت می دادم

ایــسـتــادن !     آیا مصدری عالی تر و آقاتر از این ، در زبان بشر هست؟؟؟!!( گفتگو های تنهایی )

 

چه حادثه ای در این جهان از بازی پروانه بر گرد شمع ، پرواز پروانه بر هاله شمع و نشستن و گریختن و سوختنو ساختن و هیچ نگفتن پروانه بر آتش شمع زیبا تر است؟؟؟ ( گفتگو های تنهایی)

اگر در صحنه حق و باطل نیستی، اگر شاهد عصر خودت و شهید حق بر باطل نیستی، هر جا كه میخواهی باش. چه به شراب نشسته و چه به نماز ایستاده. هر دو یكیست    

هر کس بد ما به خلق گوید                   ما چهره دل نمی خراشیم

ما خوبی او به خلق گوییم                   تا هردو دروغ گفته باشیم    

 

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغ ها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود

 

دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند …..

 

                                                  ………………………………

 شعر زیبای من چیستم رو از دکتر شریعتی براتون گذاشتم که ایشالله لذت برید .

 

من چیستم ؟

 

من چیستم

افسانه ای خموش در‌ آغوش صد فریب

گرد فریب خورده ای از عشوه نسیم

خشمی که خفته در پس هر درد خنده ای

رازی نهفته در دل شب های جنگلی

.

من چیستم ؟

فریادهای خشم به زنجیر بسته ای …

بهت نگاه خاطره آمیز یک جنون

زهری چکیده از بن دندان صد امید

دشنام پست قحبه ی بدکار روزگار

.

من چیستم ؟

بر جا ز کاروان سبک بار آرزو

خاکستری به راه

گم کرده مرغ دربه دری راه آشیان

اندر شب سیاه

.

من چیستم ؟

یک لکه ای زننگ به دامان زندگی

و زننگ زندگانی آلوده دامنی

یک ضحبه ی شکسته به حلقوم بی کسی

راز نگفته ای و سرود نخوانده ای

.

من چیستم ؟

.

من چیستم ؟

لبخند پر ملامت پاییزی غروب

در جستجوی شب

یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات

گمنام و بی نشان

در آرزوی سرزدن آفتاب مرگ

                                                           …………………………………….

و در آخر مناجات علی شریعتی با خدا.. 

ای خداوند!به علمای ما مسئولیتو به عوام ما علمو به مومنان ما روشناییو به روشنفکران ما ایمانو به متعصبین ما فهمو به فهمیدگان ما تعصبو به زنان ما شعورو به مردان ما شرفو به پیران ما آگاهیو به جوانان ما اصالتو به اساتید ما عقیدهو به دانشجویان ما نیز عقیدهو به خفتگان ما بیداریو به دینداران ما دینو به نویسندگان ما تعهدو به هنرمندان ما دردو به شاعران ما شعورو به محققان ما هدفو به نومیدان ما امیدو به ضعیفان ما نیروو به محافظه کاران ما گشتاخیو به نشستگان ما قیامو به راکدان ما تکانو به مردگان ما حیاتو به کوران ما نگاهو به خاموشان ما فریادو به مسلمانان ما قرآنو به شیعیان ما علی(ع)و به فرقه های ما وحدتو به حسودان ما شفاو به خودبینان ما انصافو به فحاشان ما ادبو به مجاهدان ما صبرو به مردم ما خودآگاهیو به همه ملت ما همت، تصمیم و استعداد فداکاریو شایستگی نجات و عزتببخش

 آمیـــن

 

                                                                              همیشه خوش باشین .

                                                                                       در پناه حق( ایمان تفرشی )

 

 



روحت شاد عزیز دلم روحت شاد عزیز دلم ، دلنوشته و متن پدربزرگ عزیزم روحت شاد همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل …

شعر در مورد سیزده بدر شعر در مورد سیزده بدر ، کودکانه و عاشقانه + شعر سیزده بدر شهریار همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این …

شعر در مورد فردوس شعر در مورد فردوس ، شعر کوتاه و زیبا در مورد شهر فردوس استان خراسان جنوبی همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم …

سخنان دکتر شریعتی در مورد سیگار

جملات بزرگان در مورد سیگار ، جملات تاکیدی برای ترک سیگار همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

ترک سیگار آسان‌ترین کار جهان است.

من بار‌ها امتحانش کرده‌ام.

«مارک تواین»

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

از عجایب سیگار همین بس

که آتشش آرامت می‌کند

در برابر کسی که دلت را آتش زده.

بیشتر بخوانید : عرض تسلیت برای مادر شوهر ، خواهر + پروفایل تسلیت فوت مادر شوهر

سیگار

مزه‌ی اکسیژن را به من فهماند…

«فرانتس کافکا»

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

سیگار بی تقلب

و ناز پری رخان

این هر دو در کشاکش دوران

کشیدنیست

«نصرت رحمانی»

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

کاش پشت پاکت سیگار

به جای تصویر ریه‌ای

بعد از کشیدن سیگار تصویر اعصاب‌های خراب

قبل از کشیدن سیگار را می‌گذاشتند!

بیشتر بخوانید : عرض تسلیت برای مادر بزرگ ، دوستم + پیام تسلیت مادربزرگ عزیزم

سیگار کشیدن بهترین راه برای خودکشی است،

بدون اینکه واقعا این کار را انجام دهید.

«دیمن هریست»

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

سیگار رفیق شفیق همه زیر و بم‌های زندگی است.

یار وفادار لحظات خوب و بد است.

ما در تنهایی و یا در یک جمع سیگار روشن می‌کنیم

تا به یک شادی خوش آمد بگوییم و

یا بر یک غم سر پوش بگذاریم.

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

یک سیگار خوب همان اندازه

سخنان دکتر شریعتی در مورد سیگار

احساس آرامش به مردان می‌دهد،

که گریه کردن به زنان.

«ادوارد بولورلیتن»

بیشتر بخوانید : عرض تسلیت برای مادر همکار ، پیام تسلیت رسمی مادر در اینستاگرام

سیگار چه زیبا کام می‌دهد…

او تا صبح پیراهن سفیدش را برایم می‌سوزاند

و من از لبانش بوسه‌ها می‌گیرم

چه لذتی می‌برم از این همخوابی

او از جان مایه می‌گذارد

و من از عمر

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

سیگار یک بمب ساعتی ست.

هر پکی که به سیگار می زنی،

آینده ات را نابود می‌کنی!

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

سیگارهایم؛

بوی خون گرفته این روز‌ها…

رگ‌هایم؛ بوی دود…

بیشتر بخوانید : عرض تسلیت برای مادر خانم ، همکار + متن پیام تسلیت مادر به همکار

این روزا دیگه

هیچ چیزی رو شرح نمیدم ،

فقط می کِشَم

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

سیگار میکشم تا دود کنم

خیال بودنش را …

ریه هایم بی تقصیرند

فقط دارند تاوان ندانم

کاری های دلم را پس میدهند

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

سیگار فروش گوشه ی خیابان هم فهمید

ولی تو هنوز نمی دانی که من دود می شوم

و این سیگارها بهانه است

بیشتر بخوانید : پیام تسلیت کوتاه غیر رسمی ، پیام تسلیت رسمی به همکار

همیشه می گویی

ترک کن این سیگارهای لعنتی را

به تو قول می دهم که به زودی ترک کنم

این خودِ لعنتی را

نی نی سایت

سخنان دکتر شریعتی در مورد سیگار
سخنان دکتر شریعتی در مورد سیگار

Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *