* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت
قوانین و مقررات
نینیسایت نیز میباشید.
* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت
قوانین و مقررات
نینیسایت نیز میباشید.
دختری هستم ۳۴ ساله و مجرد ازدواج شده واسم یه آرزو ؛ شرایطش پیش نمیاد چیکار کنم آخه؟؟؟ همیشه خواستگار میامد و به دلایل الکی جور نمیشد ویوقتا من نه میگفتم ویوقتا خواستگار و اما چند سال هس که دیگه خواستگارم کم هس و مشاوره رفتم میگه مگه همه باید ازدواج کنند؟ خوب منم دلم همدم میخواد دلم تشکیل زندگی میخواد دلم رابطه میخواد دلم بچه میخواد دوسدارم تشکیل زندگی بدم اما جور نمیشه که؛ مشاوره گفت تو اجتماع بیشتر حضور پیدا کن امافایده نداشت که ؛ لیسانس دارم وکارم دارم و قیافه وتیپم هم معمولی ؛چهره ام خیلی کمتر از سنم نشون میده و هر کی منو میبینه فکر میکنه ۲۵ و ۲۷ ساله هستم ؛ افسرده شدم از تنهایی و آخه تا کی مجرد باشم ؛ اهل دوستی وباکسی بودنم نیستم ؛ بهم راهکار بدید ممنون
آخه اهل دوستی نیستم
تبادل نظر در مورد ازدواج
خانوما نگین مجردی عشقه از این حرفا بالاخره تا ی زمانی مجردی خوبه ..
چرا؟؟
منم شرایطم مثل شماهاس
آیا میدانید در هفته ۳۶ بارداری باید برای ذخیره خون بندناف نوزادتان ثبتنام کنید؟!
مثل من که بچه دار شدن برام شده ارزو اهل دوستی باش تا کسی باهات اشنا نشه نمیتونی ازدواج کنی دیگه کسی سنتی ازدواج نمیکنه
با اجازه ی استارتر خانوما میشه بیایید تاپیک آخرم وسوالمو جواب بدید
عقده شده واسم ازدواج کردن
درکت میکنم میفهمم چی میکشی ولی ازدواج کردن هم از دور قشنگه وقتی ازدواج کردی میفهمی چقد سخته…..
تو تلوزیون دیدیم موسسه واسه همسر یابی.خیلی خوب بود بنظرم.حتما برو
چی
به همه بگو
آخه تا کی مجردی دلم بدجور تشکیل زندگی میخواد
آقا من میخوام شوهرمو همینجا حراج کنم…..
شروع کنید قیمت بدید…..
39 سالشه، فوق لیسانس هم داره…..
خوب پس سعی کن دائم تو اجتماع باشی کلاس برو مهمونیا شرکت کن برو سر کار باید تو اجتماع دیده بشی ک یکی ببینت بیا خواستگاریت
اوناییکه مجردن فقط ظاهر زندگی متاهلی رو میبینن اگه باطنشم میدیدن قطعا منصرف میشدن مسئولیت داره غصه داره دعوا داره ولی خب سن شما کم کم زیاد میشه امیدوارم متاهل بشی و بدونی از دور خوب بوده
با خودت کنار بیا و شاد باش با زندگی ات و شرایط ات نجنگ . مجردی صد برابر بهتر از داشتن شوهر و زندگی بده . شاید خدا دوست داشته که تا حالا مجرد بودی بسپار به خودش موقع اش باشه برات پیش میاد
عزیزم همین نجابت شما و اینکه شاغل هم هستی دو امتیاز بزرگ هست.کلا الان بخاطر شرایط اقتصادی آمار ازدواج خصوصا از نوع سنتی کم شده.ببین تو مسجد محله تون از این خانمهایی که دستشون تو کار خیر هست نیست.اینا کارشون معرفی کردن دختر و پسرا به هم هست
عزیزم فک میکنی
بعد بخودت فحش میدی
Kodom shahri shoma?
آخه دوستی کردن مگه به ازدواج ختم میشه؟
تبادل نظر در مورد ازدواج
چ خوب منم حراج ک نه مجانی میدم🤣
مسمومیت بارداری چجوریه علائم چیه ممنون اگه جواب بدی
کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت
قوانین و مقررات
نینیسایت میباشید
مطالب این سایت تنها جنبه اطلاع رسانی و
آموزشی داشته و توصیه پزشکی تخصصی تلقی نمی شوند و نباید آنها را جایگزین
مراجعه به پزشک جهت تشخیص و درمان دانست. لطفاً پیش از استفاده از سایت
صفحه
“شرایط استفاده از سایت”
را مطالعه فرمایید. استفاده از این سایت
بدان معناست که شما قبلاً صفحه “شرایط استفاده از سایت” را مطالعه کرده
و به مفاد آن واقفید. نقل مطالب این سایت با ذکر منبع و نشانی اینترنتی سایت بلامانع است
* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت
قوانین و مقررات
نینیسایت نیز میباشید.
* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت
قوانین و مقررات
نینیسایت نیز میباشید.
من خودم دوست داشتم شوهرم پولدار و تحصیلکرده باشه
شد
خواهرم دوست داشت شوهرش خوشگل و شغش اداری باشه
تبادل نظر در مورد ازدواج
اونم شد
اما دریغ از اینکه بویی از انسانیت برده باشن
یعنی موقع دعا کردن نگفتیم
خدایا یه شوهر قسمتم کن همه چیز تمام
دوستم چنین دعایی کرد
گفت دوست دارم شوهرم همه چیز داشته باشه
خوشگل
پولدار
تحصیلکرده
اخلاق خوب
خانواده خوب
شوهرش خداروشکر خوبه
شما چی فکر میکردید و چی شد؟
فک نمیکردم زیر 30 ازدواج کنم
الان 22سالمه عقدم
معیارم عشق بود
ما همونم نشد 😂😂😂😂
عاشقم باشه ک هست
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید،
خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید
تحصیلات ارشد به بالا
کارمند دولت
ظاهر خوب
روستازاده باشه
آخرشم نصیبم شد
یاد اون کارمند بانک افتادم که توی دعاش یادش رفته بود بگه پولا برای خودم باشه
من معیارم فاصله سنی زیاد بود که شد
قیافه معمولی بود که شد
خوشتیپ بود که شد
اخلاق عالی بود که شد
اهل سفر بود که شد
شوخ طبع بود که شد
تبادل نظر در مورد ازدواج
اما میخواستم تحصیلکرده باشه نشد
میخواستم اداری باشه شغلش ازاده
البتع شوهرم نیس عشقمه هنوز😊
من معیارم عشق و علاقه بود ک فقط تو زندگی این ی مورد باشه بقیه همه حل میشه…ک من ناکام موندم😔
همیشه حسم میگف ک تو سن کم و شوهرم معلمه خانوادده عادی قیافه و ایناش معمولی خیلی عاشقمه واقعا هست و حس میکردم بچه دار نمیشم واقعا و شده تا الان متاسفانه
کلا بخدا حس ششم خیلی قویه اصلا همه چی به دلم میوفته خواب میبینم دقیقا میشه نمیدونم چیه افتاده بجونم😭😭😭دعا کنید حداقل مامان شم
من كه معيارهام انقدر زياد بود به قول مادرم بايد سفارش ميدادم بسازن
خدا رو شكر در مجموع خوبه همسرم ،تقريبا نزديك به سفارش كارخونه دراومد😂
چرا روستا زاده؟
منم تحصيلكرده و وضع مالي خوب و خوش اخلاق و خانواده دار ميخواستم ك نصيبم شد ، فقط يه چيزو جا انداختم ك ارزو كنم قدش بلند بشه ك نشد😬
من همیشه می گفتم کسی که دوسش دارم دوسم داره و اکثر معیارهام هم داره خدا بنداز جلو پام
شغل و تحصیلاتش دقیقا همون شد که می خواستم
بقیه چیزهاشم هم خوبی داره هم بدی دیگه مثل همه
راستی یه چیز اضافه تر خدا گذاشت تو سرنوشتم دیگه اوایل فرار می کردم الان پذیرفتم که خدا هیچ وقت بد نمی خواد واسه بنده اش
فکر کنم اشانتیون ارزوم بود
فکر میکردم ۳۰به بالا ازدواج کنم ولی عاشق شد ۱۹ازدواج کردم کور شدم معیاری نداشتماون موقع فقط میخواستمش اونم همینطور ولی خب تحصیلاتو پولو همه چی داره از اخلاقم یه ۷۰درصدیشو داره قابل تحمله
من میخاستم پولدار و خانواده دار باشه که خیلی دوسم داشته باشنو احترام بزارن بهم.اخلاقش خوب باشه و عاشقم باشه.
همشون شد.اما خانوادش چشم دیدنمو ندارن.با اینکه ازدواجمون سنتی بود تقریبا
باشخصیت و باوجدان. مهربون.خوشتیپ. پشمالو. مردونه. درشت و چارشونه. وضعمالیخوب. هنوز پیدا نشده😁😁
چون مقید و چشم پاکترن
خوشبخت بشی
این مطلق نیست گلم
تو نامزدی قبلیم یادم نمیاد چه دعایی میکردم. ولی احتمالن گفتم خدایا یه گوساله بی فرهنگ بی ادب و اسکل بوگندو خسیس گدا زاده نصیبم کن. 😐😐 الان ولی میدونم دنبال چی ام ولی فعلن در حد معیار مونده😂
کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت
قوانین و مقررات
نینیسایت میباشید
مطالب این سایت تنها جنبه اطلاع رسانی و
آموزشی داشته و توصیه پزشکی تخصصی تلقی نمی شوند و نباید آنها را جایگزین
مراجعه به پزشک جهت تشخیص و درمان دانست. لطفاً پیش از استفاده از سایت
صفحه
“شرایط استفاده از سایت”
را مطالعه فرمایید. استفاده از این سایت
بدان معناست که شما قبلاً صفحه “شرایط استفاده از سایت” را مطالعه کرده
و به مفاد آن واقفید. نقل مطالب این سایت با ذکر منبع و نشانی اینترنتی سایت بلامانع است
ایران چطور
ایران چطور
«من ۲۰ ساله بودم و او ۲۱ ساله. قرار بود ازدواج کنیم اما خانوادهام موافق نبودند. قرار این بود با هم رفت و آمد کنیم و بیشتر آشنا شویم. با اینکه رفتارهایی که از او دیدم برایم قابل درک نبود اما به او وابسته شده بودم. باید چه کار میکردم؟ پا گذاشتم روی دل مخالف خانواده و گفتم که انتخاب من همین است.
شوهرم سال آخر دانشگاه بود و شغلی هم نداشت. به اتکای پول پدرش که کارمند بود و میگفت از پسرش حمایت میکند، خانه برایش میخرد و خرج عروسی را میدهد، عقد کردیم. خانوادهام موافق ازدواج من در این سن کم نبودند؛ اصلاً یکی از دلایل مخالفتشان همین بود و دلیل دیگرشان بیکاری شوهرم. با تمام این مسائل ازدواج کردیم.
سیگار دوستش در ماشینمان جا میماند
تبادل نظر در مورد ازدواج
تازه عقد کرده بودیم که متوجه رفتارهای عجیبش شدم. فهمیدم سیگاری است و چند وقت بعد هم در کیفش، قرصهای اعصاب پیدا کردم اما هر بار خودم را قانع میکردم که حتماً اشتباه میکنم. وقتی هم چیزی میپرسیدم، جواب میداد سیگار یا قرصهای دوستش در ماشینمان جا مانده! همه این مسائل باعث شد اعتمادم از بین برود.
این صفحه را از طریق دکمه واتساپ برای دوستانتان ارسال کنید
شوهرم اصرار به رابطه جنسی در دوران عقد داشت
شوهرم اصرار زیادی برای داشتن رابطه در دوران عقد داشت. از آنجا که ما خانوادهای سنتی هستیم، نمیتوانستم با خواهر یا مادرم مشورت کنم و نظرشان را بپرسم که باید در برابر خواسته شوهرم چهکنم. چندبار سر این موضوع با هم دعوا کردیم اما آخرش مجبور شدم قبول کنم. چرا؟ چون میترسیدم. نمیدانستم تهش چه میشود اما فکر میکردم با این کار، زندگی روال بهتری پیدا میکند. مثلاً اینکه حداقل در دوران عقد، کمتر دعوا میکنیم و شوهرم بیشتر به حرفهایم گوش میدهد. فکر میکردم با این کار، مانع از این میشوم که قرص مصرف کند یا سیگار بکشد. بعضی وقتها طوری عصبانی میشد که از او میترسیدم. بعد از رابطه با همسرم هیچ تغییری در رفتارهایش ایجاد نشد.
سه ماه بعد از عقد باردار شدم
وحشتناک بود. فقط سه ماه از عقدمان گذشته بود و من حامله بودم. باورم نمیشد. چه کار باید میکردم وقتی جرئت نداشتم به مادرم چیزی بگویم؟ نمیخواستم حالش را بد کنم. به اندازه کافی شوهرم به چشم خانوادهام بد بود. اگر از این موضوع هم خبردار میشدند، دیگر هیچکس او را آدم حساب نمیکرد. اما شوهرم ماجرا را به خانوادهاش گفت. هرچند ناراحت شدند اما برخورد بدی نداشتند. نظر آنها این بود که بچه را نگه داریم.
من بچه نمیخواستم. سنم کم و مادرم مریض بود. اگر ماجرا را میفهمید حتماً حالش بدتر میشد. از طرفی تازه دانشگاه قبول شده بودم و از همه مهمتر، شوهرم را نمیخواستم چون میدانستم چیزی مصرف میکند! فقط نمیدانستم چی. اولش فکر میکردم فقط سیگار میکشد و قرصهای آرامبخش مصرف میکند اما بعدها موادمخدر در کیفش پیدا کردم. چند باری با مادرش صحبت کردم و از او خواستم جلوی دارو خوردن پسرش را بگیرد اما تأثیری نداشت.
کادوهای سر عقد را فروختم و به دکتر رفتم
شوهرم برای دکتر و آزمایشگاه تقریباً هیچ پولی نداشت. کادوهای سر عقدم را فروختیم، با پولش دکتر رفتم و دو بار آزمایش بارداری دادم. فشار روانی زیادی را تحمل میکردم و موضوع را فقط برای خواهرم گفته بودم. من از همان روز که فهمیدم حاملهام تصمیم گرفتم که بچه را سقط کنم. با اینکه خیلی دوستش داشتم و وجودش را در وجودم حس میکردم اما نمیتوانستم. شرایط عروسیمان فراهم نبود. شوهرم بیکار بود. بیمه نبودیم و از همه مهمتر به او مشکوک بودم. میدانستم چیزی مصرف میکند.
هیچ پزشکی مرا راهنمایی نکرد
آن روزها وحشتناک بود. وحشتناک و سیاه. کمرم خیلی درد میکرد و حالت تهوع شدید داشتم اما وقتی پیش خانوادهام بودم، حواسم را جمع میکردم تا کسی متوجه حال بد من نشود. به چند دکتر مراجعه کردم و از آنها خواستم مرا راهنمایی کنند در مورد اینکه سقط چه تأثیراتی در بدن دارد. مثلاً اینکه برای دوباره باردار شدنم مشکلی ایجاد نمیکند و … اما هیچ کدام پاسخ دقیق و درستی نمیدادند. دو نفرشان گفتند نمیتوانیم به تو کمکی کنیم. چند بار خواهش کردم، برایشان توضیح دادم که شرایط بدی دارم و نمیدانم باید چه کنم، باید از عوارض سقط مطلع میشدم اما پزشکان جز اینکه «سقط عمدی کار درستی نیست»، راهنمایی دیگری نکردند.
وقتی از مطب آخرین دکتری که مراجعه کرده بودم، بیرون آمدیم هر دویمان حال بدی داشتیم. به چند داروخانه در خیابان سجاد رفتیم و یکی از داروخانهدارها به شوهرم گفت: «قرص برای سقط بهتون میدم، دونهای ۲۵ هزار تومنه. سه تا بخوره بچه میافته». ترسیدم و شوهرم را از خریدن آن قرصها منصرف کردم. با یکی از دوستانم که داروساز بود، تماس گرفتم و از او در مورد چنین قرصهایی پرسیدم. گفت: «اینجور قرصا برای سقط حیووناست وگرنه قرص سقط خوب، گرونه!».
در آن دوران با شوهرم خیلی بحث و دعوا میکردیم. از او بدم میآمد چون به زور با من رابطه برقرار کرده بود. خانوادهاش به ما کمکی نمیکردند. فقط میگفتند: «بچه رو نگه دارین اما همه چی باید به عهده خودتون باشه». تنها بودم. تنهای تنها.
وقتی برای اولین بار سونوگرافی رفتم به زنی که دستگاه را روی شکمم ماساژ میداد، گفتم: «من این بچه رو نمیخوام.» آدم خوبی بود، بهم گفت: «اگر میخوای سقط کنی زودتر بکن، چون فقط ساک بچه تشکیل شده و هنوز جنینی شکل نگرفته». اما هر کاری کردم که زودتر بتوانم بچه را سقط کنم تا گناه کمتری داشته باشد، نتوانستم.
صدای قلبش را شنیدم
بالاخره بعد از سه هفته دنبال دکتر و دارو گشتن، توانستیم یک پزشک کاربلد پیدا کنیم. یکی از آشناهایمان پزشکی عمومی را معرفی کرد و گفت میتواند به ما کمک کند. مسخره است پیش از آنکه پیش دکتری که معرفی کرده بودند برویم، دوباره رفتیم سونوگرافی چون دفعه اول گفتند فقط ساک جنین تشکیل شده اما امیدوار بودم جنینی تشکیل نشده باشد و خود بچه سقط شود اما من صدای قلبش را میشنیدم؛ ضربانی منظم و زیبا.
با شوهرم پیش پزشک عمومی رفتیم. آدرس دقیق مطب یادم نمیآید، فقط میدانم انتهای شهر بود. آنقدر رفتیم تا به جاده رسیدیم. اول، منشی پزشک، سوالات زیادی از هر دوی ما پرسید، بعد ما را پیش پزشک برد. دکتر، چهره عبوسی داشت. طوری رفتار میکرد مثل اینکه ما بچه نامشروعی داریم. چقدر دلم برای آنچه درونم زندگی میکرد، میسوخت. احساس میکردم با من حرف میزند و دوستم دارد. مدام در ذهنم این جمله میپیچید: «مامان من دوستت دارم، نمیخوام بمیرم». حالم از خودم به هم میخورد. میخواستم بچهام بهدنیا بیاید و کنارم باشد اما با این شرایط لعنتی نمیشد که نمیشد.
هزینه سه قرص ۵۰۰ هزار تومان بود. شوهرم پولی نداشت. خودم پساندازی داشتم و مابقی پول را از خواهرم قرض گرفتم. پول را که پرداخت کردیم، پزشک از مطبش بیرون رفت و سوار ماشینش شد. گفت: «قرصارو که پیش خودم نگه نمیدارم، میرم براتون میارم». بعد از ده دقیقه برگشت. بسته قرصها را به من نشان داد و گفت: «تاریخ روی قرص را نگاه کن، ۲۰۱۲. درسته؟» زمانی که روی بسته را نگاه کردم، چشمانم خوب نمیدید. تنها توانستم بگویم درست است. آن لحظه اصلاً مغزم کار نمیکرد. دکتر سه عدد قرص از ورقه درآورد، ریخت توی پلاستیک داد به شوهرم. بعد هم برای شوهرم طرز استفاده از قرصها را توضیح داد.
مسخره است! وقتی با حال و روز بدی که داشتم از مطب دکتر بیرون آمدیم، شوهرم وسط خیابان شروع کرد به دعوا کردن. میگفت: «قرصای داروخانه سجاد کلاً میشد ۷۵ هزار تومن، الان شد ۵۰۰ هزار تومن. تقصیر توئه انقد پول دادیم.» فقط جواب دادم: «خودم پولشو جور کردم.»
خانوادهام از حامله بودنم بیاطلاع بودند
به خانه مادرم رفتیم. لباس و وسایلی که احساس میکردم لازم میشود، برداشتم و به مادرم گفتم که قرار است با همسرم سه روز به شمال برویم! مادرم خوشحال بود. فکر میکرد من از زندگیام رضایت دارم و سفر حالم را خوب میکند. تمام لحظه خداحافظی دوست داشتم بمیرم اما از مادرم دور نشوم.
تمام شب با کودکم صحبت میکردم و از او عذر میخواستم
از آنجا که برای سقط و دوران نقاهت بعد آن جایی را نداشتیم به خانه پدرشوهرم رفتیم. آن شب مثل کابوس بود. از خانوادهام تنها خواهرم با من بود. همه ترسیده بودیم؛ خانواده شوهرم، خودم و خواهرم. آنقدر همه ترسیده بودند که خانواده شوهرم با اینکه اهل نماز خواندن و روزه گرفتن نبودند اما آن شب همه بنا کردند به نماز خواندن. شوهرم برای اولین بار در عمرش نماز خواند؛ همان کسی که مشروب میخورد و نماز و روزه را قبول نداشت. زمانی که آن صحنهها و رفتارهای اطرافیانم را میدیدم، احساس میکردم حتماً میمیرم. برای همین با کودکم صحبت میکردم و از او بابت کاری که قرار است انجام دهم، عذر میخواستم.
ساعت ۱۲ شب تصمیم قطعی را گرفتم که قرصها را بخورم. مادرشوهرم مدام میگفت گناه میکنی، این کار را نکن! اما شوهرم با او دعوا میکرد و میگفت که دخالت نکند. حرفهای مادرشوهرم را قبول داشتم. میخواستم بچهام به دنیا بیاید. میدانستم این کارم گناه دارد اما باید چکار میکردم؟ همهاش این جملات توی ذهنم بود که اگر از شوهرم طلاق بگیرم بچهام چه میشود؟ اگر بخواهد بچه را از من بگیرد چه؟ اگر نتوانم کاری پیدا کنم و خرج خودم و بچه را نتوانم دربیاورم چه؟ اگر …
هزار جمله مزخرفی که آدم را به مرز جنون میکشاند. هیچکس نبود. من بودم و خودم.
نَوَهت تو آشغالاست!
قرصها را خوردم و خوابیدم. دوست داشتم دیگر هیچوقت بیدار نشوم. ساعت پنج صبح، چشمهایم را باز کردم؛ همه جا پر از خون شده بود. نمیتوانستم از جایم بلند شوم. شوهرم کمکم کرد تکانی به خودم بدهم. دوست ندارم بگویم که چگونه بچهام سقط شد. هنوز هم که یادم میآید، برایم مثل کابوس میماند. بعد از پنج ساعت خونریزی شدید، کیسه آبم با کلی خون پاشید بیرون. خیلی ترسیده بودم. شوهرم با اخم میگفت چیزی نیست، چیزی نشده. جنینم را در کیسه زباله کرد. آن صحنه و آن جمله دیوانهام میکند. شوهرم برگشت به مادرش گفت: «نَوَهت تو آشغالاست».
سقط، عواقب جسمی و روحی زیادی برایم داشت
سه روز خانه پدرشوهرم ماندم. خونریزی شدیدی داشتم. از آنجا که دو روز تعطیل رسمی بود، نتوانستم پس از سقط به پزشک مراجعه کنم تا وضعیتم را بدانم. یک شب تا صبح تب شدید داشتم. ضربان قلبم خیلی بالا بود، طوری که نفسکشیدن برایم سخت بود. چند بار هم سرم گیج رفت و زمین افتادم. کپسولهایی میخوردم تا تبم پایین بیاید که اسمش را فراموش کردهام. فقط میدانم تهوع شدیدی پیدا کرده بودم. دوست داشتم بمیرم و ای کاش میمردم.
بعد از سقط، برای خانوادهام سوغاتی خریدم
بعد از سه روز با شوهرم به مشهد برگشتیم. برای اینکه همه چیز عادی بهنظر برسد، آلوچه و چندتا خوراکی دیگر خریدیم تا بهعنوان سوغاتی برای خانوادهام ببرم. خندهدار بود اما باید این کار را انجام میدادم، هرچند خواهرم دورادور مراقبم بود. بعد از این قضیه مشکلات زیادی برایم ایجاد شد. دچار کمردردهای شدیدی شده بودم، طوری که گاهی نمیتوانستم از جایم بلند شوم. خونریزی دو ماه ادامه داشت، طوری که چندبار دکتر رفتم و آمپول ضدخونریزی برایم تجویز کردند. نمیدانم آن آمپولها چه عواقبی داشتند. پرولاکتین خونم خیلی بالا رفته بود و تا دو سال بعد از سقطم، شیر داشتم.
به چند پزشک مراجعه کردم، درمان نشد. آخرین دکتری که رفتم برایم توضیح داد که وجود چنین شرایطی در بدنم خطرناک است و برای بررسی بیشتر، ام.ار.آی از مغز برایم تجویز کرد. این مدت دعواهای شدیدی با شوهرم داشتم و رابطهمان را تاحدودی قطع کرده بودیم. در واقع نه او به خانه ما میآمد، نه من به خانه آنها میرفتم. قطع شدن رابطهمان باعث شد برای ادامه درمانم تنها باشم؛ چراکه همسرم از سر لجبازی با من و اینکه دوباره رابطهام را با او و خانوادش برقرار کنم مرا برای دکتر رفتن و تأمین داروها همراهی نمیکرد. دعواهایمان باعث شده بود خانوادهام هم از من بخواهند رابطهام را با او قطع کنم؛ چراکه دیده بودند بهشدت عصبی شدهام و از من میخواستند از او جدا شوم، هر چند هنوز متوجه موضوع سقطم نشده بودند.
برای اینکه کسی از خانوادهام متوجه کاری که انجام داده بودم، نشود مجبور میشدم تنها به دکتر بروم. یکی از دوستانم پزشکی را معرفی کرد که برای نوبت گرفتن باید ۵ صبح، جلوی مطب پزشک اسم مینوشتم تا عصر نوبت داشته باشم. چندین بار به بهانههای مختلف مثلاً اینکه میخواهم با دوستانم پارک بروم، ساعت پنج و نیم یا شش صبح از خانه بیرون میرفتم و در خیابان عارف جلوی ورودی ساختمانی که مطب پزشک در آنجا بود، اسم مینوشتم. کابوس بود. پزشک داروهایی برایم تجویز کرد که خارجی بود. از خواهرم پول قرض گرفتم و داروها را خریدم. پرولاکتین خونم بعد از مدتی پایین آمد.»
حالا ۷ سال از آن زمان میگذرد و ملیحهی ۲۷ ساله دو سال است که از شوهرش جدا شده و همراه خانوادهاش زندگی میکند. ملیحهی این روزها خسته است و دلگیر و دیگر چیزی از این جهان نمیخواهد.
* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت
قوانین و مقررات
نینیسایت نیز میباشید.
* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت
قوانین و مقررات
نینیسایت نیز میباشید.
رونمایی از دستمال خونی در مراسم پاتختی!
سلام
من در یکی از شهرهای استان خراسان جنوبی زندگی می کنم. ۱۳ سال پیش ازدواج کردم و به این شهر اومدم بدلیل اینکه همسرم اینجا محل کارشونه.
اوایل دوران عقدم مادرم راجب رسم و رسوم عجیب اینجا به من گفته بود و تاکید کردن که خیلی مراقب باشم که اگه بکارت نداشته باشم شب عروسیم مصیبتی به پا میشه. اونموقع من مثل الان اگاهی نداشتم. اندک اطلاعاتی که داشتم از بچه های هم اتاقی و دوستان دانشگاهم گرفته بودم.
خلاصه دوران عقد چند باری من به اتفاق همسرم به شهرشون اومدم و همیشه نیش و کنایه های مادر همسرم رو که گاهی به شوخی میگفت می شنیدم، از اینکه می گفتن ما رسم نداریم دختر تا شب عروسیش با شوهرش بخوابه و از این دست مسائل. البته همسرم اغلب با مادرشون بحثشون می شد سر این موضوع.
دوران عقد ما سپری شد و شب عروسی ما بعد اینکه مهمانها رفتن و ما به خونه اومدیم، مادرشوهرم داخل چمدونی که لباسای من بود دنبال چیزی میگشت و من واقعا تعجب کردم. ازشون سوال کردم که دنبال چیزی میگردین؟ گفتن مادرت چقد بی فکره که یه پارچه ی سفید داخل چمدونت نگذاشته. اگه بگم شوکه شدم و دلم میخواست همون موقع اونجا رو ترک کنم دروغ نگفتم.
خلاصه به اتاق خواب ما اومد و چند تا پارچه ی سفید رو برش زده بود و به من داد و گفت وقتی کارتون تموم شد خودتو با این تمیز کن که فردا باید بقیه ببینن وگرنه حرف در میارن برات!!!!!
باور کنین الان که دارم راجبش حرف میزنم تمام بدنم می لرزه. من اون شب انقدر گریه کردم و حالم بد بود که وقتی برای سکس و این مسائل نموند. از خودم عصبانی بودم، از همسرم، از سرنوشتم و از اینکه چرا بین اونا تنها بودم. همسرم هر چقدر هم دلداری میداد و می گفت که تموم میشه و همه چی درست میشه بی فایده بود. آخر سرم بخاطر دک کردن مادرش و خانومای فضول فامیلشون که تو هال نشسته بودن، پاشو زخمی کرد و پارچه رو رنگی کرد و بهشون داد.
این تجربه بسیار تلخ منه که حتی یادآوریش باعث عذابم میشه و هر وقت تو کانال شما مطلبی راجبش میخونم واقعا حالم بد میشه.
از اون ماجرا سالها گذشته و تو منطقه ای که مادرهمسرم زندگی میکنن به شدت این رسم رواج داره و من حتی قبل از اینکه با کانال شما اشنا بشم همیشه در مورد این رسم مزخرف بهشون گفتم و ازشون خواستم ازش دست بردارن ولی مگه میشه چیزی رو که نهادینه شده تو بعضیا عوض کرد؟
تو اون منطقه شب عروسی که میشه حتی مادر عروس میاد دنبال مادرهمسرم و چن تا خانوم فضول دیگه که برن و دستمال خونین عروسی دخترشون رو براشون بیارن. واقعا بعضی وقتا من شوکه میشم. بارها به مادر همسرم گفتم که الان مردم دارن کره های دیگه رو فتح میکنن و شما هنوز تو این مزخرفات موندین و اینا براتون دغدغه س؟
و جوابی که میده بیشتر آدم رو شوکه می کنه که میگه: خانواده ی دختر خودشون میخان که برم و اگه نرم ناراحت میشن و استدلالشون اینه که اینا جوونن و بار اولشونه و بلد نیستن.
میگم مادر من اون جوونای دویست سال پیش بوده که ممکنه بلد نبودن نه دخترا و پسرای الان. تازه گیریم بلد نباشن خب یاد میگیرن. شما شب اول زفاف بهشون یاد میدی؟!
انقد من بهشون گفتم که دیگه زبونم مو در اورده ولی وقتی دلشون میخواد تو همون مزخرفات صد سال پیش بمونن من چی بگم؟! واقعا متاسفم وقتی ما خودمون شان و منزلت دختر و خواهرمون رو نمی شناسیم از غریبه ها چه انتظاری میشه داشت؟
تازه قسمت بد ماجرا اینجاس که روز پاتختی کفش عروس خانوم رو میذارن روی یه سینی و تزئین میکنن و اون دستمال خونی رو داخل کفش می ذارن و یه جایی قرار میدن که خانومایی که برای تبریک گفتن میان اون رو ببینن و بفهمن که عروس خانوم دختر بودن و بکارت داشتن.
اینا رو که می نویسم باور کنین سرم درد گرفته ولی از اینکه بالاخره راجبش با یکی حرف زدم که یک تنه با همه ی این رسوم عجیب و مزخرف مقابله میکنه، احساس سبکی میکنم.
امیدوارم امیدوارم امیدوارم که خود ما خانومها آگاه بشیم و به دخترامون بها بدیم. خانوما هم انسانن با همه ی اون غرایز و احساساتی که در آقایون وجود داره و حتی ممکنه در خانوما بیشتر باشه و به نظرم این حق طبیعی هر انسانه و متاسفانه یه جوری این مساله ی بکارت جا افتاده که اگه یکی به هر دلیلی نداشته باشه اونو زندگیش رو به جهنم تبدیل میکنن.
شما هم اگر تجربه مشابهی دارید در تاپیک منتشر نمایید
سلام به مهتابخانم روشن!
شاید برات جالب باشه و هم اصلا جالب نباشه که حتی در شهرهای بزرگ هم هنوز کسانی با چنین دیدگاهی هستند و برای انجام آداب و رسومشون هم بسیار مصمم و پیگیرند.
وقتی نامه شما را میخوندم و رسیدم به این سطر که نوشته بودین همسرم دلداری میداد خیلی خوشحال شدم و منتظر بودم در کنار شما و در برابر اونا ایستاده باشه، اما متاسفانه خوندم که با خون یک زخم ساختگی تلاش شده تا اونا حتما راضی بشن!
بهنظرم میرسه اگر به همون اندازه که صاحبان دیدگاهها و اندیشههای نادرست برای اجرا و عملیشدن عقایدشون اصرار و تأکید دارن، مخالفان هم پیگیر و شجاع و «اهل عمل» باشند، امید بیشتری برای تغییر و اصلاح هست.
شاید اگر همون شب، شما و همسرتون، با این دلیل که این موضوع و رابطهی ما به خودمون مربوطه، جدیتر و در عمل مخالفت و ایستادگی کرده بودین، دستکم جرقهی یک تغییر بنیادی زده میشد، بهویژه که همسرتون هم با شما همراه و همدل بوده.
البته میدونم که اون افراد کم نیستند، در برابر تغییر عقایدشون مقاومت و مخالفت میکنند، و از تغییر میترسند که همهی اینها کار را برای اصلاحخواهان دشوار میکنه اما سعدی راست گفته است که:
به راه بادیه رفتن، به از نشستن باطل
که گر مراد نیابم بهقدر وُسع بکوشم
گاهی خرافهای چنان رواج پیدا میکند که اگر افرادی به آن عمل نکنند، احساس میشود جرم و خطایی انجام دادهاند و خطر و ضرری برایشان پیش میآید. مثلاً در برخی از جاها ریختن خون قربانی به اتومبیل نو چنان رسم شده که اگر کسی برخلاف آن عمل کند، فکر میکنند که این شخص بد میآورد.
قرآن کریم، برای مبارزه با پیرویها و دنباله رویهای جاهلانه و بیفکر و تأمل، بارها و بارها اعلام کرده اند که ملاک صحت و درستی یک عمل، پذیرش عمومی و استقبال اکثریتی جامعه نیست، بلکه گاه پیش میآید که اکثریت افراد جامعه راه اشتباه و غلط را میپیمایند و پیروی و همراهی ما با آنها، خطا و اشتباهی بزرگ به شمار میآید
تبادل نظر در مورد ازدواج
“دستمال خونی شب عروسی نی نی سایت”
میتوانید درباره پرده بکارت در این مقاله بیشتر بخوانید
دستمال خونی شب عروسی نی نی سایت خوندم خیلی شلوغ پلوغ بود هیچی دستگیرم نشد.
مراسم دستمال خونی کسی داشته؟ یعنی رسمه؟
خاطرات اولین شب همبستری نی نی سایت رو هم خوندم میخوام ببینم شب اول باید چیکار کرد؟ از طرف زن باید اقدامی باشه یا مرد باید اول اقدام کنه؟
کسی خاطره ای داره اینجا؟
میخوام بدونم شب زفاف چگونه گذشت؟ تو دوران عقد یا نامزدی و هروقت کسی خاطره داره آیا؟ ممنون از نوین ماما تالار گفتگوی عالی داری مرسی نوین ماما مقالات بارداری خوبی هم داری.
خاطرات دوران عقد بدون سانسور باشه لطفا.
خاطرات روابط زناشویی، خاطره سکس با نامزد، شب اول عروسی، پارچه شب عروسی،
کیا شب عروسی حامله شدن ؟
داستان سکس با همسر،
کیا شب عروسی باکره بودن ؟
رابطه در دوران عقد کیا داشتن؟
خاطرات اولین سکس چی؟
پای درد دل عروس میشینم من
خیلی پر حرفی کردم. عجب توقعاتی دارما
رابطه در دوران نامزدی یا عقد باعث میشه از این رسم و رسوما ترسید.
سکس نی نی سایت تو این تاپیک چطور میشه در دوران نامزدی رابطه سالم برقرار کرد؟
تو این دوره زمونه رابطه داشتن با همسر دیگه عادی شده انگار.
واقعا جای تاسف داره مرد و زنی که با هم عهد و پیمان بستن’ حالا چه دوران عقد باشه چه نامزدی چه ازدواج کرده باشن، خیانت به همسر نامردیه.
کسی که تو دوره دوستی خیانت کنه اسمش خیانت نیست چون تعهدی نداره ولی طرف داستان سکس و رابطه تو نانزدیش رو هم باکی نداره با افتخار میگه.
امیدوارم فرهنگ سازی بشه مخصوصا تو این سایتها مثل نوین ماما و نی نی سایت و ماما سایت و سایتهای همسریابی و این چیزا.
ممنون
حرفم ناتموم موندش
خاطرات اولین شب همبستری نی نی سایت رو خوندم اینجارم خوندم. واسه همین به این فکر افتادم که از رابطه و خاطرات نامزدی بگم.
سلام بچه ها
بالاخره سفید شدم خیلی کرم ها بود که امتحان کرده بودم هیچ کدوم جواب نداد ولی یه دوست بهم یه روغن معرفی کرد که بالاخره سفید شد پوستم.
من برای سفید شدن پوستم از این ماسکها استفاده کردم،به شما هم پیشنهاد میکنم
کاربر گرامی، جهت نوشتن پیام ضروریست که به حساب خود در سایت مامایی نوین ماما وارد شوید، قبل از ثبت نام و ورود به سایت نمی توانید پیامتان را ارسال کنید
© 1397 تمامی حقوق این سایت متعلق به وب سایت نوین ماما می باشد و هرگونه کپی برداری تنها با ذکر منبع و لینک مستقیم به مطالب وب سایت نوین ماما مجاز است. لینک مطلب باید به همان مقاله و مطلب اصلی داده شود. مطالب این سایت تنها جنبه اطلاع رسانی و آموزشی داشته و توصیه پزشکی تخصصی تلقی نمی شوند و نباید آنها را جایگزین مراجعه به پزشک جهت تشخیص و درمان دانست.
طراحی سایت و پیاده سازی توسط شرکت طراحی سایت پایدار سامانه
اگر قبلا ثبت نام کرده اید به صفحه ورود بروید و اگر هم عضو سایت نیستید ثبت نام کنید، به لینک مربوطه بروید و ادامه دهید
نام کاربری*
ایمیل*
رمز*
تکرار رمز عبور*
تبادل نظر در مورد ازدواج
به انجمن گفتگو جشن پلاس خوش آمدید
نام کاربری*
رمز*
رمز را فراموش کردید ؟ لطفا ایمیل را وارد کنید تا لینک تغییر پسورد به ایمیل شما ارسال شود
ایمیل*
شما باید وارد شوید تا بتوانید سوال خود را مطرح کنید.
نام کاربری*
رمز*
با سلام من دختری ۲۸ ساله هستم/
۳سالی هست با اقای اشنا شده ام و ایشون ۳۷ ساله هستنند و ی بچه ۴ ساله داره
و از خانومش جداشده واون بچه ثمره زندگی ایشون هست
از لحاظ مالی /وتیپ قیافه بینظیر هست و ایشون به من پیشنهاد ازدواج داده اند و همه
جوره عشقشو بهم ثابت کرده؟؟
اگه شماها جای من بودید چی کار میکردید؟؟؟؟
ودلیل طلاقش هم ازدواج اجباری اش بوده است////
فقط یه چیزو مد نظر داشته باش که اون آقا به خاطر فرزندش مجبوره تا آخر عمر با خانم سابقش در ارتباط باشه هرچند فقط به خاطر بچه و این موضوع ممکنه اذیتت کنه
عزیزم که خواستگار نریخته با این گرونی و تحریم خخ خب نمیشه هر کی بیاد رد کنه بره! همش بستگی داره به سن و سالت مثلا اگه ۲۰ سالته ردش کن فرصت داری اگه ۳۰ به بالایی حتما بهش فک کن بچه خیلی خیلی سخته ولی بی بچه راحت تر میشه کنار اومد خود دانی
ببین اون بچه میتونه تو رو به جا مادرش قبول کنه ولی اگه زنش شدی نامادری خیلی خوبی باش جوری که اون نبود مامانشو حس نکنه
عزیزم منم مثل شما دو سال پیش با یه اقایی ازدواج کردم که پسر ۶ ساله داشت و جدا شده بود اوایلش شرایط خیلی خیلی سختی رو تحمل کردم ولی بعد دو سال صبوری و اینکه واقعا اونو بچه ی خودم دونستم الان خیلی از وضع موجود راضی ام و پسرم شدیدا به من وابسته شده و منم تمام تلاشمو میکنم شاد باشه مهم نیست تو بدنیا نیاوردیش مهم اینه تو داری بزرگش میکنی و حس قشنگیه ولی سختی زیادی داره که نباید جا بزنی و همسرت باید در تربیت بچه کناره تو باشه
این که ازدواج ایشون به اجبار بوده دلیل قابل اعتنایی نیست قطعا خانوم ایشون با توجه به شرایط خوب این اقا و داشتن یه بچه دلیل محکمی برای جدایی داشتن به حرفهای صرف ایشون اکتفا نکنید و تحقیقات وسیع تری کنید❤️
اگ خوب بود زن اولیش نمیرفت اگ به اجبار بود بچه دار نمیشدن الان ازنظر اخلاقی میگی خوبه وقتی ازدواج کردی میبینی هیولایی بیش نیست
به نظرم اینی که نوشتن برا بچه مادری کن خیی حرف مزخرفیه ، این بچه مادر داره و کسی دیگه نباید براش مادر کنه فقط میتونه باهاش خوب و مهربون باشه
به نظرم با مشاور صحبت کنید. برای بچه کس دیگه مادری کردن سخته و قطعا اطرافیان اجازه نمیدن رابطه خوب پیش بره با دید باز وارد ازدواج شو گلم که پشیمان نشوی
ردش کن بره. اینا که پرونده اشون پاکه اینجوری از اب درمیان . اون که از اولش رد داده ولش کن بره. مردا هیچ وقت آدم نمیشن. خواهر شوهر من با یکی عروسی کرد که تو عقد طلاق گرفته بود تو تکون میخوره میگه من از طلاق نمی ترسم. خیلیم بچه ننه اس
عزبزم من خودم بودم بهش فکرم نمیکردم
بیشتر مردایی ک زنشون جدا مبشه یه مشکل جدی دارن
خیلی کم پیش میاد زن الکی جدا بشه
مطمعنا سعی خودشو کرده وقتی دیده نمیشه رفته
خووووب فکراتو بکن
البته ممکنه استثنا هم باشه
بستگی داره ، ببین چقدر دوستش داری و اینکه خودت با این شرایط کنار میای ؟ سن خودت ؟
سلام عزیزم من دختر خاله ام هست خودش مجرد بود با مرد مطلقه که بچه هم داشت ازدواج کرده زندگی شون خیلی خوبه هنوزم میگه راضیم برگردم بازم باهاش ازدواج میکنم پس به حرف دی گران توجه نکن به حرف قلبت گوش کن
تبادل نظر در مورد ازدواج
اگه بتونی خوانوادتو قانع کنیو از عشقش مطمئنی و میتونی با بچش کنار بیای چه اشکالی داره خب
عزیزم همه مردا در مورد ازدواج اولشون همینو میگن.. بچه بودم، به اجبار بود، زن خوبی نبود، بهم خیانت کرد، بهم محبت نمیکنه و …. زیاد جدی نگیر.. ترفند همشون یکیه
ازدواج به إجبار بچه دار هم شدن؟؟؟؟ اقایون اینکارو نمیکنن دلیلش یه چیز دیگه هست که واسه از دست ندادن شما اینو گفته
اگ دوسش داری و فکر میکنی با بچشم واااقعا میتونی کنار بیایو براش مادری کنی واقعا قبول کن..فقط قبلش مطمئن شو ک همسر قبلیش برات دردسر درست نکنه
خودتون که میگید خوبه و باهم اوکین پس این به کنار/// اینجا یه موضوع خیلی مهم و بزرگی هست اونم اینه که پای یه بچه در میونه، که چهار سالشه و کاملا نیاز به توجه و محبت داره اگه طرف مقابلتون رو اینجوری که میگین دوست دارین باید بدونین که این کافی نیست و باید بتونین بچه ی ایشون رو هم دوست داشته باشین و قبولش کنین واقعا حتی در شرایطی که خودتون هم بچه دار شید بتونین حفظ کنین برابری رو، به نظرم شما به این واقعا فکر کنید که میتونین اون بچه رو با تموم شرایطش قبول کنین یا نه … یا بهتره اینحوری بگم که همسرتون رو با فرزندش قبول کنین؟؟؟؟؟؟
اگه اون بچه رو میتونی قبول کنی برو تو زندگیشون برو اون بچه دشمن نمیخواد مادر میخواد
ببین با بچه میتونی ارتباط بر قرار کنی و قبولش کنی اون بچه گناه داره به اندازه کافی لطمه دیده واذیت شده اگر عاشق هم هستید ازدواج کنید و ابن عاشقی تا ابد بمونه اگر عشقتو دوست داری باید عاشق بچشم باشی و واسه بچه مادر خوبی باشی
فقط اینو بدون بچشو خیییلی بیشتراز تو دوست داره پس مادر خوبی براش باش
اون اگه خوب بود بخاطر بچش زندگی میکرد پس اون هیچ تعهدی به خانواده نداره، اینو یادت باشه
این چه حرفیه شاید اون بنده خدا فاعل جدایی نبوده گذشته از اون کسی که از بچش نگذشته آدم مسعولیت پذیریه در ضمن این خیلی بده که بعضی ها سنخیت جنسیت میکنن چون خودشون از زن ویا مردی آسیب دیدن همه خانمها رو و یا همه آقایون رو به یه چشم میبینن اول باید بدونیم که قضاوت نکنیم چون زندگیها متفاوت هست و هیچ وقت بخاطر آسیبی که دیدیم از جنس مخالف متنفر نباشیم چون ۵ تا انگشت یکی نیست
حتما با کله قبول کن ، بدووووو تا اتفاقی نیوفتاده و پشیمون نشده … دیدم که میگم، امیدوارم تو یکی خوشبخت بشی و برای بچش مادر خوبی بشی که کلید قلب شوهرت تو دستای بچه ی بی مادرشه … شک نکن، زود هم خودت یکی بیار که دوتاشون باهم بزرگ بشن همه جوره عالیه … هرکی بگه نه از حسادتشه گوش نکن❤️ ولی واقععا اگه اگه علاقه باشه بین شما ها برای چی ازدواج نکنی متاسفانه این موضوع توی جامعه ما جا نیافته وگرنه واقعا هیچ اشکالی نداره از هر لحاظ فقط باید مطمئن بشی از خودت ک ایا با اون بچه مشکلی نداری و ایا مشکلی خواهی داشت یا نه؟؟؟؟؟؟؟
دیگه خودت انتخاب کردی تصمیمتم گرفتی ولی احتمالا این اقا تنوع طلبه چند سال دیگه عاشق یکی دیگه میشه
مطمعن باشی ریسک بزرگیه وقتی باهاش ازدواج کنی باید مادر خوبی باشی برای بچش اگه نباشی زندکیت خراب میشه و دیگه اینکه این اقا زندگیشون داستان دارا یه هو دیدی رفت خانوم اولشو دوباره باهاش ازدواج کرد کلا اعصاب میخواد با همچین ادمایی ازدواج کردن من تنهایی ترجیح میدم ودر ادامه باید بهت بگم ،فقط اگه بچه پیش مادرش بود بهتر بود بعدا ممکنه باهات لج بکشه،ولی اگه بری و سعی کنی با بچه هم اوکی شی خوبه ،چون شرایطش خوبه هم از نظر مالی هم و…………..
اگه مطمئنی زن قبلیش هنوز چشش نبال پسره نیست ازدواج کن. ولی در کل شما میگی مرده خوبه پس ازدواج کن دلیلی نیست به خاطر یه بچه بخوای ردش کنی فقط سعی کن مادر خوبی برا اون بچه باشی
ازدواج قبلیشو بزار کنار خودشو بی اون مورد بسنج و رابطش با بچش و با رابطش با تو در تعادل باشه چیزایی ک لازمه ببین برا زندگی و از مشاور کمک بگیر
اگه واقعا دوسش داری ازدواج کن اگر بخاطر پوله ک نه چون فرداک پول عادی شد ازش دیگه خوشت نمیاد بچشم میشه خارچشت ! درواقع زیاد جالب نیست ک ببینی اون ی بچه داره و بهش حس داره ک مادرش تونیستی و در ادامه اگر اگر اگر
خدای نکرده شما باعث طلاق بودی ک مطمعن باش خیر نخواهی دید ،امیدوارم البته اینطور نباشه گلم ///
لطفا اگه باهاش ازدواج کردی تلاش نکن پدر اون بچه رو ازش بگیری خواهش میکنم حتی اگه نتونستی مادرش باشی دوست خوبی براش باش لطفا لطفا لطفا ♥️♥️♥️
ببین عزیزم بگذار خیالت رو راحت کنم خودت رو گول نزن اون اقا اصلا از همسرش جدا نشده و دلیل سوْال شما هم همینه وگرنه که تا الان صد بار بله رو گفته بودید.
اینا چیزی نیست اگه فک میکنی رفتاراش ادا نیست و کنارش خوشی ازدواج کن همه چی حلله فقط خوشبخت زندگی کردنو یاد بگیر
به نظرم قبل اینکه اونوبخای قبول کنی بایدمادربودنت برابچشوقبول و این کارخیلی سختیه .اون بچه مراقبت میخادمادرمیخاد اول انصاف وقلبتوبسنج بعدقبول کن
به نظرم قبل اینکه اونوبخای قبول کنی بایدمادربودنت برابچشوقبول و این کارخیلی سختیه .اون بچه مراقبت میخادمادرمیخاد اول انصاف وقلبتوبسنج بعدقبول کن
بنظر من اصلا اشکالی نداره، اگه واقعا از ته دل دوسش داری و فک میکنی قراره حوشبختت کنه و بهش اعتماد داری باهاش ازدواج کن! و سعی کن یه دوست خوب و مادر خوبی باشی برا بچه اش…چون اون هیچ گناهی نداره! خیلیییی بهتراز اینکه با کسی از لحاظ منطق ازدواج کنی و نتونی کل عمرت تحملش کنی❤️
واقعا درک نمیکنم مردایی که به زور ازدواج میکننومگه میشه اخه لعنتی
اگه واقعا می دونی یه خانم خوب ویه مادر مهربان برای اون بچه میشی ازدواج کن
سلام عزیزم /بگو بگیردت دگ پیردختری تو خخخخخخخخخ شوخی کردم ولی بنظر من من بودم رو هوا قبول میکردم وای بخصوص اگه دوسش داشته باشم خیلی بهتر از ی پسر مجرده که بی پول هست الان دیگه پول مهمتر از عشق هست البته عشق هم مهم هست ولی پول ی چیز دیگه هست؟؟؟؟
سلام خوشگلم اگ با بچ مشکل نداری مبارک باشه خخخخخخ
بله بگو مالی ن ولی اخلاق مهما همسر من اخلاقش ماهه این برام کافیه
الان از دور نگا میکنی همه چی خوبه برات، بری تو زندگی که طلاق بوده و مخصوصا که یه بچه هس خیلی سخته، من داییم طلاق گرفت، بچه هم داشت الانم ازدواج کرده ولی دارم ب چشم خودم میبینم ک زنش چقد سختی میکشه از طرف بچه، مخصوصا که چون مادر بچه زنده هست هی از طریق بچه ارتباط برقرار میکنه و این خیلی کارو سخت تر میکنه، اگ زنش مرده بود باز یه چیزی ولی حالا ک زنده س باید ب جون بخری همه چیو، اینو در نظر داشته باش فردا پسفردا زن اول هم قراره تو همه مراسمای دخترش شرکت کنه و بیاد جلو چشمت. البته من شرایط خانواده تورو نمیدونم، اگ حس میکنی ک کیس بهتر ا این نخاهی داشت ازدواج کن ولی اگ شرایط خانوادت خوبه پس عجله نکن
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
کلیه حقوق سایت برای جشن پلاس محفوض است
نام کاربری*
ایمیل*
رمز*
تکرار رمز عبور*
تبادل نظر در مورد ازدواج
به انجمن گفتگو جشن پلاس خوش آمدید
نام کاربری*
رمز*
رمز را فراموش کردید ؟ لطفا ایمیل را وارد کنید تا لینک تغییر پسورد به ایمیل شما ارسال شود
ایمیل*
شما باید وارد شوید تا بتوانید سوال خود را مطرح کنید.
نام کاربری*
رمز*
سلام خدمت همه جشن پلاسی های عزیز
بنده ۲ هفته هست با اقای نامزد کرده ام والان یک سوال داشتم
ایامجردی بهتر است یا متاهلی؟؟؟؟؟
وچرا؟؟؟؟
بستگی به انتخابت داره به نظرم هیچ کجا رفاه و آرامش خونه پدری رو نداره❤️ من هنوز به روزای مجردیم فکر میکنم،به سفرای با پدرومادرم از حال خوبش انرژی میگیرم،اما الانم که متاهلم خیلی راضییم، یه دوست دارم،همراه و همدل الهی همه همیشه حال دلشون خوب باشه
متاهلییی اونجاش سخته ک وقتی حوصله خودتم نداری باید حوصله اون یکی رو داشته باشی
متاهلی خیلی بهتره من به هیچ وجه حاضر نیستم برگردم به مجردی باوجودی که دوران مجردی بسیار خوبی داشتم ولی در کل مجرد متاهلش فرق زیادی نداره فقط ی ادمی باشه ک بفهمتت،در عین ساده بودن ولی خیلی مهمه، دنبال همچین ادمی تو زندگیتون باشید
این حس وحال خونه ی پدرمووووو باهیچی عوض نمیکنم هروقت دوس دارم میخوابم هروقت دوس دارم بیدارمیشم هرچی دلم میخوادمامانم برام میپزه باخانوادم میگم میخندم درس میخونم کارمیکنم بادوستام بیردن میرم ازمهمونی کسی توکارام دخالت نمیکنه مسافرت های خانوادگیمو عاشقشم زندگیمو دوس دارم چون خودم طراحیش کزدم تا۱۸سالگی گیج بودم همش فکروذکرم پسربود خلاصه بچه بودم بعدش الان خودم نشستم اون بالا دارم مدیریت میکنم زندگیمو پسرهم یه بخش اززندگی هست باید باشه ولی ازدواج تاسی سالگی ازدواج نمیکنم عمراااااااااخدایی قدر مجردبودنتونوبدونیدبهترین دوران هست
بستگی به مدل مجرد بودن ومتاهل بودن داره! مثلا من با اینکه الان متاهل بودنم مشکلات و سختی داره اما از مجردیم بهتره!ولی نظرات دوستان که میخوندم میشه اینجوری جمع بندی کرد که فردى که تو زندگیت میاداگر واقعا خوشبختت کنه خب متاهلى . ولى اگه قرار باشه هرروز احساس ندامت پشیمونى کنى از ازدواجت صددرصد مجردى
من تنها دلیلی که میخوام ازدواج کنم اینه جاده شمال بخونم خاطرات شمال محال یادم بره بخونم زنم میوه پوست بکنه بخوریم !!!خخخخخخخخخ
قطعا مجردی چون اولا توی دوران مجردی شما نباید بخاطر دیگری از خودت بگذری ، خودتی و خودت و اهدافت و تعیین کننده زندگی و لحظاتت خودتی از همه مهم تر لازم نیست تصمیماتت دو نفری با دوتا نظر کاملا متفاوت گرفته بشه ، آرامش داری ، جنگ اعصاب تو گفتی ، تو چقدر بدی ، خسته شدم از اخلاقت ، تو اکی نیستی ، چرا دیر اومدی زود رفتی ، چرا سین کردی جواب ندادی و …. نداری خلاصه همه چیز این زندگی مال خودته
اولین بار که دیدمت،دوم دبیرستان بودم،میرفتم خونه دوستم با مامانم،ادرس و بلد نبودیم تو خیابون ازت ادرس پرسیدیم،بعد از اون دیگه ندیدمت….
حتی قیافت یادم نموند،گذشت
چندسال گذشت
سال ۹۴ دوباره دیدمت،اینبار فرق میکرد،شب تولدم بود،برام کادو خریده بودی
خیلی رسمی اومده بودین خواستگاری
هیچ شناختی ازت نداشتم
حرف زدیم و رفتی…..منم گفتم جوابم منفی
گذشت….چند ماه گذشت…..
تو این چندماه بهت فکر میکردم،پروفایلت و چک میکردم
هم برام مهم نبودی،هم چک میکردم نکنه یکی دیگه رو بخوای
مثل این که از دست دادن چیزی بترسی که به دست نیووردی✨
خرداد ماه سال۹۶ شد،ماه رمضون بود،اومدی،اینبار خیلی فرق میکرد
من روانیت شده بودم،عاشقت شده بودم،انگار سال ها میشناختمت،دوستت داشتم
انگار یکی دیگه بودم
دوم تیر ماه ۹۷ عقد کردیم
از اون روز تا الان روزی هزار بار شکر میکنم بابت بودنت کنارم
تو این سالها دوتامون باهم بالا اومدیم
تنها کسایی که کنارمون بودن خانواده هامون بودن
تو این سن کم تو این شرایط جامعه ما باهم موفق شدیم✨باهم زندگیمون و ساختیم✨
مرد من❤️
یه دنیا ازت ممنونم بابت این زندگی قشنگی که به من هدیه دادی
بابت این لحظه های خوب و پر از ارامش
حامدم،اون قد عاشقتم که کلمات کفایت نمیکنه برا توصیفش
اما این و بدون من با تو متولد شدم☃️❄️
بی نهایت ازت ممنونم بابت این که این همه خوب و کاملی♥️
من خوش شانس ترین و خوشبخت ترین زن دنیام چون مردی مثل تو کنارمه
من تو این مدت حتی یه بار صدای بلندت و نشنیدم،حتی یه بار لحن سردت و نشنیدم،حتی یه بار من و به خاطر رفتار و لحن های بچگونم سرزنش نکردی
برعکس
تو باعث شدی من عاشق خودم هم بشم
هرروز با تکرار کردن این که من خیلی خاصم خیلی خوشگلم خیلی خوبم باعث شدی من عاشق خودم بشم
رفتاری های بدم که باعث ناراحتی بقیه میشد ولی تو ندیدی و حتی عاشق اون رفتار هام شدی
من ازت ممنونم بابت این همه صبوری و وفاداری که به زندگیمون هدیه دادی
تو همه چیز من شدی❤️
معنی عشق و با تو فهمیدم❤️
عشق یعنی تو❤️❤️
این همه خوشبختی و مدیون صبوری و وفاداری و یک رنگی و مهربونی تو هستم حامدم
،بماند به یادگار
دلیل این که میگم متاهلی خوبه❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
متاهلیییییییییییییییی..من پشیمونم چرا زودتر ازدواج نکردم..همش از ازدواج ترس داشتم..با اینکه دوران مجردی خیلی خوش گذروندم اما متاهلی یه چیزه دیگست واقعا
هر کدوم مشکلات خودشو داره. مجردی زحمتش کمتره. من گاهی فکر می کردم کاش مجرد می موندم. ولی تو محیط کارم دخترای مجرد بالای ۳۰ سال زیاد داریم حتی تا ۵۰ ساله. باور کنید پای صحبت هر کدومشون نشستم دیدم چه روحیه های داغونی دارن و به گفته خودشون احساس پوچی می کنن. با این که درآمد مالی و گاها خانواده های خوبی دارن که از اونها حمایت می کنند……
به همین خاطر خدا رو شکر می کنم به خاطر داشتن همسر خوبم.. حتی با وجود مشقت های زیادی که زندگی متاهلی داره. خصوصا خانوم های شاغل که با مسئولیت خانه داری و بچه داری خیلی کرفتار می شن!
اگه یه پدر مادر خوب داشته باشی که همه جوره هواتو دارن ..خرجتو میدن..ازاد میزارنت…مجردی بهتره..من عاشق شوهرم شدم ولی اولین احساسی که واسه ازدواج داشتم ازادی بود..دیگه خسته شده بودم..هیچ وقت نمیزاشتن با دوستهام بیرون برم..تو خونه هم همش دعوا داشتن..من واقعا راحت شدم..
ازدواج میتونه مسیر زندگی آدم و عوض کنه
خوبی و بدیش هم به این بستگی داره که خودت و شوهرت چقدر بالغ باشید
هر کدوم معایب و محاسنی داره. تو مملکت ما نمیشه زیاد مجرد بمونی و خوش باشی و لذت ببری ناخودآگاه جاهایی محکوم میشی. ولی تو جوامع آزادتر نه هیچ خطری تهدیدشون نمیکنه. من از ازدواجم خیلییییییی راضی هستم و اگه دوباره بخواهم ازدواج کنم همسرم رو باز انتخاب میکنم ولی به نظر من اگه فرهنگ و موقعیت مالی و خانوادگی خوب داری و مطمئنی که لطمه نمی بینی دردسر دوران مجردی کمتره با ازدواج پایبند و متعهد میشی و دیگه فقط به خودت تعلق نداری تازه اگه بچه هم بیاد که باید کاملا از خودت بگذری کلا زندگی مشترک یعنی گذشت! ولی باید شرایط یک زندگی مجردی ایده ال رو داشته باشی نه مجردی با دردسر و عذاب و … ولی اگه شرایط مجرد بودم رو نداری بدون معطلی با یک انسان شریف و سالم ازدواج کن کاری که من و امثال من (دوستای همین تاپیک) کردند و موافق هستند. کسی که نمی تونه مجردی مناسبی داشته باشه باید ازدواج کنه با همه ی سختی هاش لذتی داره که فقط باید طرف مقابلت آدم با ارزش و درستی باشه چون ازدواج با هر فرهنگ و سنت و انسانی لذت داره که هیچ میشه یک عمر خوشبختی ……..
من دوران مجردیمو ترجیح میدم بازبستگی داره : بعضیها بعد از ازدواج به خیلی از خواستههاشون میرسن و خیلی از امکاناتی رو که قبلا نداشتن به دست میارن، در کلّ محیط زندگی بهتر و آرومتری نسبت به قبل دارن و به قولی پیشرفت میکنن. بعضیها هم خیلی از امکانات و آزادیها و آسایششون رو از دست میدن و پسرفت میکنن.
هر دو خوبه و هرکدوم زمان و سن خاص خودش رو داره. مجردی تا آخر عمر خوب نیست زود ازدواج کردن هم خوب نیست .هر دو دوران لذت بخش و خوبه .بستگی به دیدگاه آدم به زندگی داره
اگر یه شوهر آدم (از هر نظر آدم) خیلی عالی هست ودر این صورت مسلماً متاهلی. در غیر اینصورت مجردی برات راحت تره. مسئولیتت هم کمتره. از طرفی تعهدی هم به کسی نداری. تمام…….
هرکدوم خوبی ها ی خودشو داره…..و به وقتش لازمه..البته تو متاهلی مسئولیت هات بیشتر..باید با خانواده شوهر و مادر شوهر و خواهر شوهر و …کنار بیای….و اگه خوب باشن که خیلی خوبه..ولی بازم باید تو رفتارات دقت کنی و کلا انتظارات بیشتره ازت….
هر سال میگم دریق از پارسال
وقتی ازدواج کردم گفتم مجردی بهتره . بچه دار شدم می گم دوران ۲ نفری
ولی واقعا هر کدوم حسنایی داره و سختی خودش. ایشالا ازدواج خوبی بکنی شوهره خوب خوبه
تبادل نظر در مورد ازدواج
به نظر من متاهلی خیلی بهتره.تنها عیبش اینه که دیگه نمیشه همه وقت تعطیلی و بیکاری(مثلا تعطیلات عید)رو با خانواده خودت باشی و نصفش میشه مال خانواده شوهر ولی با این وجود می ارزه.یه تکیه گاه محکم داری .یه کسی هست که بهت محبت کنه درد دلتو بشنوه.مهمتر از همه دوسش داری و دوستت داره…
سلام عزیزم به قول بابا بزرگم کسی که بتونه توی دوران
مجردی خوشحال باشه توی دوران متاهلی هم خوشحال هست ومیتونه طرف مقابلشو خوشبخت کند.
مجردی من که پادشاهی میکردم با داداشم زندگی میکردم داداشم هم مثل خودم مجرد بوده هست و
وضع مالی خوبی داره باهم میرفتیم خارج از کشور
مثلا همین ۵سال پیش بود باهم رفتیم کانادا
خیلی خوش گذشت برایم ماشین ۲۰۶ برای تولدم
خرید کلاً خیلی دوران خوبی بود تا اینکه من ازدواج
کردم همین ۲ سال پیش ازدواج کردم نمیگم زندگی بدی دارم ولی بد نیست شوهرم خوب هست وهنوز هنوز باز
داداشم کمک مالی میکند ..ولی شما فکر کنید توی خونه درمحله سعادت اباد ی خونه ۳۵۰ متری (ویلای)زندگی کرده باشه حالا بخواهی توی محله نازی اباد زندگی بکنی
منم اولش خرشدم گفتم پول که مهم نیست ولی بعد از اینکه ۴ماه که گذشت دیدم چه شکری خوردم
زندگیم بد نیست شوهرم مهندس مکانیک هست وتوی
ایران خودرو کار میکنه و ۴میلیون درامد داره با( اضافه کاری) در ماه وخانه ۱۰۰متری داریم ولی میگم عشق ی چیز پول ی چیز
دیگر است
وبنظرمن مجردی اگر پول داشته باشی
بهترین بهترین دوران زندگی هست ……
سلام ببخشید پول که داشته باشی فرقی نمی کنه
متاهلی باشی.یامجرد بهترین زندگی از لحاظ مالی
داری.ولی وقتی پول نداشته باشی چه مجرد باشی
چه متاهلی بدترین زندگی از لحاظ مالی داری
میخواهی لباس بخری.چون پول نداری نمی تونی
میخواهی بری مسافرت چون پول نداری نمی تونی
می خواهی درس بخونی چون پول نداری نمیتونی
و……. پس بهتر قبل از ازدواج به حداقل وضعیت
مالی برسید بعد ازدواج کنید چون اول منظورم ۶ماه
اول زندگی همه برای هم لیلی مجنون میشونند
غذا توی حلق هم میکننندخخخخخخ توی یک ظرف غذا میخورنند
ولی وقتی مدتی بگذرد اون موقع هست که همش دعوا
کتک کاری وزندگی به جهنم تبدیل میشود وهم عشق
وهم شوهرتُ یکجا ازدست میدهی .. وپشیمان میشوی
وبِ غلط کردن می افتی …….
ولی امیدوارم همه مردم خوشبخت شونند چه پسرش
وچه دخترش وهمه مردم مشکلات مالی شان حل شود
..
سلام عزیزم سوالت خوندم به نظرمن بستگی به شوهر ایندت داره که تورو
درک کنه یانه. مثلا وقتی میره سرکار نگه توکهکاری
نمی کنی توی خانه/یامثلا همه مشکلات روی سر
من هست درسته البته شوهر خیلی زحمت میکشه سرکار
میرود با هزارنفر در روز امکان دارد جَربحث کند که
ی حقوق کمی بیارد خانه ولی درکل باید با خانومش
مدارا کند . واون موقع متاهلی عالی هست ولی
اگر اینجوری نباشد شوهرت دست بزن داشته
یا معتاد باشد و………… همان مجردی بهتراز هزاربار ازدواج است……
راستشو بخواهید ماها نمیتوانیم درست نظر بدهیم
چون متاهلی هنوز تجربه نکردیم وبه نظرمن اگر با ی
شوهر خوب ازدواج کنید متاهلی خیلی عالی هست
ولی اگر بای شوهر بد ازدواج کنید مجردی عالی میشود
برایتان ومن از خداوند همیشه میخواهم همه مردم
خوشبخت بشوند چه دخترش وچه پسرش
و کسی هم پیدا بشود مارو بگیرد
خخخخخخخخخخ
آرزو بدِل موندیم ما دختر ها از بچگی لباس عروس بپوشیم.
وقتی بچه بودیم همه می گفتنند اینده
عروس خودمی حالا کجان اون مادر شوهر ها
خخخخخخ
❤❤❤❤❤❤
سلام بنظرمن مجردی خیلی بهتر از متاهلی
چون که میتوانی از عمرت استفاده کنی
بری دانشگاه خارج از کشور مثلا خود من من وقتی
۲۲سالم بود خانواده هی میگفتنند ازدواج کن ولی من
گوش نمی کردم تااین که رفتم آلمان در رشته دندانپزشکی دردانشگاه آلمان LÙBAECK فارقالتحصیل
شدم والان خیلی خوشحال هستم که وقتی ۲۲ سالم بود
ازدواج نکردم والان ۳۳سالم هست مجرد هستم واز زندگی بسیار لذت می برم
تو کنارم قشنگترین روزای مجردیموساخت تا اونجایی که جنگیدیم به خودمون آمدیم پای سفره عقدبودیم من قشنگترین بله زندگیمو به تو گفتم تو ای که کامل کردی بهم شجاعت دادی که هرکاری میخوام و انجام بدم به اطمینان وجود تو حمایتم کردی که شادترین زن دنیا باشم رضا تو بهترین دلیلی هستی که بگم متاهلی خوبه اگه اون مردواقعا مردباشه❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
قطعا متاهلی،درسته که سختیای ناشی از اختلاف نظر،اختلاف فرهنگ وتربیت و خیلی چیزای دیگه داره،اما اگه طرف مقابل رو درست انتخاب کرده باشیم حضورش،گرمی وجودش،حمایتش،ابراز علاقه و محبتش خیلی چیزای دیگش به اختلافات سنگینی میکنه!و اگه یه موقعی نباشه میفهمی که چقدر حضورش آرامبخش بوده!و اینم بگم به این شرط که انتخابمون درست باشه وگرنه زندگی جهنم میشه!
البته قطعا اون کسی که به زندگی مجردی عادت کرده اون از نظرش همچی عالی هست؟؟
دوتاش چالش داره و دردسرای خاص خودش رو داره نمیشه گفت کدوم بهتره.
اما چیزیو که مطئنم و میدونم اینه که قبل از هر کاری ، هر کاریا ؛ بهتره که اول خودت رو بشناسی ، بتونی نقطه قوت ها رو پررنگ تر و نقطه ضعف ها رو کم رنگ کنی و اول یاد بگیری با خودت خوشحال باشی .
و اینکه بهتره به نظر ماها خیلی توجه نکنی و از یک روانکاو حرفه ای کمک بیگیرید
هرچیزی ب وقتش قشنگه، و اینکه سعی نکنیم همدیگرو عوض کنیم ما انتخاب های همدیگه هستیم
بنظرمن دوران مجردی ی چیز دیگه هست
ازادی داری میتونی بری مسافرت بادوستات
بری عشق حال کنی بری خارج از کشور ولی
وقتی که ازدواج کردی خیلی سخت میشه زندگی همش باید بگی کجا بودی کجا نبودی
و……. به نظرمن تاسن ۴۰سالگی نباید ازدواج کرد
نظرشماها چی هست؟؟؟؟؟؟
البته ازدواج باید انجام بشه در زندگی هرانسانی ولی من میگم توی دوران مجردی حسابی از زندگی لذت ببرید بعد ازدواج کنید که ۱۰۰۰ تا مشکل روی سر ادم خراب میشه
حسرت دوران مجردی به دلش نمونه ؟؟؟
مجردی خودم ب شخصه خسته شدم از سر و کله زدن با کسی ک خیلی رفتاراش با من فرق میکنه و اصلا درکم نمیکنه
متعهدی در کنار متاهلی و زندگی در کنار یه آدم باشعور و با اخلاق بهترین لذت زندگیه که از ته دلم برای همه جوونای سرزمینم آرزو میکنم
ازدواج مثل قماره. ببری خیلی بردی. ببازی هم همه چیزتو از دست میدی. بردنش عالیه و کلی حالت خوب میشه. باختش هم یه شکسته که همه چیو دوباره باید از صفر شروع کنی. مجردی خیلی خوبه. راحتی آرامش داری. کسی رو مخت نیست. ولی خب آدم احتیاج به تکیه گاه و همدم داره و دلش میخواد یکی باشه که تو بدترین شرایط هواشو داشته باشه و خوشحالش کنه. کسیکه حرفشو بفهمه. ازدواج خوبش خیلی خوبه. به شرطی که واقعا آدم کنارش حال خوبی داشته باشه. در غیر این صورت زندگی میشه جهنم. امیدوارم هیچ کس از انتخابش پشیمون نشه و چه مجرد چه متاهل خوشبخت زندگی کنن.
متاهل و متعهد بودن خوبه❤️ گلم ولی مهم ترینش.چه مجرد باشی چه متاهل اگه آرامش نداشته باشی زندگیت جهنمه.
جفتش ولی در نهایت تنهایی زندگی کردن تنها بهتره از یک عمر زندگی با یک ادم اشتباهی
ولی میشه گفت مجردی خوبه اما تا یه سنی بعد از اون نیاز به همدم پیدا میکنی ک میتونه ازدواج کنی؟؟؟؟
..
جفتش ولی در نهایت تنهایی زندگی کردن تنها بهتره از یک عمر زندگی با یک ادم اشتباهی
ولی میشه گفت مجردی خوبه اما تا یه سنی بعد از اون نیاز به همدم پیدا میکنی ک میتونه ازدواج کنی
اگه با اونی که دوسش داریو واسش مونده باشی میشه گفت متاهلی
مجردی✊برو بابا یکی باشه هی نگرانش باشی و دلواپسش باشی تهش که چی؟
مجرد و متاهلی فرقی نداره اگه توی اون دوره دلت خوش باشه هردوش خوبه ولی در کل هردو. مجردی در صورتی خوبه که یه خانواده نرمال و بروز داشته باشی.متاهلی هم در صورتی که یه همسر نرمال و روشن فکر و استاندارد داشته باشی
به نظرم بستگی داره فازت چی باشه که بخای نظرتو بگی.من حوصله خودمم الان ندارم. واقعا زندگی سخت شده.من که مجردی رو انتخاب میکنم.خیلی سخته ولی …
الان همه مجردا میگن متاهلی همه متاهلام مبگن مجردی
اگه دو نفر پیدا بشن که واقعا همدیگه رو دوست داشته باشن و برای همدیگه زندگی کنن متاهلی خوبه .. ولی متاسفانه این مورد خیلی کم پیدا میشه و همه ترجیح میدن مجرد باشن ..
من بعده ازدواج فهمیدم زندگی یعنی چی با اینکه تو خونه پدرمم مشکلی نداشتم از لحاظ مالی
ما متاهل نبودیم که بدونیم ولی مجردی که خوبهولی در کل اگه ادمِ مناسبت پیدا شه متاهلی بهتره،ولی اگه قراره با ی ادم معمولی ازدواج کنی و بعدشم یه زندگی معمولی داشته باشی،مجرد بمونی بهتره
هردوش خوبه هردوشم سختی داره،،،وقتی مجردی همه میگن هنوز ازدواجنکردی این حرفاست که ادمو دق میده البته خیلیام دنبال همدم میگردن،،،وقتیم متاهلی مشکلات به قدری زیاد میشه که فکر میکنی اگه تنها بودی راحت تر بود
به نظر من فرقی نداره مجرد باشین یا متاهل فقط درست انتخاب کنید تا پشیمون نشید و در آرامش باشید این از همه مهمتره
متاهلى خیلى خوبه به شرطى که آدم مناسب خودتو پیدا کنى که باهم به سمت هدفهاتون برید دلیل حال خوب هم باشین نه اینکه باعث محدودیت و از بین رفتن هدفها و آرزوهاتون بشه و…☺️
بنظرمن حتما قبل ازدواج به یه حداقل رفاه اولیه رسیده باشین بعد ازدواج کنین و سعی کنین این رفاه حداقلی رو هیچ وقت از دست ندین و اگر تونستین برای بهبودش تلاش کنین ولی اون رفاه اولیه همیشه بمونه وهیچ وقت از بین نره
همیشه خودتونو برای ۱۰٪ بدترشدن آماده کنین نه بهتر شدن این باعث میشه حواستونو همون اول رو یه سری تعهدا که میدین بیشتر جمع کنین
از اون چیزی که هستین و دارین خودتونو کمتر نشون بدین تا بعدش مثل خر تو گل نمونین
ولی باز ب نظرم مجردی شما فکر کن چطور میتونی بری خونه بعد ته دیگ سیب زمینی با یکی شریک شی
خخخخخخخخ
بنظر من همیشه ازدواج بدنیست فقط کافیه بالاسریت روداشته باشی وقبول داشته باشی
به نظر من مجردی خوبه. اصلا ازدواج نکنین مگر اینکه کسی رو پیدا کنین که فک کنین زندگی باهاش از الان باحال تره. زندگی باهاش بیشتر از الان خوش میگذره. فقططط و فقططط در این شرایط ازدواج خوبه.
بستگی داره که چه جور متاهلی داشته باشی چجور مجردی داشته باشی من هر دوش یه جوره تقریبا ولی مجردی راحت تر بودم خوب بی مسئولیت فقط کاش تنبلی نمیکردم ادامه تحصیل میدادم و شاغل میشدم❤️❤️❤️
من متاهلم .زندگی متاهلیمم دوس دارم.اما اگه قوم شوهر بذارن. من مجردیم تا وقتی دانشگاه بودم خوب یود ولی وقتی خونه نشین شدم خیلیییییی اذیت شدم. و فشار زیادی روم بود.چون شهرمون کوچیک بود
خوب مسلما هر کدوم به جای خودش قشنگ میتونه باشه اگه درست و حساب شده عمل بشه من دورهٔ دانشجویی خیلی با دوستام خوش میگذشت اما اصلا نمیتونم روش حساب یه عمر رو بکنم.
الان هم که متأهلم خیلی خوبه خدارو شکر و به همهٔ مجردها توصیه میکنم که الکی سخت نگیرند و با عقل تصمیم درست بگیرن چون خیلی متأهلی خوبه.
هرکدومشون خوبیها وبدیهای خودشونو دارن و هرکدوم در زمان خودش خوبه.تو ی دوران مجردی حسابی صفا کن و با دوستات و خونوادت بچرخ و لذت ببر و وقتی زمان ازدواجت رسید شوهر کن .البته با یه انسان عاقل،با فهم و کمالات ،با خوانواده ،با اخلاق و مهربون که درک و فهم بالایی داشته باشه تا درکنارش احساس خوشبختی کنی.اون وقت اون میشه همه چیز زندگیت.سنگ صبورت،مشاورت و …. به شکلی که درکنارش به آرامش میرسی.البته متاهل بودن خیلی گذشت و صبر میخواد.یه وقتایی دوست داری با خونواده خودت باشی ،مجبوری بری تو خونواده شوهر. حتی از بعضی هاشون بدت میاد ولی مجبوری یه وقتایی کنارشون باشی.خلاصه متاهلی آدمو میسازه.به نظر من متاهلی عالی هست
هرکدوم خوبی و بدی خودشا داره تا وقتی که جونی و شورو حال جونی داری مجردی خوبه ولی وقت ییکم افتادهمیشی تنهایی خیلی اذییتت میکنه از هردوش استفاده کن تو زمان مخصوص خودش
۱۰۰ در۱۰۰ متاهلی ..مگه میشه شوهر بد باشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ شوهر شوهر شوهر …بالشت پره شوهر……شب زیر سره شوهر هههههههه
مجردی خیلی خوبه من الان ۳سال هست که ازدواج
کردم وبه شدت پشیمون حستم مجردی دوران طلای
هست ای کاش ازدواج نمی کردم ای کاش ؟؟؟
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
کلیه حقوق سایت برای جشن پلاس محفوض است
اگر در سایت حساب کاربری دارید، وارد شوید:
رمز عبور خود را فراموش کرده اید ؟ در بازیابی اطلاعات کمکتان میکنیم
هنوز در سایت عضو نشده اید ؟ ثـبـت نـام
جهت بازیابی کلمه عبور، ایمیل یا شماره موبایل خود را وارد کنید:
تبادل نظر در مورد ازدواج
قبلا ثبت نام کرده اید؟ ورود اعضا
برگشت
آیا برای حذف مطئن هستید ؟ این عملیات قابل بازگشت نمی باشد!
هنر زندگی اولین سامانه مشاوره روانشناسی تخصصی کشور با مجرب ترین مشاوران روانشناسی پاسخگوی سوالات و مشکلات شما در زمینه های مشاوره خانواده ، ازدواج ، طلاق ، تربیت کودک ، جوانان ، مهارت های ارتباطی ، ترک اعتیاد ، مشاوره روانشناسی ، روان درمانی و … می باشد. به امید زندگی شاد و سالم برای یکایک مردم ایران…
با عضویت در خبرنامه، از جدیدترین و بهترین کتاب ها و مقالات روانشناسی اطلاع پیدا کنید…
© کلیه حقوق برای حامی هنر زندگی محفوظ می باشد. انتشار مقالات با ذکر منبع بلامانع می باشد.
نام
نام کاربری*
ایمیل*
کلمه عبور*
تایید کلمه عبور*
تبادل نظر در مورد ازدواج
موبایل*
جنسیت مرد
زن
فراموشی
رمز را فراموش کردید ؟ لطفا ایمیل را وارد کنید تا لینک تغییر کلمه عبور به ایمیل شما ارسال شود.
ایمیل*
نام کاربری* لطفا نام کاربری خود را وارد کنید.
ایمیل* لطفا آدرس ایمیل خود را وارد کنید.
عنوان پیام*
فراموشی
فراموشی
نی نی مَن سایتی برای پرسش و پاسخ و تبادل نظر بین کاربران می باشد. برای استفاده از این سایت همین حالا عضو شوید.
فراموشی
نی نی مَن سایتی برای پرسش و پاسخ و تبادل نظر بین کاربران می باشد. برای استفاده از این سایت همین حالا عضو شوید.
خاطره باحال و خنده دار از دوران نامزدی و … دارین بگین بخونیم خاطره خودم استفاده از کاندوم بود که یه دونه ازش برداشتیم بقیه اش رو گذاشتیم لای تشک و رخت و خوابا که روز بعدش مامان خانم رفته بود دیده بود حیثیت نداشتمون به باد رفت …..؟؟؟؟؟؟؟؟
خاطره ما کاندوم میوه ای بوده ???? عقد بودیم شوهرم خیر سرش از سفر خارج سوغاتی کاندوم میوه ای در طعم ها و رنگ های مختلف برام آورد ??
آخ که چقدر خندیدیم ????????????
حالا منم یه خاطره بگم از روش خیلی سخت خرید کاندوم
آقا ما تازه ازدواج کرده بودیم شوهرم خیلی خیلی خجالتیه همیشه موقع کاندوم گرفتن مشکل داشتیم???? اصلا روش نمیشد بره کاندوم بخره. دلو زدیم به دریا دو تایی برای بار اول که رفتیم دارو خونه شوهرم روی یه تیکه کاغذ نوشته بود کاندوم???? از شانسش داروخونه بی نهایت شلوغ بود شوهرم این کاغذم که داده بود فروشنده و اون برگشته بود به شوهرم با صدای بلند گفته بود اقا شما کاندوم میخواستید درسته؟؟؟؟؟؟؟?????? حالا چه مدلی میخواین خاردار یا ساده میوه ای چه مدلی …بعد دیگه خودتون قیافه ی شوهرمو تصور کنیدتو اون ازدحام و شلوغی داروخونه چه استرسی هم کشیده بود??????????
ولی همسرم دیگه هیچوقت اون ادم سابق نشد????????
بعد ازون اتفاق بزرگ دیگه همیشه از هایپر میگیریم اونم نه یه بسته چندین بسته که نیاز نباشه دم به دیقه بریم بخریم ????????
اول شبی پروژه داشتیم با همسرم باقیمونده پروژه یعنی کاندوم هنوز مونده بود روی تخت منم کلا فراموش کرده بودم بردارم منم تو اتاق بودم برادرم صدام زد یه وسیله میخواست گفتم برو تو اتاق بردار ???? خلاصه برادرم اومد بالا دقیقااا روبرو چشمش بود اب شدم رفتم تو زمین ????? وای دیگه بعدش نمیتونستم تو چشاش نکاه کنم !!!!!!!!
اینو یه بنده خدایی گفته شمام بشنوین و بخندین
یه روز صبح بابای دوستم داشته دنبال یه وسیله میگشته یهو یه کاندوم پیدا میکنه تو خونه…… این دوستمو نامزدشم تو خونه خواب بودن و نفهمیدن چه سوتی دادن……????
تبادل نظر در مورد ازدواج
حالا باباهه مامان دوستمو بیدار کرده و داد و بیداد……مگه اینا عقد نیستن؟؟؟ پس این کاندوم چیه؟ اینا دقیقا دارن چه غلطی میکنن زود باش دختر و دومادت رو بیدار کن بپرس ازشون بگو که این چیه!!!!!!!!????????
آقا این دوتا هم تا تونستن خودشونو به خواب زدن که بیدار نشن?????? حالا کاری به دوستم ندارم این آقای داماد با چه رویی میخواسته به پدر زنش نگاه کنه ؟؟؟؟؟؟؟؟???????????
عقد کرده بودیم شوهرم کاندوم خریده بود گذاشته بود تو جیب کاپشنش نمیدونم چی شد شوهرم به خواهرم که یه سال از من کوچیک تره گفت از تو جیب کاپشنم ادامس بردار بد بختی اینجاست اصلا هواسش نبوده که ادامس رو گذاشته کنار جعبه کاندوم….آبجیمم دست کرده تو جیبش به جای آدامس جعبه کان…. اومده دستش بقیه داستان دیگه بیاد دستتون چه رنگ رویی از ما پریده بود ???????? این سوتی یادم میفته میمیرم از خجالت????
تازه ازدواج کرده بودیم و رفته بودیم سر خونه زندگیمون بابام اومد خونمون کلا اخلاقش اینطوریه همه جارو می گرده????
بعد رفت سمت میز لوازم آرایش
اسپری تاخیری رو برداشت فکر کرد خوشبوکننده اس ???
بلافاصله زدش ب لباساش ? ??
بعدم یه ذره رفت اون ور تر جعبه رو باز کرد کاندوما رو دید ????????
منم یادمه کوچیک بودم ۵ یا ۶ ساله بودم یه کاندوم پیدا کرده بودم باد کرده بودم برده بودم توی کوچه و مرد مغازه داره دیده بود و خلاصه مادرم فهمید چه گندی زدیم حسابی دعوامون کرد من فکر میکنم همه از این خاطرات دارن بیچاره مادرم چقدر پیش مغازه داره خجالت کشیده ????
اینو خاطره جایی خوندم از زبون طرف براتون مینویسم بخونین و بخندین یادش بخیر پرستار یه بچه ی تخس بودم ?? یه لحظه دیدم رفت اون ور ? حالا کجا رفته بود؟؟؟؟ رفت نوار بهداشتی رو از تو کشوی کمد مادرش برداشت بعدش اومد جلو عمو هاشو بابا بزرگش میگفت مامانم مای بی بی میزاره تو شرتش تصور کنید قیافه من ? مامانش،? باباش،? عموهاش??? منم اون لحظه پریدم ازش بگیرم بهت گفت برو اونور لعنتی که میکنمش تو حلقت ……..من ???
خاطره من در مورد کاندوم نیست ولی باحاله چه شانسی ام آورده آخرش پسر خواهرم یه بار نزدیک بوده شورت مادرشو ببره نشون مهمون بوده ک خاهرم دقیقه نود ازش گرفته???? خودتون حساب کنید اگه برده بود چه آبرو ریزی میشد
دقت کردین کاندوم تو ایران قبح خاصی داره هیچ کس هیچا ازش چیزی نمیگه ولی بالخره وسیله ای هست جلوی خیلی از مریضی ها رو میگیره، چه کسایی که خجالت میکشیدن برن کاندوم بگیرن و الان ایدز گرفتن و مُردن، چه بچه هایی که ناخواسته بدنیا اومدن و سقط شدن و حتی فرصت زندگی پیدا نکردن
بهتره در مورد کاندوم انقدر حساس نباشیم
وای برای من اتفاقی افتاد که دوس داشتم محو شم ???????? بچم کاندوم رو نشون مهمون داد ?????? مهمون اومد خونمون آقاهه با زنش ….ما منو اون خانم توی اتاق بودیم داشتیم با هم حرف میزدیم بعد نمیدونم این بچه اون وسط از کجا کاندوم رو پیدا کرده بود ???? آقاهه توی پذیرایی بود بچم رفت پیشش کاندومو نشونش داد ازش پرسید عمو این چیه؟؟؟؟؟ ??????
منو شوهری تو دوران شیرین نامزدی بودیم که واسه اینکه رابطه ای که داشتیم و جلوگیری ام کرده باشیم شوهرم یه بسته کاندوم میگرفت و بقیشو یه جا قایم میکرد بعد از چند روز که دوباره خونشون میرفتیم کاندومارو پیدا نمیکردیم??? جالبیش اینجاس که فقط یه اتاق داشتن که ما اونجا میخوابیدیم??
بعدا فهمیدیم مادر شوهرم توی خونه تکونی کاندوما رو پیدا کرده بود ????
تو دوران طلایی عقد بعضی ها خیلی پر کار بودن. همش تو فعالیت یه استراحتی ام میکردین خب یکی یا دوتا کاندوم کافی بوده ها ….??
خاطره در مورد کاندوم خیلی نداریم ولی یه بار همسرم رفت کاندوم گرفت آورد بازش که کردیم دیدیم رنگ کاندوم آبیه خواستم بگم رنگ مسخره ای بود همین ???????
یادش بخیر خاطره اون زمان نامزدیم هم این بود جاساز درست برای قایم کردن لوازم عملیات نداشتیم 😂😂😂😂😂😂 یه بارم همسرم رفت کاندوم بخره ۳ تایی نبود کاندوم ۱۲ تایی خریده بود حالا نمیدونستیم بقیه شو چیکار کنیم دلمم نمیومد 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
بعضیا با این کاندوم چه حماسه هایی آفریدن
خاطرات کاندوم رو بیخیال یه روشی بگین که از کجا بهمیم یه کاندومی سوراخه یا سوراخ نیست ؟؟؟؟؟؟
ما نامزد بودیم و کاندوم هم گرفته بودیم که برای جلوگیری داشته باشیمش ولی انقدر ذوق داشتیم تا رسیدیم خونه شروع کردیم و حین عملیات یادمون اومد که ما کاندومم گرفته بودیم 😅😅😅😅😅😅 حالا بماند که بعدشم چقدر استرس داشتیم و دنبال قرص جلوگیری بودیم 😟😟😟😟😟😟
یبارم رفته بودیم فروشگاه زنجیره ای تو شهرمون بعد همسرم داشت نمیدونم دنبال چی میگشت منم ی قفسه توجهمو جلب کرد دیدم بسته های سیگار چقدر باکلاس شدن همشون خارجی نوشته شدن و شکلای قشنگی دارن همسرم منو یلحظه گم کرد وقتی پیداکرد ک داشتم برای برداشتم یکی از اون بسته ها تلاش میکردم باسرعت جت از دستم گرفت دورشدیم گفتم چرا اینجوری کردی داشتم سیگارارو نکاه میکردم گفت اونا سیگار نبود ک کاندوم بودکم مونده بودیکی از همشریا ببینتمون و کل آبرومون بره
😂😂😂😂😂
سلام من یه بار پیج یک برند کاندوم داخل اینستاگرام قرعه کشی آیفون یازده پرو مکس گذاشته بود منم جو گیر همه فامیل رو داخل کامنت ها تگ کردم 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 فردا شبش رفتیم مهمونی واسه شام همه چپ چپ نگاهم میکردنمامانم بهم گفت برات یکی میخریدم بهتر بود تا آبِرومون بره😂😂😂😂😂
منو نامزدم برای اولین بار رفتیم کاندوم بخریم 😐😐😑 حالا از خریدش که کلی مکافات داشتیم بگذریم ☺️☺️☺️ مونده بودیم کجا قایمش کنیم که حیثیتمون به باد نره 🤪🤪😅😅 که تا حدودی ام آبرومون رفت با سوتی که دادیم 😒😒😒
شما برای افزودن پاسخ جدید یا باید وارد شوید یا ثبت نام کنید. ورود ثبت نام.
پرسش قبلی
پرسش بعدی
آمیزش جنسی مناسب برای حامله شدن اهمیت زمانبندی دقیق برای آمیزش جنسی: اگر بخواهم …
پرده بکارت : پرده بکارت در دختران یک …
میانگین مدت زمان رابطه ی …
روش های اساسی و کوتاه برای ترک خودارضایی در پسران و دختران اگر …
چرا همسرم به من خیانت کرده است؟ چرا نتوانسته ام همسرم را …
لطفا همه مشارکت کنن…..
بچه ها كاندوم خوبه براي جلوگيريي؟؟؟❌ كسي بوده با كاندوم حامله بشه احيانا؟ اگر پاره نشه احتمال بارداري نيس نه؟🙁🙁
, نبود برنامه رو نمیدیدم بعدشم کار پسره عجیب بود یعنی نمیدونم بگم خوب , طلا جمعه ۲۹ , تبادل .
بررسی قیمت
تبادل نظر نی نی سایت , ناز شانس خوب طلا گلزار این بود که نسب , اینستاگرام عکس های لو رفته .
بررسی قیمت
طلا و جواهرات , نی نی سایت دکتر زنان خوب در ساری | تبادل نظر , و همسرم را لو دادلیلا حاتمی .
تبادل نظر در مورد ازدواج
بررسی قیمت
, ساده لو تشریف , ميگن خوب شد حالا طلا مي , امکان تبادل نظر از طریق .
بررسی قیمت
تبادل لینک , + علیرضا تلیسچی اگر یه آهنگ خوب خونده باشه همین یه دونه اس! , نظر خصوصی
بررسی قیمت
بحث و تبادل نظر در , خیلی به کیفیت نظر داشتند و با پرسش , ک ب نظر خودمون خوب دادیمش .
بررسی قیمت
تبادل نظر پرنيان >, صاحب این مرزعه که “لو شی” نام دارد , سمندر جیگر طلا این مرغه راه میره اما .
بررسی قیمت
, بخشهای بعدی ممکن است قسمتهایی از داستان فیلم را لو , های خوب , و تبادل نظر .
بررسی قیمت
بحث و تبادل نظر; , باز بیا نقره بکوب طلا بریز پولک , خیلی خوب بود دست شما درد نکنه:)
بررسی قیمت
, خواندند و همه چیز لو , خوب، طلا را می , اعضای سایت به بحث و تبادل نظر .
بررسی قیمت
, بیشتر از خرید یک سکه طلا , کنم بخندم نظر بدم و همزمان , بنویسم و تبادل نظر .
بررسی قیمت
خبر خوب برای , فوتبال ایران و تیم ملی به بحث و تبادل نظر با , به مدال طلا .
بررسی قیمت
شک ، معبر خوب و لازمی است , سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ اَنَّ , در این مورد تبادل نظر .
بررسی قیمت
طلا و جواهرات; مدل , خوب | تبادل نظر نی نی , کلیپی که لو رفت تا بفهمیم همه این سال ها گول .
بررسی قیمت
Feb 02, 2015· عکس های الناز شاکر , عکس لو رفته و دانلود اهنگ سیبل , خوب راه افتاده .
بررسی قیمت
, نی نی سایت › تبادل نظر , مارک خوب markekhoob/poll , کدپیشواز اهنگ اخر شب از مسعودصادق لو .
بررسی قیمت
, نی نی سایت › تبادل نظر , مارک خوب markekhoob/poll , کدپیشواز اهنگ اخر شب از مسعودصادق لو .
بررسی قیمت
, كه دور هم جمع شده و تبادل نظر , معلم مي تواند از طريق اين الگو مسائل خوب و بد , لو هم الركب .
بررسی قیمت
سرویس طلا و , بحث و تبادل نظر , سلام به نظر من خوب بود من جشنمو گرفتم و از نو عروس خیلی .
بررسی قیمت
موضوع فقط مربوط به این دنیا نیست، که بگم خوب یه , لو یفتدی , و تبادل نظر .
بررسی قیمت
تبادل نظر در مورد ازدواج
قیمت طلا قیمت سکه , روزها و ساعتها بحث و تبادل نظر به درخواستهای متقاضیان , خوب برای .
بررسی قیمت
شرکت شل دولوپمنت نیجریه بدنبال صدمه دیدن خط لو , خوب برای بازار طلا , و تبادل نظر .
بررسی قیمت
, تبادل نظر نی , یه شربت مولتی ویتامین و اشتها اور خوب معرفی , 1388/05/29 | 01:49 0 طلا#32506 .
بررسی قیمت
واقعا لایق این قدر محبت مردم ایران هستین؟؟به نظر من , لو رفت اون موقع , خوب معلومه .
بررسی قیمت
بحث و تبادل نظر; , نقش اول زن برای فیلم طلا و مس شدوی در چهاردهمین , زندگى خودشونو خوب .
بررسی قیمت
, 1) تابلو طلا (1 , خوب | تبادل نظر نی نی سایت پایان بازی مرد عنكبوتی شگفت انگیز 2 لو .
بررسی قیمت
بحث و تبادل نظر در , خیلی به کیفیت نظر داشتند و با پرسش , ک ب نظر خودمون خوب دادیمش .
بررسی قیمت
, سایت دبیرستان فرزانگان شاکر , تبادل نظر نی , شاد کردی بختیار صالح بنام سلاو لو .
بررسی قیمت
تبادل نظر فروشگاههای نی , بی نظیر لو نمبده خودشو نه چند روز بعد , خوب همشون طلا بدون فاکتور .
بررسی قیمت
تبادل نظر نی , نظر به صفحه برو طلا#30163 , رسیدن به یک نتیجه خوب و قابل قبول در گوگل .
بررسی قیمت
السابق: خاکستر دست زدن به سیستم پی دی افالتالى: کف سنگ سنگ فرش
نقشه سایتکپی رایت © 2021 – 2022.SKY همه حقوق محفوظ است.نی نی سایت
دیدگاهتان را بنویسید